پاشا مقیمی

 پاشا مقیمی از فعالان فداییان خلق بود که تا قبل از انقلاب در کنفدراسیون دانشجویان اروپا در آلمان بسیار فعال و شناخته شده بود اوبغایت پرشور ، بی نهایت صادق و مهربان بود از خانواده مرفهی بر خاسبته بود.  پدرش شهردار وقت رشت بود اما خالصانه خود را وفق جنبش چپ کرده بود. پس از انقلاب بلافاصله به ایران آمد و در رشت به فعالیت پرداخت . در سال ١٣۵٨ با یکی از فعالان سازمان ازدواج میکند او که قبل از انشعاب زمزمه انشعاب را در شمال شروع کرده بود با انشعاب فداییان ، خود و همسرش با اقلیت رفتند . به علت تفاوت حوزه های کاری و مسئولیت ها ، که عاشقانه همسرش را دوست داشت چنان خود را وفق جنبش کرده بود که بسیار کم اورا می دید حتی از دیدار یکدگر در سال آخر باز ماندند در این سال در زمان اختفا به یکی از دوستانش گفته بود تنها آرزویش یک بار دیدار همسرش میباشد امری که به دلیل شرایط حاد آن سال و قطع ارتباطات میسر نمیشود . در سال ۱۳۶۰ ، پس از قطع ارتباطش با سازمان در بین راه تهران و کرج و در پوشش یک تعمیر کار پنهان میشود اما محل اختفایش لو میرود، دستگیر، شکنجه و سپس اعدام میگردد. هم سلولی هایش از دفاع قاطع او از فداییان خلق اقلیت تا آخرین لحظات و مقاومت شجاعانه اش در زندان بسیار نوشته اند .
تاریخ دستگیری و سال اعدام پاشا روایت های  متفاوت وجود دارد ، بعضی عزیزان سال ۱۳۶۲ تاریخ دستگیری و اعدام پاشا مقیمی عنوان میکنند.
۱

منوچهر حامدی

منوچهرحامدی در سا ل ۱۳۱۴ دیده به جهان گشود. دردوران دبیرستان با مسائل سیاسی آشنا گشت .کودتای آمریکائی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اثرژرفی براوگذاشت بطوریکه به نهضت مقاومت ملی پیوست ودردوران دیکتاتوری سیاه فرماندارنظامی به تلاش های خود شدت داد.اودرسال ۱۳۳۸ خورشیدی برای ادامه تحصیل به کشورآلمان غربی رفت .ولی شدت مبارزات سیاسی سبب شد که تحصیل دانشگاهی را رها کرده وبه شیوه ای حرفه ای به سازمان دهی وگسترش مبارزه دست بزند .او در این دوران به کمک چندرفیق دیگربرای ادامه تلاش های سیاسی ؛ جبهه ملی دراروپا را بنیاد نهادند ودردوران چند سال کوشش های پیوسته خود ازافراد برجسته رهبری جبهه ملی دراروپا گشت .پا به پای این تلاش ها ،وی به تکاپو ومبارزات دمکراتیک هم پرداخت وازپایه گذاران ( کنفدراسیون جهانی دانشجویان ومحصلین ایرانی ) هم بود .سخت کوشی منوچهر در گسترش کارکنفدراسیون وجهانی شدن نام این سازمان دانشجوئی نقشی چشمگیرداشت او بنیان گذاران ( گروه ستاره ) هم بود . وی دو باربه سمت دبیری (کنفدراسیون جهانی دانشجویان و مححصلین ایرانی ) برگزیده شد. درپی همین سخت کوشهای فراوان اوچندین بارمورد پیگرد پلیس کشورآلمان غربی آنزمان بود ودستخوش اخراج ازکشورقرارگرفت .او بهمراه عده ای دیگرازکوشندگان سازمانهای جبهه ملی خارج ازکشور به دیدگاه مبارزه مسلحانه دربرابرحکومت آزاده کش محمدرضا شاه پهلوی رسیدند که بایست در ایران بمبارزه مسلحانه دست زد. درپی رسیدن به این دیدگاه منوچهر حامدی ازجمله نخستین رفقائی بود که درسال ۱۳۴۷ خورشیدی برای آموزش دوره های نظامی ازاروپا به فلسطین رفت وبا نام پنهانی ( ابوجعفر ) درنزد ( ابوعلی ایاد ) انقلابی بزرگ فلسطینی به آموز فنون نظامی پرداخت .درسال ۱۳۵۲، ازطریق محمد حرمتی پور، با بقایای سازمان چریکهای فدائی خلق برهبری حمید اشرف، دوباره ارتباط برقرار گردید و مشترکاً تصمیم گرفته شد که ضمن همکاری های عملی، مباحث تئوریک – سیاسی نیز، بطورمخفیانه، ازطریق میکروفیلم به پیش برده شوند تا وحدت تشکیلاتی بین ( گروه اتحاد کمونیستی ) و( سازمان چریکهای فدائی خلق ایران )، زیرنام « پروسه تجانس » تحقق یابد .دراین ارتباط، در سال ۱۳۵۳ منوچهر حامدی که درکادررهبری (گروه اتحاد کمونیستی) و ( جبهه ملی ایران درخاورمیانه ) قرارداشت، پنهانی وارد ایران شد تا پروسه تجانس درراستای گوناگون سرعت یابد . او نزدیک به دوسال بمبارزه مسلحانه درایران پرداخت .
در سال ۱۳۵۵، چندین خانه تیمی سازمان چریکهای فدائی خلق توسط ساواک (دستگاه امنیتی وترورواختناق رژیم شاه ) شناسائی شد و منوچهر حامدی، باتفاق چند نفرازکادرهای مبارزسازمان چریکهای فدائی خلق دردرگیری مسلحانه بقتل رسیدند .مامورین رژیم فکرمیکردند که منوچهر حامدی هنوزدرمنطقه خاورمیانه اقامت دارد.ازآنجایی که منوچهر حامدی با تغییرچهره وبا اسم مستعاردرایران فعالیت میکرد، سازمان جهنمی امنیت ( ساواک ) اورا نشناخته وجسد اورا مد تها در “سردخانه” حفظ کرده بودند. گروه اتحاد کمونیستی که پیوندش با منوچهرحامدی بریده شده بودهیچگونه اطلاعی ازاو نداشتند ازاینرواعلامیه ای را انتشار دادند که ساواک پس ازپخش آن اعلامیه به خانواده اوازجمله به برادرش مهندس حامدی رجوع کرده و درسردخانه جسد منوچهر را به ایشان نشان دادند تامطمئن شوند که آن شخص منوچهر حامدی است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

3

حجت آلیان – کیومرث

رفیق حجت در سال ۱۳۳۵ در خانواده ای زحمتکش در شهر چالوس بدنیا آمد و از همان کودکی با ستم و بهره کشی جامعه طبقاتی آشنا گردید. به خاطر علاقه شدید به آموختن، در حین کار کردن به تحصیل پرداخت و پس از اخذ دیپلم، در سال ۱۳۵۳ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. رفیق کیومرث مدت کوتاهی بعد از ورود به شهر تور در فرانسه چهره محبوب ایرانیان مقیم این شهر شد. در همان اوان با سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان آشنا گردید و از آن لحظه به بعد تمام توانایی و شور انقلابی خود را در درون سازمان توفان و سپس حزب کار ایران در خدمت به آرمان طبقه خود نهاد. تا پیش از انقلاب بهمن ماه ۵۷ یکی از فعالین کنفدراسیون در صفوف فدراسیون فرانسه بود و در آستانه انقلاب به یاران حزبی خود در ایران پیوست.
“کیو” پس از بازگشت به ایران در شهر زادگاهش چالوس به گسترش هسته های حزبی پرداخت. تا اینکه در سال ۶۲ هنگام گذشتن از خیابانی در تهران به طور تصادفی  دستگیر و سپس اعدام شد.

 

 

 

 

 

0

احمد دالری

 احمد دالری در سال ۱۳۳۲ در خانواده ای زحمتکش در شهرآبادان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را در شهر آبادان گذراند و جهت ادامه ی تحصیل به انگلستان رفت. در آنجا با کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی اتحادیه ی ملی آشنا گشت و به زودی در زمره ی فعالین آن در شهر براد فورد درآمد و در همین اوان با سازمان مارکسیستی ــ لنینیستی توفان آشنا گشت.
احمد از رفقای اصولی و فعال کنفدراسیون بود. او همواره با متانت و صبوری که خاص وی بود صحبت می کرد و کلامی دلنیشن داشت. از جمله فعالیت های وی  اشغال کنسولگری منچستر بود. وی هم چنین در تدارک   اعتصاب غذای ۵ روزه که در منچستر در اعتراض به کشتار رژیم شاه و به خاطر آزادی زندانیان سیاسی برگزار گردیده بود، شرکت داشت.
هم زمان با انقلاب خلق های ایران در بهمن ٬، رفیق احمد به همراه عده ای از رفقایش رهسپار
ایران گردید و در شهر آبادان به فعالیت پرداخت. بعد از شروع جنگ به سازماندهی مردم محل خود که
با دست خالی مجبور به مقابله با ارتش عراق بودند، پرداخت ولی به زودی تحت تعقیب از طرف
رژیم انحصار طلب جمهوری اسلامی قرار گرفت و مجبور به ترک آبادان شد و به خانواده ی خود در
شهر شیراز پیوست و در آنجا تا زمان دستگیری در بهار ۱۳۶۲ دمی از فعالیت جهت تحقق آرمان
والای پرولتاریا باز ناایستاد. و بالاخره به جرم عضویت در حزب  کار ایران و مبارزه
برای دنیائی خالی از استثمار، توسط جلادان رژیم سیاه دل جمهوری اسلامی و پس از تحمل
شکنجه های بسیار در مهر ماه ۶۲ به دار آویخته شد.

 

 

 

 

1

کیومرث زرشناس

کـیومـرث در سـال ١٣١۵ در شهـر آمل مـتـولـد شد. کـیومـرث پس از پایان دبـیرستـان بـراى ادامهّ تحـصـیل به اتـریش رفت و در این کـشـور به مـبــارزهٌ حــزبــى و انـقـلابــى خــود، بـه ویژه در جـنـبــش دانــشـجــویى، ادامـه داد. او یکــى از نـخــسـتــین فـعــالان “کـنـفــدراســیون جـهــانــى دانــشـجــویان و محصلین” ایران در خــارج از کــشــور و از بـنــیان گذاران “ســازمــان جـوانـان و دانـشجـویان دمـوکـرات ایران” بـود. کـــیومـــرث پس از پیروزى انـقـلاب ٢٢ بـهــمـن بـــا آرزوى خـــدمـت بـه مـــیهــن بـــى درنگ بـه ایران بــازگشـت و در صـفــوف حــزب تــودهٌ ایران و در سـمـت دبــیر اول “ســازمــان جــوانــان تــودهٌ ایران” بـه مـبــارزهٌ خویش در راه بهروزى زحمتکشان ادامه داد.
حزب توده ایران، کیومرث را در اسفند ماه ۱۳۵۸ به عنوان نامزد حزب برای مجلس شورای ملی از آمل معرفی کرد. کیومرث از جمله توده ای هائی بود که در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ به چنگ دشخیمان خمینی افتاد. کیومرث در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ اعدام شد.

 

 

 

2

احمد دانش شریعت پناهی

دانش، فرزند حاشـیه کویر بود. فرزنـد سرزمینى خـشک و آبى شور و هوائى داغ، کـه مى¬دانست بـا یـارى دست¬هـاى فراوان مـى¬تـوان کشـتزارهـاى آبـاد و بـاغ¬هاى پر بـار را، حتـى در کنـار کـویـر، آفریـد. او در سـال ١٣٣٠ بـراى ادامه تحصـیل به آلمـان غـربـى رفت. بیـش از ٢٠ سـال زنـدگى¬اش در ایـن کـشــور سپرى شــد. ایـن ٢٠ ســال در چنــد کلـمـه خـلاصه مــى¬شـود: پیـکــار، هــر لحـظـه و تــا آخــریـن گام. آمـوخـتن بـا تمـام تـوان، چه بـراى آنکـه پزشکـ بـاشى تـوانمـنـد، چه بـراى آنکـه به مـثـابه یـک انقـلابـى آگاه. در این ٢٠ سال اقـامت در آلمـان غـربـى، به رهنمـود حـزب در “سـازمـان دانشجـویـان مقیـم آلمان، کنفدراسیون جهانی”، “انجـمن دانشجویان ایرانى – کلن” و “کانون پزشکان و دندان¬پزشکان ایـرانى مقیم آلمان غربى و برلین غربى”، که خـود از بنـیـان گزارانـش بـود، فعـالـیـت پیگیـر داشت. او دور از هـر نـوع تنگ نـظـرى، چه در زمیـنه صـنفـى و چه در زمیـنه سیـاسـى و چه از نـظر انجـام وظـایف انـسـانـى و اجتـمـاعـى، در منـاسبـاتـى که بـااشخـاص مخـتلف داشت، تـا حـد ایـثـار تلاش مـى¬کـرد دانــش، پس از گرفــتن تـخــصــص در رشته اورولــوژى و تجربه آمــوزى بسیار موفق در چنــد بیمارستان معتبر، در سال ١٣۵١ به رهنمود حـزبش به کشور بازگشت تا کار انسانى و انقلابى¬اش را پى بگیـرد. بـرخـى آشنایانـش که نگران جـان ایـن مـبـارز سـرسـخـت بـودنـد، خـواسـتـنـد که مـانع بـازگشـتـش شونـد، امــا مـنـطـق او ســاده و قــاطـع بــود: “بـالاخــره تــا کــارى از دسـتـمــان بــرمـى¬آیــد بــایــد بــرگردیم، نه بـعــد از دوره بـــازنــشــســتگى. بـــراى هـــواخـــورى کـه بـــر نمـــى¬گردیم.” بـــراى او بـــازگشــت بـه کــشـــور یـعــنـــى یـــافــتن بـــال¬هـایـى بـراى پرواز. او دوسـت داشت و اعـتقـاد داشت کـه بـایـد به اسـتقـبـال خـطـر رفـت. احمد دانــش، عــضـــو کــمــیــتـه مـــرکـــزى حـــزب تـــوده ایـــران بود. او در تابستان ١٣۵٧ کار انتـشار نشریه “صداى مردم” وابـسته به حزب توده ایــران را آغــاز کــرد. او در هـفـتـم اردیـبـهـشـت ۶٢، روز یــورش سراسرى به حزب توده ایران در شمار کسانى بود که به بند کشیده شد.
احمد دانش در شهریور ١٣۶٧ اعدام شد.

 

 

 

0

محمد علی صمدی

محمد علی صمدی در سال ۱۳۳۱ در شهر گناباد متولد شد و بعد از اتمام دبیرستان به دانشکده فنی تهران راه یافت و در رشته مهندسی شیمی فارغ التحصیل شد. بعد از پایان دوره فوق لیسانس برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در شهر گلاسکو به صفوف کنفدراسیون پیوست. هم زمان با انقلاب محمد نیز به ایران رفت و به سازمان پیکار برای آزادی طبفه کارگر پیوست. او جزو هیئت نگارش نشریه پیکار و پیکار تئوریک بود. با یورش جمهوری اسلامی به نیروهای انقلابی محمدعلی صمدی در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۱ در تهران اعدام گردید.
۰

عباس انصاری

عباس انصاری در سال ۱۳۳۳ در تهران متولد شد و برای ادامه تحصیل به آلمان به شهر کلن رفت. عباس به عضویت کنفدراسیون درآمد و برای سازمان دهی دانشجویان به شهر دوسلدورف رفت و بدین خاطر دوستانش او را عباس دوسلدورف می نامیدند. او هم زمان با انقلاب ۵۷ به ایران رفت و به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر پیوست. عباس در  مرداد ۱۳۶۰ در تهران به دست پاسداران جمهوری اسلامی اعدام شد.

 

 

 

 

1