حسن لباسچی

حسن هم از میان ما رفت

پریشب، حسن لباسچی، رهروی راستین آزادی و دموکراسی درایران که نزدیک به هفتاد سال به این آرمان وفادار و کوشا بود، به دور از سرزمینی که ریشه درآن داشت، در غربت درگذشت. حسن لباسچی از رهبران جبهه ملّی بود که از دوران دبیرستان شیفته جنبش ملّی شدن صنعت نفت شد و با دل بستگی به استقلال ایران، به کاروان پشتیبانان دولت مصدّق پیوست و این شیفتگی، دل بستگی و پیوستگی را هرگز آلوده نکرد و به راهی دیگر نرفت. از پلیه گذاران جبهه ملّی در خارج از ایران، از پایه گذاران و رهبران سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور بود. مردی بود با یک کوله بار آزمون سیاسی که رخت خویش را در هشتاد و شش سالگی به درخت تاریخ آویخت و ما را تنها کرد. گروهی از یاران دیروز، امروز و فردای حسن .

 

 

 

 

 

 

0

سعید میرهادی

غروب سعید
بامداد روز شنبه بیست‌وپنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ (۲۰۲۱/۰۵/۱۵) یار مهربانمان سعید میرهادی چشم از جهان فرو بست. بسیاری از رفقا سعید را با سرشت و شخصیت ویژه‌ای می‌شناختند. انسانی بود بسیار حساس و از غم و تراژدی دیگران آزرده می‌گشت و هنگامی که ماجرای دردناکی می‌شنید و یا آن که راوی آن بود، اشک در چشمانش می‌درخشید و بغض گلویش را می‌گرفت.
سعید خرداد ۱۳۲۶ در تهران زاده شد و هفده ساله برای ادامه تحصیل به آلمان رفت. او در آلمان با کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) آشنا شد و به یکی از اعضای بسیار فعال این سازمان بدل گشت و در فعالیت‌های کنفدراسیون که ضد استبداد رژیم پهلوی، فعالانه شرکت داشت. او در کنگره چهاردهم کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (۱۴ تا ۲۱ دی‌ماه ۱۳۵۱) به سمت دبیری کنفدراسیون برگزیده شد و در رهبری مبارزات آزادی‌خواهانه و دموکراتیک دانشجویان ایرانی در خارج از کشور نقشی برجسته و بسزایی داشت.
سقوط سلطنت خودکامه و ضد آزادی‌ پهلوی سبب پیدایش «بهار آزادی» در ایران گشت. در آن دوران اکثریت مردم ایران و به‌ویژه روشنفکران ترقی‌‌خواه با شوق و شور و خروش در جهت تحقق ایرانی آزاد و دموکراتیک مبارزه می‌کردند. تبعید­شدگان به ایران بازگشتند تا در بازسازی دمکراتیک ایران نقش‌آفرین شوند. سعید هم یکی از آنان بود که به ایران بازگشت تا با دیگر نیروهای آزادی‌خواه آینده ایرانی مدرن و دموکراتیک را باز‌سازی کند.
اما رژیم پوسیده اسلامی آن افق درخشان را به ظلمت بی‌پایان مبدل ساخت. زیبایی را برافکند و زشتی را برافراشت و عرصه را بر دگراندیشان چنان تنگ کرد که دیگر راه پس و پیش باقی نماند. نظام جنایت‌کار و مرتجع اسلامی از همان آغاز دست‌یابی به قدرت سیاسی ایران را به گورستان فکر و آزاد اندیشی تبدیل کرد. میهن گورستان آزادی‌خواهان شد.  
برای سعید نیز راه دیگری نبود جز ترک میهن و از سر گرفتن فعالیت‌های گذشته و این بار علیه نظام اسلامی در همه جلوه‌های فریبکارانه آن. در کنار آن سعید به فعالیت در عرصه ادبی پرداخت. او تسلط ویژه‌ای به زبان و ادبیات آلمان داشت. اشعار فراوانی به این زبان سرود و چندین کتاب شعر انتشار داد. او در محافل ادبی آلمان نامی شناخته شده بود و چندین جایزه ادبی دریافت کرد، از جمله جایزه رادیویی سیویس (Civis) در سال ۱۹۹۲، جایزه ادبی «ادبیات در تبعید» از شهر هایدلبرگ در سال ۱۹۹۶، مدال هِرمان کیستِن (Hermann Kesten) در سال ۱۹۹۷، در سال ۲۰۰۲ جایزه آدالبِرت فون کامیسّه  (Adalbert-von-Kamisse) را دریافت کرد، مدال گوته در سال ۲۰۰۶، جایزه ادبی اتحادیه مؤلفین آزاد آلمان در سال ۲۰۱۰، نشان شایستگی جمهوری فدرال آلمان در سال ۲۰۱۴، جایزه فریدریش روکِرت (Friedrich Rukert) در سال ۲۰۱۶ و برخی نشان‌های ادبی دیگر. سعید از سال ۱۹۹۵-۱۹۹۶ معاون مرکز ادبی پِن (PEN Zentrum) در آلمان گشت و در سال ۲۰۰۰ به ریاست انجمن قلم پِن (PEN Club) برگزیده شد و در پیش‌برد برنامه‌های این مرکز و به کارگرفتن امکانات انجمن و شخصیت‌ها و هنرمندان خارجی برای پشتیبانی از مبارزات مردم ایران علیه رژیم ضد بشری ملایان، افشای جنایات آن و یاری رسانی به مبارزین درون کشور نقش درخشانی داشت.
اشعار سعید که به زبان آلمانی سروده شدند شاید برای ایرانیان نا‌آشنا بود، اما در محافل ادبی آلمان بازتاب فراوانی داشت. اشعاری معمولی و روزانه نبود که برای همگان آشنا و خواندنش تنها برای تمدّد اعصاب و گذران وقت باشد. هیجان ویژه‌ای می‌آورد. نمی‌دانستی کجایش رؤیا است و کجایش بیداری،‌ کجایش خاطره لخت و عریان واقعی و کجایش تنها انعکاس فکری اوست. در آن هم از مرتبه والای انسانی گفتگو بود، هم از ورشکستگی معنوی همین انسان‌ها. او هم‌چنین کوشش داشت که دچار خود گم‌گشتگی نگردد. سعید در آثارش آن‌جا که غریب بود، نمی‌گذاشت او را به غریبی محکوم کنند. عشق در اندیشه‌اش و آثارش مقام ویژه‌ای داشت، اما از جدایی، از پی‌گرد، جنایت و فرار از نظامِ ریشویان قرون وسطائی و عقب‌مانده نیز سخن می‌گفت.
سعید در آثارش مسائلی را به پیش می‌کشید که اجزای واقعی و مهم از زندگی‌اند باقی و می‌خواهند باقی بمانند، پیوسته آنها را به یادت می‌آورند و از آن غافلت نمی‌گذارند، اما تو باید از زیرش شانه خالی کنی، در عین این که راهی برای فرار از این مسائل نداری.
غم و شادی در وجود سعید چنان در جدال بودند که نمی‌دانستی کدامش پیروزی می‌یابد و کدامش به زیر می‌افتد. خُلق و احساسش با یک چشم به‌هم زدن دگرگونی می‌‌یافت. اشعارش برای خواننده هنر دوست بسیار هیجان‌انگیز بود. نمی‌توانستی اشعارش را برای رفع خستگی و آرامش اعصاب بخوانی، بایستی وقت ویژه‌ای می‌گذاشتی که در دنیای تخیلات غوطه‌ور بمانی. سعید خودش به مناسبت دریافت یک جایزه ادبی می‌گوید: «هیچ ارزشی نیست، هیچ سنجشی نیست، فقط باید دریافت، دریافت که چگونه باید زیبائی را شناخت. باید دریافت که چگونه می‌توان انسان‌ها را به‌هم نزدیک کرد. و چیست که انسان را به انسانیت نزدیک می‌کند».
در مصاحبه با مجله وزین آلمانی دی سایت (Die Zeit) مصاحبه کننده به یاد ‌آورد که «اشعار سعید نوعی زیارت میهن است، تضاد با آن‌هائی است که می‌خواهند افسار اندیشه‌ات را در دست نگاه دارند. سعید کوشید کلام را از اسارت آزاد کند و به آزادی شادمندش سازد».
میهن دوم سعید زبان و ادبیات آلمان شده بود، اما قلبش برای زادگاهش ایران می‌تپید. و اگر هم میهن جان داشت، شیفته سعید می‌بود و دوستش می‌داشت. جنبش دموکراتیک و مترقی ایران یکی ازفرزندان درخشان خود را از دست داد. فقدان و خاطره این انسان دوست داشتنی برای دوستان و رفقایش – اما – به این آسانی گذرا نیست. آنان باید بسی در جای خالی به دنبال او گردند و او را نیابند. جای خالی او پُر شدنی نیست. اینان تا هستند، یادش را گرامی خواهند داشت، او را دوست داشتند و پس از بیست‌‌وپنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ نیز دوستش خواهند داشت.
بیست ‌و هشتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ (۲۰۲۱/۰۵/۱۸)
مهرداد آدرم- شهریار آزادگان- محمد آزادگر- حمید آزادی- عباس آقایی- بهروز اسدی- حسین اسدی- سیمین اصفهانی- مهدی اصلانی- رضا اغنمی- مریم افشاری- اصغر ایزدی- سیف بسطامی-منیره برادران- فریده برازند- پری برگر- ارژنگ برهان آزاد- رویا بخشی- شریفه بنی­هاشمی- میترا بهراد- محمود بیگی- کامران پارسائی- ناصر پاکدامن- فرامرز پاکزاد- تقی پورعجم- لیدا پورحیدری صارمی- نصرت تیمورزاده- انگلیکا ثریا- کیومرث ثریا- احمد ثوابی- نصرت جانی­پور- اکرم جوادی- رضا جوادی- بهروز حجازی- علی حجت- رحمان خادمی- ضیاء خسروشاهی- حسین خرمی- حسین دارده- آرتا داوری- پرویز رستم- علی رسولی- جواد رضوی- فریدا رضوی- مجید زربخش- جلال سبزوازی- سعید سررشته­داری- روح­انگیز سلحشور- سهیلا ستاری-رز ستاری- علی ستاری- محمدجمال سماواتی- آزیتا سیدی- اسد سیف- آرش شاه تیموری- منصوره شجاعی- ابوالقاسم شمسی- پرویز شوکت- دکتر مریم صارمی- منوچهر صالحی- هرمز صمیمی- جواد طالعی- اِوِلین طاهری- مصطفی طاهری- محمدصادق علی­اصغری-فرزانه عظیمی- پروفسور داود غلام­آزاد- آدر فارسی- محمد فارسی- علی فروزنده- مسعود فتحی- حسن قاضی- شهرام قنبری- عباس قیایی- کاضم کردوانی- خسرو کریمیان­پور- جابر کلیبی- همایون ماکوئی- ابراهیم محجوبی- باقر مرتضوی- زمان مسعودی- محمود معتمدی- امیر معیری- کریم منیری- محسن موسوی عزیری- مسعود مولازاده- سیامک مؤیدزاده- رضا مهاجر- پرویز مهرافشان- دکتر همایون مه­منش- فریده مه­منش عرب­زاده- شیوا میرزائی- مهوش نجفی- رسول نظری- دکتر بهمن نیرومند- تقی هاشمی- فرخنده هاشمی- فرشید یاسائی- فرهاد یاسائی- محسن یلفانی.

 

 

 

 

0

احمد شایگان

‌احمد شایگان، بزرگ‌ترین فرزند دکتر علی شایگان و خانم بدری شیبانی، در ۱۴ شهریور ۱۳۲۰ در تهران به‌دنیا آمد. شش سال دوره‌ی ابتدایی را در دبستان فیروزکوهی گذراند و در مهرماه سال ۱۳۳۲، یک ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد و زمانی که پدرش در زندان بود، وارد دبیرستان البرز تهران شد..
احمد از سال ۱۳۳۷(۱۹۵۸) بعد از دریافت دیپلم دبیرستان برای پیوستن به خانواده و ادامه‌ی تحصیل عازم ایالات متحده‌ی آمریکا شد. در سال ۱۹۶۰ برای تحصیلات دانشگاهی وارد کالج بارد (نیویورک) شد و بعد از دوسال به دانشگاه آرکانزاس منتقل شد؛ در سال ۱۹۶۳ پس از ترک دانشگاه آرکانزاس در دانشگاه برکلی (کالیفرنیا) به‌ادامه‌ی تحصیل پرداخت؛ در سال ۱۹۶۷ از دانشگاه بریج‌پورت در کانِتیکت لیسانس فیزیک و در سال ۱۹۶۹ از انستیتوی تکنولوژی استیونسون در نیوجرسی در همان رشته‌ فوق‌لیسانس دریافت کرد و در سال ۱۹۷۱ تمامی واحدهای درسی مقطع دکترای فیزیک را در همان موسسه به‌پایان برد.
احمد از زمان ورود به دانشگاه برکلی با عضویت در انجمن دانشجویان ایرانی در شمال کالیفرنیا و مشارکت در تشکیلات جبهه‌ی ملی آغاز به فعالیت جدی گرد. و سال‌های طولانی از اعضای فعال جبهه‌ی ملی ایران و سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا بود. او در تشکیلات جبهه‌ی ملی ایران در امریکا در سمت‌های «عضو هیأت اجرایی» و «مسئول انتشارات» این سازمان فعالیت‌ کرد و هم‌زمان و بارها مسئولیت‌های مختلفی را در انجمن‌های محلی عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی به‌عهده گرفت. او یک ‌دوره به‌عنوان دبیر سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکاشد
احمد از چهره‌های موثر مبارزات دانشجویی در خارج از کشور بود و در سازمان‌دهی تظاهرات، نشستهای اعتراضی و اعتصاب غذاها، سمینارها و کنفرانسهای متعددی که در افشای رژیم شاه و دفاع از حقوق پایمال شدهی مردم ایران در سراسر آمریکا از طرف کنفدراسیون برگزار می‌شد نقشی مهم و غیرقابل انکار داشت.
در کنار فعالیت‌های علنی در چارچوب کنفدراسیون، احمد با گروهی از اعضای جبهه‌ی ملی که از فعالان و بنیان‌گذاران جبهه‌ی ملی ایران در خاورمیانه ـ و بعدها «گروه ستاره» ـ بودند، از همان ابتدا ارتباط مستقیم داشت و در شکل‌گیری این گروه در درون جبهه ملی سهیم بود. در همین چارچوب بود که از سال ۱۹۷۷ وارد فعالیت حرفه‌ئی سیاسی شد و در سال ۱۹۷۸ مدتی به‌رفقایی پیوست که رادیو میهن‌پرستان را در لیبی اداره می‌کردند. او از اعضای موسس «گروه اتحاد کمونیستی» بود که در پی «گروه ستاره» در سال ۱۳۵۶ در خارج از ایران اعلام موجودیت کرد. این گروه بعد از انقلاب و با آغاز فعالیت در ایران به «سازمان وحدت کمونیستی» تغییر نام داد.
احمد در دی‌ماه سال ۱۳۵۷ به‌همراه شمار دیگری از اعضای «گروه اتحاد کمونیستی» برای ادامه‌ی فعالیت به‌ایران رفت و در تدارک و سازمان‌دهی فعالیت‌های «سازمان وحدت کمونیستی» و نیز تأسیس «انجمن رهایی زن» در ایران نقشی تعیین‌کننده داشت. او پس از انقلاب در کنار فعالیت سیاسی به‌تدریس فیزیک در موسسات آموزش عالی مختلف پرداخت که سالیان طولانی ادامه داشت.
احمد اولین بار در سال ۱۳۶۰ بازداشت شد و تا سال ۱۳۶۴ بدون برگزاری دادگاه و حکم قضایی در زندان اوین ماند. در این دوره نیز برای زندانیان سیاسی فیزیک، انگلیسی و فلسفه تدریس می‌کرد. پس از آزادی، او یک‌بار دیگر در خرداد ۱۳۶۹ به‌همراه دیگر اعضا و هواداران «سازمان وحدت کمونیستی» بازداشت شد و هفت ماه در سلول انفرادی زندان توحید ـ کمیته‌ی مشترک ـ و سپس چند ماه در زندان اوین گذراند.
احمد علاوه بر فعالیت مستمر سیاسی در نگارش و ترجمه و تدوین چند کتاب با همکاری دیگران در زمینه‌های نظری و علمی شرکت داشت: «برگزیده‌ی نوشته‌های فرهنگی آنتونیو گرامشی» (نشر آگاه، ۱۳۹۶)؛ «ف‍ی‍زی‍ک‌ پ‍ی‍ش‌ دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌» (انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۴)؛ «دانشنامه‌ی فیزیک» (ناشران مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه، بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی، ۱۳۸۱). او همچنین مجموعه‌ی دو جلدی زندگینامه‌ی پدرش دکتر سید علی شایگان شیرازی را با عنوان «سید علی شایگان (زندگی‌نامه‌ی سیاسی نوشته‌ها و سخنرانی‌ها)»‌ (انتشارات آگاه، ۱۳۸۵) تدوین و منتشر کرد.
احمد شایگان در اوت سال۲۰۱۰ (مرداد ۱۳۸۹) برای سروسامان دادن به وضع دانشگاهی پسران‌اش برای دوره‌یی موقت به آمریکا رفت ولی چند روز قبل از بازگشت به ایران سکته مغزی کرد و سرانجام پس از مدتی طولانی دست و پنجه نرم کردن با عوارض ناشی از آن در سحرگاه چهارم آبان ١٣٩١ (٢۵ اکتبر ٢٠١٢) در ایالت نیوجرسی (آمریکا) درگذشت.

 

 

 

 

 

0

منصور بیات زاده

امروز، شنبه ۳ آوریل ۲۰۲۱ (۱۴ فروردین ۱۴۰۰) یکی دیگر از رفقای صمیمی و مبارزمان، دکتر منصور بیات­زاده، با زندگی پرافتخارش وداع کرد و ما را ترک نمود.
منصور بیات­زاده در سال ۱۳۱۶ در روستای “دُمنه” در استان لرستان به دنیا آمد. او از خاندان معروف  بیات اراک بود. در مبارزات  نهضت ملی ایران در زمان حکومت ملی دکتر مصدق از سن ۱۵سالگی در شهر اراک شرکت فعال داشت، تحصیلات دبستان و دبیرستان خود را در اراک و تهران گذراند. او در سال ۱۳۳۸ برای تحصیل به شهر ماینس در آلمان رفت و پس از اتمام تحصیلات در رشته انس­ن شناسی و ژنتیک انسانی و دریافت درجه دکترا به عنوان استادیار در دانشگاه شهر ماینس به تحقیق و تدریس پرداخت. منصور از زمان ورود به شهر ماینس به سال ۱۳۳۸ به عضویت کنفدراسیون در آمد و همیشه یکی از فعالین آن باقی ماند.
او در چندین مرحله به عضویت هیئت کارداران سازمان ماینس انتخاب شد. چند باربعنوان نماینده سازمان ماینس در شورای عالی فدراسیون آلمان و هم­زمان شورای عالی کنفدراسیون و نیز به عنوان نماینده سازمان ماینس در کنگره­های فدراسیون (فرانکفورت، کارلسروهه، ارلانگن، گوتینگن، ماینس) و کنفدراسیون جهانی (کنگره­های ششم، هفتم، نهم، دهم، یازدهم و سیزدهم) شرکت نمود. او در کنگره فدراسیون در گوتینگن و کنگره کنفدراسیون در کلن (کنگره نهم) از سوی نمایندگان کنگره­ها بعنوان نایب رئیس کنگره انتخاب و یک دوره نیز دبیر انتشارات و فرهنگی و یک بار دبیر تشکیلات فدراسیون آلمان و یک دوره نیز دبیر انتشارات و تبلیغات کنفدراسیون جهانی (کنگره ۱۳، در سال ۱۳۵۰/۱۹۷۲) انتخاب شد. او یکی از مدافعین تمام عیار کنفدراسیون تا آخر عمر باقی ماند.
دکتر منصور بیات­زاده از پیشگامان و اعضای کادر رهبری چپ مستقل بود و در تاریخ سی تیر ماه ۱۳۶۳ به همراه چند تن از دوستانش سازمان سوسیالیست­های ایران را بنیان نهاد. از او آثار بسیار زیادی در آرشیو سایت سازمان­شان موجود است. او بر این باور بود که “این یک واقعیت تلخ  تاریخی است که بسیاری از دست­آوردهای انقلاب بهمن ١٣۵٧، همچون بسیاری از دست­آوردهای انقلاب کبیر فرانسه، بعد از پیروزی انقلاب به باد رفتند. اگر در انقلاب کبیر فرانسه، پس از سرنگونی نظام استبدادی سلطنتی در آن کشور، بسیاری از فرزندان انقلاب سرشان را در زیر گیوتین به باد دادند، در انقلاب بهمن نیز که باعث سرنگونی رژیم مستبد و وابسته به امپریالیسم شاه در وطن­مان ایران و احیاء مجدد استقلال و “حاکمیت ملی” ایران  شد، تعداد بیشماری از فرزندان آزادی­خواه و عدالت­طلب انقلاب، به جوخه­های اعدام سپرده شدند.”
بیات­زاده هم­زمان با انقلاب ۱۳۵۷ همانند بسیاری از مبارزین خارج از کشور با شور و شوق فراوان به ایران بازگشت ولی طولی نکشید که مرتجعین حاکم عرصه را به تمامی مبارزین تنگ کرده، کشت و کشتار،زندان و شکنجه در میهن­مان ایران را دوباره، این بار بدتر از رژیم شاه برقرار کردند. منصور نیز در این شرایط مجبور شد وطنش را ترک و دوباره به آلمان بازگردد.
منصور مبارزی بود پیگیر که چه در حکومت شاه و چه در حکومت آخوندها دمی از مبارزه و تلاش دست بر نداشت.
یادش جاودان و نامش پایدار.

 

 

 

 

0

مانی علوی

مانی علوی در ۷ اردیبهشت ۱۳۲۶ برابر با ۲۸ آوریل ۱۹۴۷ در  تهران در خانواده آقابزرگ علوی و فاطمه علوی چشم به جهان گشود. به‌هنگامِ کودکی، مانی با جدایی از پدر مواجه شد که ناگزیر به مهاجرت شده بود. مانی در دوران کودکی و نوجوانی خود ، دور از پدر  و نزد عمه‌اش پرورش یافت. سال‌ها به‌ درازا کشید تا بتواند برای دیدن پدر بلند آوازه‌اشبه خارج از ایران بشتابد.
مانی  دورۀ دبیرستان‌اش را در دبیرستان شاپور تجریش گذارند. سپس برای تحصیل در رشتۀ ریاضی وارد دانشگاه تهران شد اما، دوره  دانشجویی‌اش در آنجا دیری نپایید و رهسپار آلمان شد. او دورۀ کارشناسی‌ارشد را در رشتۀ الکتروتکنیک در دانشگاهِ فنی مونیخ  باموفقیت به اتمام رساند. پس از آن تصمیم گرفت تحصیلات دوره دکترایِ خود‌ را در در دانشگاه ماربورگ در آلمان در پهنۀ فیزیک ادامه دهد و آن را باموفقیت به‌پایان رساند.
سپس به یک‌موسسۀ پژوهشی در شهر ویلینگن – شونینگن در جنوب آلمان درمقامِ پژوهشگرِ ارشد پیوست. تمرکز پژوهش‌هایش در بخشی مدرن از دانش و تکنولوژیِ امروزی به‌نام میکرومکانیک بود.
مانی انسانی بود دوست‌داشتنی، فرهیخته، چندبُعدی، سرشار از تیزهوشی، ژرفانگری و پویایی ذهن؛ نگاهش پُرسویه بود با چشم‌اندازی گشاده: دانش و فناوری، سیاست، اجتماع، ادبیات، موسیقی.
وی پرورش‌یافته در خانواده‌ای با گرایش‌های چپِ آزادی- و عدالت‌خواهانه بود، مانی به‌محض ورود به آلمان به کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایران پیوست و به‌سرعت به یکی از اعضایِ برجسته آن فرارویید. یک‌سال مسئولیت دبیریِ (دبیر انتشارات) کنفدراسیون جهانی رابه‌عهده گرفت. در همین دوران بود که از «سازمان توفان» که پیش‌تر به آن پیوسته بود، جدا شد.
مانی علوی به‌زودی دریافت که میان عدالت  و دمکراسی با پیوندی ناگسستنی درهم‌ تنیده‌اند که دمکراسی از مفروضات و عدالت مکمل آن است با اندرکنشی دوسویه. ازاین‌روی بود که مانی پس از انقلاب ۵۷ به “سازمان جمهوری‌خواهان ملی ایران” پیوست. سپس با جمعی از هم‌فکرانش «جامعۀآزادی‌خواهان سوسیالیست» را  بنیان  نهاد و دو سالی مسئولیتِ دبیری آن را به‌عهده داشت..
با مرگ زودهنگامِ دکتر مانی در ۱۲ آذر ۱۳۹۹ برابر با ۲ دسامبر ۲۰۲۰  جامعۀ روشنفکریِ چپِ ایران یکی از نخبگان خود را از دست داد. اما، یاد و خاطره و آثارش در دل و جان ما نشسته و  پاینده خواهد بود.
مانی در کنار آرامگاهِ پدرِ خود، آقابزرگ علوی، در برلین به خاک سپرده خواهد شد.

 

 

 

 

 

0

ایرج کشکولی

هرگز نمی‌رد آن‌که دلش زنده شد به عشق          ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما
ایرج کشکولی روز ۱۴ اردیبهشتماه ۱۳۹۹ در حومه پاریس از میان ما رفت. این روز مصادف است با سالگرد کشته شدن دو تن از رفقایاش خسرو صفائی و گرسیوز برومند.(اردیبهشت ۱۳۵۵)
غم از دست دادن رفیقی چون ایرج آن چنان سنگین است، که کلمات از شرح آن عاجزند. لازم نیست در مدح او مرثیهخوان مرگ او بود، زیرا او خود در سالهای پر تب و تاب زندگی مبارزاتیاش نشان داد که انسانیست بزرگ. ایرج نماد آرمانخواهی و تساویطلبی بود. بسیاری از ما خود را در وجود ایرج کشف کردیم. او نافی دو رژیم سلطنتی پهلوی و جمهوری اسلامی بود و تا پایان عمر نیز بر این باور ماند.
رفیق ایرج در سال ۱۳۱۷ در روستای برشنه از توابع اردکان فارس دیده به جهان گشود. دوران دبستان را در اردکان و گچساران و دوره متوسطه را در دبیرستان حاج قوام شیرازی به پایان رساند. در دوران تحصیل در دبیرستان حاج قوام به صفوف مبارزات سالهای پیش و پس کودتا پیوست. در تحولات ملی شدن صنعت نفت فعال بود و از ماهها پیش از کودتای ۲۸ مرداد در تظاهراتهایی که هر روز در جریان بود، شرکت فعال داشت. در این دوران با ناصر خان قشقایی که سناتور و خسرو خان قشقایی که نماینده مجلس شورای ملی و هوادار جبهه ملی بودند، همکاری نزدیکی داشت. در سال ۱۳۳۹ برای ادامه تحصیل به کشور آلمان رفت و در شهر مونیخ ساکن گشت. او در این شهر به صفوف کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی پیوست و از همان ابتدا برای تغییر اوضاع سیاسی ایران هیچ راهی جز رفتن به ایران و مبارزه قهرآمیز تودهای با رژیم شاه تصور نمیکرد. و با این ایده بود که به تشویق زنده یاد رفیق و همرزم خود عطا کشکولی حسن آقایی همکاری خود را با سازمان انقلابی حزب توده ایران، که از کادرهای جوان جدا شده از حزب توده ایران، تاسیس یافته بود، آغاز کرد. از این تاریخ به بعد دور جدیدی از زندگی و مبارزات او شکل گرفت. او بارها علنی و مخفی به ایران رفت و با مخالفین رژیم تماس گرفت. همزمان با برگزاری اولین نشست جوانان انقلابی به سال ۱۳۴۳ که به نشست تدارکاتی سازمان انقلابی معروف گشت، همراه با رفیق عطا حسن آقا کشکولی در قیام بهمن قشقایی علیه رژیم شاه در فارس شرکت نمود. و پس از برگشت از میان قشقاییها، همراه با هیأتی برای گذراندن دوره آموزشی به چین تودهای سفر نمود. در سال ۱۳۴۴ کنفرانس دوم سازمان انقلابی در بلژیک برگزار گردید و هفت ماه بعد از این نشست یعنی در سال ۱۳۴۵ گروهی از اعضا سازمان انقلابی جهت فراگیری شیوه جنگ پارتیزانی به کوبا اعزام شدند که ایرج نیز یکی از آنان بود.
در سال ۱۳۴۷ به سازمان انقلابی خبر رسید که عدهای از جوانان انقلابی کُرد از جمله اسماعیل شریفزاده، ملا آواره و سلیمان معینی بعنوان پیشاهنگان جنبش نوپای مبارزه مسلحانه در کردستان علیه رژیم پهلوی قیام کرده‌اند. ایرج کشکولی همراه عده دیگری از کادرها و رهبران سازمان برای شرکت و یاری و کمک به این مبارزان به کردستان اعزام شدند. او توانست خیلی سریع در بکرهجو زبان کردی را فرا گیرد و حتی اغلب مترجم رفقای دیگر میشد. عشق او به تودهها بویژه به پیشمرگان مبارز کُرد که شبانهروز در میانشان بود، به او کمک کرد که بتواند پای صحبتهای آنها بنشیند، با آنها درد دل کند، از تجاربشان بیاموزد و به مشکلاتشان یاری برساند، زبان کردی را در خلال همین پیوند و یکی شدن با آنها به خوبی یاد گرفت. او دیگر چنان با پیشمرگان دوست و یکی شده بود که آنان “کاک اسمال”را یکی از بستگان خود میدانستند، اغلب یا تک تک در راهپیمایی با آنها گفت وگو میکرد و یا در جمعشان پای درد دلشان مینشست. کافی بود ربع ساعتی با کسی به گفت و گو بنشیند تا دل آنان را به دست بیاورد.ل
زندگی‌اش توام با تلاش و مبارزهاش بیوقفه ادامه داشت. او تلاش و مبارزه برای سوسیالیسم را هیچ وقت از پا نگذاشت. زمانی نیز مسئولیت سازمان انقلابی را در هندوستان به عهده داشت. او در سال ۱۳۵۵ برای رفتن به ایران عازم افغانستان شد تا از این طریق خود را به رفقایش در ایران برساند، که خیانت سیروس نهاوندی این برنامهاش را نقش بر آب کرد. رفیق ایرج همزمان با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ برای شرکت در مبارزات مردم به ایران رفت و در کنفرانس چهارم سازمان انقلابی در اردیبهشت ۱۳۵۸ به عضویت دفتر سیاسی آن انتخاب شد.او در اولین کنگره حزب رنجبران در تهران در پنجم دیماه ۱۳۵۸ به عضویت دفتر سیاسی حزب انتخاب شد. زندگی سراسر مبارزه ایرج برای بیان و نوشتن پایانی ندارد. در یک کلام میتوان گفت: زاده شد که مبارزه کند. بعد از شکست مبارزه مسلحانه عشایر علیه رژیم جمهوری اسلامی در تابستان ۱۳۶۱ ایرج به کردستان رفت. او در کردستان از حزب رنجبران کنارهگیری کرد و در وضعیتی قرار گرفت که دیگر جایی برای خود در آن فضا نمیدید. بدون هیچ ادعا و اعتراضی، بدون این که کسی را نشانه بگیرد و مقصر بداند، با صداقت تمام از صف حزب رنجبران ایران کنار کشید و هر چند مورد بیمهری قرار گرفت ولی او همیشه برخوردش به حزب مثبت بود. هر چند که این زخم دردناک بود اما او نه تنها خم به ابرو نیاورد و کلامی نیز علیه آنها نگفت، بلکه همیشه از یاران سابق به نیکی حرف زد. ایرج سپس به فرانسه رفت و آنجا ساکن شد.
توانی عظیم و منشی والا لازم است که انسان بتواند چنین تجربه تلخ و دردناکی را تحمل کند. اما او با وجود سالیان دراز و ابتلا به انواع بیماریهای سخت، این درد درون را تحمل کرد. با آن زیست و آن را با خود به زیر خاک برد. اخلاق و صداقتش ستودنی و نمونه است.
یادش همیشه گرامی باد!
۰

چنگیز داورپناه

چنگیز داورپناه دهم جولاى ۲۰۲۰ در بیمارستانى در شهر رم درگذشت. او ۴۵ روز  به علت بیمارى  بسترى بود. 
چنگیز  در ۱۴ تیر ماه ۱۳۲۵ در تهران متولد شد و پس از اتمام دوره دبیرستان، در سالهای ۱۳۴۴-۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل، به ترکیه –استانبول- رفت و در دانشگاه استانبول ثبت نام نمود. ورود او به استانبول مقارن است با رشد جنبش دانشجویى ایران علیه رژیم دیکتاتورى شاه. او نیز مانند بسیارى از دانشجویان وارد صفوف مبارزاتى کنفدراسیون جهانى محصلین و دانشجویان  ایرانى -اتحادیه ملى- گردید. در پى کودتاى نظامى سال ١٩٧١ در ترکیه دانشجویان مترقى ایرانى نیز زیر فشار قرار گرفتند تا این که حکومت نظامى تصمیم گرفت این دانشجویان را به جرم (کمونیست هاى ایرانى) از ترکیه اخراج نماید. چنگیز نیز همراه ١١ نفر از هم فکرانش از ترکیه اخراج و به  آلمان رفتند  و بعدا چنگیز به ایتالیا رفت. 
او مبارزه را در صفوف کنفدراسیون درایتالیا نیزادامه داد و با پشتکارى ویژه اى انتشارات بابک را به تنهایى به راه انداخت و سالها آن را اداره کرد.  چنگیز چندین کتاب به زبان آذرى که زبان مادرى اش بود در همان سالها انتشار داد. 
او سپس در دانشگاه رم کرسى تدریس زبان فارسى را در آن بخش به عهده گرفت.  وی در ایتالیا کارشناسی ارشد رشته روزنامه نگاری و دکترای جامعه‌شناسی را از دانشگاه «اوربینو» و دکترای زبان و ادبیات مدرن خارجی را از دانشگاه «ساپینزا» شهر رم دریافت کرد و از سال ۱۳۶۵ به مدت سی سال، در دانشکده ادبیات و فلسفه دانشگاه رم، در کرسی زبان و ادبیات فارسی، به‌عنوان استادیار پروفسور «پیه مونتزه» ایران شناس شهیر ایتالیایی، وظیفه استاد متن خوان زبان فارسی را ایفاء کرد. ازچنگیز در سال‌های تدریسش، جزوه‌های آموزشی گوناگون و نیز یک لغت‌نامه کوچک فارسی ایتالیایی برای استفاده دانشجویان تألیف و منتشر شده است.
هم چنین از وی ترجمه‌هایی از زبان ایتالیایی به فارسی برجای مانده است که از میان آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد: «داستان‌هایی برای سرگرمی» و «روزی که در میلان از آسمان کلاه می‌بارید و چند داستان دیگر». درگذشت چنگیز در غربت محصول دیکتاتورى دو رژیم شاه و شیخ مى باشد. یادش گرامی.

 

 

 

 

0