بهرام بام دژفر

بهرام بام دژفر در تبریز به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلاتش در دبیرستان در سال ۱۳۵۱ جهت ادامه تحصیل به ترکیه رفت. همانجا با کنفدراسیون جهانی و مبارزات دانشجویان ایرانی بر ضد رژیم شاه آشنا شد. پس از مدتی به کنفدراسیون پیوست و سپس به عضویت سازمان انقلابی درآمد. بهرام کوهنوردی ماهر بود و به خاظر همین آشنایی از طرف سازمان وظیفه یافت تا کوه های مرزی ایران و ترکیه را شناسایی کند و شرایط و امکانات انتقال نهایی رفقای سازمانی به ایران را از این راه ها بسنجد تا در صورت نیاز، با آمادگی لازم، تسهیلات کار را فراهم سازد. در خلال همین مأموریت، در کوه های آرارات، در مرز ایران و ترکیه، در نتیجه سقوط بهمن جان خود را از دست داد.

 

 

1

بهرام راد

بهرام راد در هشتم مردادماه ۱۳۲۵ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات دبیرستانی­ اش را در دبیرستان البرز گذراند و همانجا با شرکت در مبارزات دانش­ آموزی، نخستین تجربیات سیاسی خود را به دست آورد. در سن هجده سالگی برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، در شهر هیوارد، ثبت نام کرد.
بهرام به زودی به یکی از عناصر مؤثر کنفدراسیون تبدیل شد. در تشکیل انجمن دانشجویان ایرانی در شمال کالیفرنیا که از فعال­ترین واحدهای سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا بود، نقش برجسته ­ای بازی کرد. دوستانی که در آن سال­ ها به “خانه ایران”؛ مرکز انجمن دانشجویان ایرانی رفت و آمد داشتند و از فعالیت­ های بهرام باخبرند، می­گویند این واحد در آغاز چند عضو بیشتر نداشت و پس از مدتی کوتاه صدها نفر را به صفوف خود جلب کرد و در این کار، راد نقشی مهم داشت. بهرام بارها از طرف همین انجمن به عنوان نماینده در کنگره­ های سازمان شرکت کرد و در فعالیت­ های دفاعی که برای نجات جان زندانیان سیاسی از زندان ­های شاه سازماندهی می ­شد، شرکتی مؤثر داشت. او علاوه بر این، در تلاش­ های پیگیر بین­ المللی انجمن دانشجویان برای مبارزه با تبعیض نژادی در آمریکا و حمایت از جنبش سیاه­پوستان آن کشور شرکت می­ کرد.
در آن سال­ ها شهر برکلی مرکز مبارزه بر ضد جنگ ویتنام بود. انجمن دانشجویان ایرانی در این مبارزات حضور و شرکتی پیگیر و گسترده داشت و بهرام هم به سان یکی از فعالان انجمن، معمولاً در صف اول این تظاهرات بود.
بهرام تحولات انقلابی در کوبا، ویتنام و الجزایر را دنبال می­ کرد و در پی آن با سازمان انقلابی آشنا شد و به صف هواداران آن پیوست. چندی بعد در نتیجه اختلافاتی که در نشستی معروف به “جلسه کادرها” ایجاد شد، برخی از هواداران سازمان در آمریکا  با انشعابیون معروف به “کادرها” هم­دل بودند و بعضی با سازمان انقلابی همبستگی داشتند. بهرام برای آگاهی بیشتر با چند و چون این اختلافات به آلمان سفر کرد و از نزدیک با رهبران هر دو جناح به مذاکره نشست. بهرام در صف سازمان ماند. در آن زمان او جوان­ترین عضو سازمان انقلابی بود.
بهرام در بازگشت به آمریکا نقش مهمی در حفظ این تشکیلات به عهده گرفت. وظایف سازمانی در سال ۱۹۷۰ سبب شد که او بار دیگر به اروپا سفر کند. این بار مسئولیت رهبری فعالیت­ های دانشجویی سازمان انقلابی به او محول شد. در همین دوران به رهبری واحد آلمان و پس از چندی به عضویت در هیأت اجرائیه سازمان انقلابی در خارج از کشور برگزیده شد.
او در آستانه انقلاب یه ایران بازگشت و با تشکیل حزب رنجبران ایران به عضویت در دفتر سیاسی آن انتخاب شد. بعد از آغاز حمله رژیم جمهوری اسلامی به حزب رنجبران، بنا بر تصمیم حزب، قرار شد بهرام برای مدتی از ایران خارج شود. او که بیماری معده شدیدی  داشت، می­ بایست برای معالجه به اروپا می­ رفت. هنگامی که برای خروج از کشور همراه یک قاچاقچی از تهران به مرز ترکیه می­ رفت در طول راه، در جاده­ ی خوی به طرف سلماس، اتوموبیل­شان دچار تصادف شد و بهرام جان باخت.
افسانه اسلامی، از اعضای اتحادیه کمونیست­ها نیز به همراه همسرش در آن اتوموبیل بود و کشته شد. افسانه حامله بود. آنها به طور اتفاقی همسفر یکدیگر شده بودند.
افسانه نیز از فعالین سازمان دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود. گویی سرنوشت بر آن بود که بهرام و افسانه، آنان که روزگاری در یک انجمن دانشجویی با سیاست آشنا شده بودند، در یک نقطه از خاک ایران، کنار هم بمیرند.

 

 

 

 

1

فرامرز وزیری

فرامرز در سال ١٣٢۴ در یک خانواده فرهنگى در تهران زاده شد. او دیپلمش را از دبیرستان البرز گرفت و در مبارزات دانش­ آموزى همان سال­ ها شرکت فعال داشت. بعد از چندى فرامرز براى ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دانشگاه شهر میشیگان ثبت نام نمود. پس از چندى دانشگاه را عوض کرد و به دانشگاه کالیفرنیا رفت و در رشته اقتصاد به تحصیل پرداخت. بعد از ۶ سال موفق به اخذ مدرک فوق­ لیسانس شد. فرامرز به خاطر تجارب مبارزاتى و توانائى و استعدادی که داشت به زودى از فعالین کنفدراسیون دانشجویان ایرانى شد. او در شانزدهمین کنگره آمریکا در سال ١۹۶٨ به سمت دبیرى آن سازمان در آمد. فرامرز مسئول انتشارات بود. در کنار این فعالیت­ ها او هر روز آشنائى خود را ازمسائل مارکسیستى عمیق­ تر می­ کرد و چندى بعد به عضویت سازمان انقلابى در آمریکا در آمد. می­ گویند فرامرز در عالم تئوریک زندگى می­ کرد. فرامرز قدرت عجیبى در مطالعه و جمع­بندى مطالعات به صورت نوشته داشت. وزیرى صرفه­ جو بود و اغلب با نان،پنیر،پیازوماست زندگى می­ کرد. کسانى که از نزدیک با او زندگى  و کار می­ کردند، تحت تأثیر فروتنى، إیمان تزلزل ناپذیر و خلاقیت و انضباط فکرى او قرار می­ گرفتند.

با تشکیل حزب رنجبران فرامرز عضو دفتر سیاسى و سردبیر ارگان حزب “رنجبر” شد. او قبلاً نیز در دوره سازمان انقلابى مسئول نشریه “ستاره سرخ” بود. توانائى نوشتاری او حیرت­ انگیز و بى­ نظیر بود.

فرامرز در ۱۷ خرداد ١٣۶٣ دستگیر و در پائیز ١٣۶۴ اعدام گردید.

 

 
۴

مرتضی نهالبار

مرتضی در شهر تبریز به دنیا آمد. او برای ادامه تحصیل عازم ترکیه شد. در استانبول به مبارزه سیاسی روی آورد و به صفوف کنفدراسیون پیوست. مرتضی در مبارزات دانشجویی در استانبول همواره در صف اول مبارزه شرکت داشت. در همان سال­ ها بود که به سازمان انقلابی پیوست.
در آستانه­ ی انقلاب، مرتضی در کنار شمار کثیری از هم­رزمانش در سازمان انقلابی به ایران رفت و در مبارزات انقلابی مردم شرکت کرد. اما پس از چندی، در سال ۱۳۶۱، به عنوان عضو حزب رنجبران در تهران دستگیر و به زندان تبریز فرستاده شد. مرتضی در جریان شورش و اعتصاب غذای زندان شرکت کرد و جانش را در این راه گذاشت. پاسداران برای سرکوب اعتصاب به جان زندانیان افتادند و آنچنان با ضربه قنداق تفنگ بر سرش کوبیدند که جان باخت.

 

 

 

 

0

محمدرضا وثوقی

محمدرضا وثوقی متولد ۱۳۳۱ در تهران بود. او به منظور ادامه تحصیلات در دانشگاه لس آنجلس بدان شهر رفت و در رشته مهندسی ثبت نام نمود. او به زودی به مبارزات دانشجوئی  کنفدراسیون جلب شد و در ردیف فعالین این تشکیلات قرار گرفت. و نیز همزمان به اتحادیه کمونیست های ایران پیوست. او  با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به ایران رفت. محمد رضا در بهمن ماه ۱۳۶۱ در ارتباط با جنبش سربداران دستگیر و سپس اعدام گردید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1

شاپور نورمنصوری

شاپور نورمنصورى دوره دبیرستان را در البرز گذراند و در رشته مهندسى مکانیک دانشگاه تهران کنکور داد و با نمرات عالى قبول شد. او جزو شاگردان ممتاز دانشگاه شد و با بورس دولتى براى ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دانشگاه برکلى کالیفرنیا دوره دکتراى خود را در رشته راه و ساختمان شروع کرد. شاپور دوره فوق لیسانس خود را در این رشته با نمرات بالا به پایان رساند و به گذراندن تز دکترا در این دانشگاه مشغول شد. در جریان تحصیل با مبارزات دانشجوئى در مقابل جنگ تجاوزکارانه آمریکا در ویتنام به صفوف کنفدراسیون پیوست و به سرعت از فعالین این سازمان شد. شاپور در جریان همین مبارزات به نظرات مارکسیستى گرایش پیدا کرد و جلب سازمان انقلابى شد.
شاپور هم­زمان با انقلاب بهمن به ایران رفت و مسئول دبیرخانه تشکیلات حزب رنجبران شد. با یورش رژیم به نیروهاى انقلابى شاپور نیز دستگیر شد و درپى یک اعتصاب غذا در زندان به جوخه دار رفت.

 

 

 

 

0

محمدصادق یزدان پناه

صادق (محسن آشپز) در سال ۱۳۲۸ در اصفهان متولد شد. در سال­های قبل از انقلاب از فعالین کنفدراسیون دانشجوئی در آمریکا و از اعضاء برجسته اتحادیه در اصفهان بود. صادق استاد دانشگاه اصفهان بود. او در نبرد آمل، در روز ششم بهمن ۱۳۶۰ جان باخت.

 

2

پرویز واعظ زاده مرجانی

پرویزواعظ زاده مرجانی ( حمید) در یک خانواده متوسط زاده شد. در دبیرستان و دبیرستان شاگردی ممتاز بود. در اوایل دهه چهل به قصد ادامه تحصیل به ایتالیا رفت. در دانشکده معمارى اسم نوشت و طولى نکشید که استاد راهنمایش، استعداد و نبوغ ذهنى او را دریافت و یکى از مهم­ترین بورس­ هاى علمى دانشگاه را در اختیارش گذاشت. اما پرویز به رغم این همه استعداد، به رغم آینده درخشانى که در رشته معمارى در انتظارش بود، سودایى دیگر در سر داشت. گوئى مى­خواست نه معمار خانه­ هاى زیبا، که ساختاری سرشار از عدالت براى جامعه ایران باشد. از همان آغاز اقامتش در ایتالیا به کنفدراسیون پیوست. دیرى نپائید که به عنوان نماینده دانشجویان ایتالیا در کنگره دوم کنفدراسیون در دی­ماه ١٣٣٩ در لندن شرکت کرد. همان زمان در سال ١٣٣٨ پرویز به سازمان انقلابى پیوست و به زودى یکى از رهبران تئوری – سیاسى این سازمان شد. رسم واعظ­زاده بود که در هر کار خطیرى، خود گام به پیش مى­ گذاشت و سرمشقى براى دیگران می­ شد. او در آذر ١٣۴٨ تدارک بازگشت به ایران را خود فراهم ساخت و به زادگاهش تهران برگشت.
در جریان حمله ساواک در آذر ١٣۵۵ به منزل واعظ­زاده و همسرش معصومه طوافچیان پرویز با شجاعت و از خودگذشتگى دست به مقاومت زد و از این طریق امکان فرار همسرش معصومه را فراهم کرد.
پرویز در حمله پلیس رژیم پهلوى جان باخت.
رفیقى که پرویز را از نزدیک مى­ شناخت می­ گوید:”پرویز چو باد صبا بود که بر زندگى می وزید. رزمنده­ اى خستگى ناپذیر، روشنفکرى خوش فکر و انسانى والامنش بود.

 

 

 

4