بهرام مهین

بهرام در سال ١٣٢۵ در تبریز در یک خوانواده فرهنگى به دنیا آمد و در همان شهر دبستان را به پایان برد و متوسطه را در دبیرستان منصور تبریز شروع نمود. دبیرستان منصور در آن سال هاى سرکوب و خفقان آریامهرى دانشگاه انقلاب در تبریز محسوب می شد. بهرام در این دبیرستان فعالیت سیاسى را آغاز نمود و آبدیده شد از جمله یاران بهرام در این دبیرستان زنده یادان کرامت دانشیان و یوسف آلیارى بودند که سینه کرامت دانشیان را گلوله های رژیم پهلوی سوراخ کرد و رخسار همیشه خندان یوسف آلیاری را جانیان جمهوری اسلامی غرقه به خون کردند. بهرام در این دبیرستان فعالیت سیاسى را آغاز نمود و آبدیده شد و براى ادامه تحصیل به سال ١٣۴٣ به ترکیه رفت تا در دانشگاه استانبول به تحصیل خویش ادامه دهد. آنجا بهرام جزو پایه گذاران کنفدراسیون بود، همانجا بود که با زنده یادان دنیز گزمیش و ماهی چایان که از فعالین جنبش انقلابی و دانشجویی در دانشگاه استانبول بودند آشنا گشت، هر دوی این انقلابیون را رژیم ترکیه کشت.
گرایش بهرام به مارکسیسم او را به صفوف سازمان انقلابی کشاند که این خود باعث شد تا مسیر زندگی‌اش دگرگون گردد. با کودتای نظامی در ترکیه به سال ۱۹۷۱ او به همراه یازده تن از همفکرانش به اتهام “دانشجویان کمونیست” از کشور ترکیه اخراخ شدند.
در ادامه مبارزه بود که شش ماه قبل از انقلاب با رهنمود سازمان انقلابی مبنی بر رفتن علنی اعضا و کادرهای سازمان به ایران، بهرام نیز راهی ایران شد تا این بار مبارزه علیه رژیم شاه را در ایران پی گیرد. با ورود به ایران کارش را در کمیته رهبری سازمان انقلابی در آذربایجان آغاز کرد.
در نخستین کنگره حزب رنجبران ایران در سال ۱۹۷۹ بهرام به عضو مشاور در کمیته مرکزی حزب برگزیده شد. او تا پایان زندگی عضو حزب ماند. بهرام سال ها در کردستان علیه رژیم جمهوری اسلامی مبارزه کرد و بعدها بلاجبار به ترک آن دیار شد. او به آلمان شهر هانور رفت و آنجا جزو فعالین کمیته دفاع از جنبنش کارگری بود.
بهرام سال ها از بیماری در عذاب بود. او در ۹ فوریه ۲۰۱۷ فوت کرد.
۱

بیژن قدیمی

بیژن در سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. در ۱۸ سالگی برای تحصیل راهی کشور آلمان (مونیخ) شد و در  همانجا از دانشگاه پزشکی مونیخ فارغ التحصیل شد. در دهه ۶۰ میلادی همگام با جنبشی که سراسر غرب را در بر گرفته بود، در بنیان گرفتن کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نقش فعالی داشت. بیژن بعد از تشکیل کنفرانس سازمان انقلابی در سال ۱۳۴۳ وارد تشکیلات سازمان انقلابی شد و به همراه کوروش لاشائی، سیاوش پارسانژاد، ایرج کشکولی و محسن حاتمی برای دیدن دوره آموزشی به چین رفت. بیژن  در شمار بنیان گذاران نشریه پیوند، نشریه انجمن دانشجویان ایرانی در مونیخ بود و در آن می نوشت. او در سال ۱۳۴۷ برای ادامه مبارزه به ایران رفت و یک سال بعد گروهشان لو رفته و دستگیر شدند. آنها با نوشتن نامه ای اظهار پشیمانی کردند و با وساطت مورخ الدوله سپهر که وزیر قوام السلطنه بود، از زندان آزاد شدند.
در سال ۱۳۵۶ از آنجا که امکان کار و زندگی در کشور از وی دریغ شده بود، به بهانه ادامه تحصیل به آلمان بازگشت. بیژن قدیمی در ۲۴ خردادماه ۱۳۸۸ در آلمان به مرگی ناگهانی درگذشت.
۱

صادق حاتمى خسروشاهى

صادق در سال ۱۳۲۰ در تبریز محله شاپور در یک خانواده مذهبى متولد شد. پدرش آیت¬الله خسروشاهی، بعد از انقلاب در کابینه بنى¬صدر وزیر مسکن شد. صادق دبستان و دبیرستان را در تبریز “دبیرستان فردوسى” به پایان برد و براى ادامه تحصیل به استانبول – ترکیه- رفت. آنجا در دانشکده پزشکى ثبت نام نمود. صادق قبل از رفتن به ترکیه در اعتراضات دانش¬آموزی آن دوره در تهران شرکت فعال داشت، به قول معروف یک مبارز آبدیده بود و به محض ورود به ترکیه وارد کارزار مبارزاتى در کنفدراسیون دانشجوئى گردید. صادق انسانی عدالت¬خواه، برابری¬طلب و سکولار بود. او بارها در استانبول به هیئت کارداران واحد شهری برگزیده شد. صادق از همان اوان جوانى انسانى با هوش،توانا، منظم و با پرنسیپ بود. در دوران دانشجوئى خرج زندگى¬اش را با کار تابستانی در آلمان تهیه می¬کرد و معتقد بود که باید روى پاى خود بایستد و خود چنین راه را ادامه داد.
او علیرغم اینکه براى امرار معاش مجبور به کار بود، همواره شاگردى ممتاز در دانشگاه بود. صادق در اعتراض به جنایات شاه در تاریخ ۱۳۴۷ در خانه خود در استانبول در حالی که فریاد مى¬زد، قاتل من شاه است، در اعتراض به جنایات شاه خود را آتش زد و بعد از دو روز در بیمارستان درگذشت. پیکرش بنا به خواست خانواده اش، توسط اعضای کنفدراسیون به ایران فرستاده شد.

 

 

 

1

علیرضا فاخر

علیرضا فاخر در ۱۵ مهرماه سال ۱۳۳۶ در شهر خوی/آذربایجان بدنیا آمد. بعد از اتمام دوران دبستان و دبیرستان دراین شهر با دیپلم دبیرستان در جیب، برای آموزش زبان انگلیسی عازم تهران شد. به سال ۱۹۷۶ برای ادامه تحصیل به آنکارا رفت. اول در رشته دامپزشکی و بعد در رشته پزشکی در دانشگاه آنکارا ثبت نام نمود. او از بدو ورود به ترکیه وارد صفوف کنفدراسیون شد. در سال ۱۳۵۵ عضو هیئت کارداران واحد آنکارا شد. در حین این فعالیت ها بود که به عضویت سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج درآمد. وی به علت فعالیت سیاسی در سال ۱۹۸۳ مجبور به ترک آن کشور شد و در فرانسه پناهنده سیاسی گردید. علیرضا نیز همانند بسیاری از دوستانش، سر از حرفه تاکسی رانی در آورد. علیرضا در سال ۱۹۹۳ با یاری چند تن از همکارانش انجمن تاکسی رانان پاریس را بنیان نهاد. این انجمن اقدام به انتشار یک نشریه ماهانه به نام “گونه گون” کرد که علیرضا از دست اندرکاران دائمی آن بود. چه خوب داریوش آشوری سیمای علیرضا را ترسیم می کند، او می نویسد: “سیمای معصوم و دلپذیر و نگاهی شرمگین و مهربان داشت. همیشه طنزی هم در کلام داشت. لب هایش به خنده باز می شد و چانه اش را بالا می گرفت و با لحن و لهجه دلنشین اش سر صحبتی باز می کرد. خنده رد چهره معصوم اش می دوید و نگاهش برق می زد و گاه به قهقهه ای می کشید. مثل بسیاری از جوان های نسل خودش در راه آرمان کوشیده یا جنگیده بود و سرانجام به بیرون از خاک خود پرتاب شده بود….. هیچ وقت ندیدم که از زندگی یا از کسی شکوه کند. چشمداشت چندانی نداشت و از آن بیماری کین توزی نسبت به همه چیز و همه کس که ویژه سرخوردگان و وازدگان است، رنج نمی برد. مهربان بود و اگر از دستاش می آمد از یاری به دوستان دریغ نداشت”.
علیرضا فاخر در بامداد شنبه ۲۳ نوامبر ۲۰۰۲  که در پی دردی ناگهانی به بیمارستان انتر کمونال شهر کرتی مراجعه کرده بود، در سالن انتظار همان بیمارستان چشم از جهان فرو بست.

 

 

 

 

 

 

 

1

هوشنگ بهادری قشقائی

هوشنگ از فرزندان ایل قشقائی در نزدیکی شیراز به سال ۱۳۲۲ به دنیا آمد. او برای تحصیل به آمریکا رفت و در رشته علوم سیاسی درجه لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه ملی در سان دیگو در جنوب کالیفرنیا گرفت. تقریباً از ابتدای شکل گیری سازمان دانشجوئی کنفدراسیون در سال های ۱۹۶۰ بدان پیوست و به فعالیت پرداخت. او سال ها  در دانشگاه سان دیگو و همچنین در لندن به تدریس روی آورد. از او نوشته های تحقیقی در موضوعاتی مانند اصلاحات ارضی و ایات قشقائی منتشر شده است. هوشنگ در سال ۲۰۱۴ از بیماری سرطان در شهر سان دیگو از بین رفت. هوشنگ بهادری قشقائی برادرزاده ناصر خان قشقائی از رهبران ایل و برادر دوقلوی زنده یاد بهمن قشقائی مبارز ضد رژیم شاه بود که در سال ۱۳۴۵ در شیراز اعدام شد.
۲

مجید شریف

مجید شریف در سال ۱۳۲۹ به دنیا آمد. او از دانشگاه صنعتی آریامهر فارغ التحصیل شد و برای ادامه تحصیلات خود به آمریکا رفت و در دانشگاه لس آنجلس در رشته فیزیک ثبت نام کرد. مجید به موازات همکاری و نزدیکی با سازمان کنفدراسیون در این شهر، یک گروه مسقل اسلامی را پایه گذاری نمود. این گروه دردرون سازمان دانشجویان کنفدراسیونی به “رفقای اسلامی” معروف بود. چندی پس از انقلاب مجید به فرانسه رفت و در آن جا دکترای خود را در رشته فلسفه اخذ کرد. گروه مجید پس از انشعاب در درون کنفدراسیون در سال ۱۹۷۶، با دو گروه “اتحادیه کمونیست های ایران” و طرفداران جبهه ملی چریک ها همکاری داشت.مجید در رشته فلسفه اسلامی، دمکراسی و اسلام مبارز مقالات متعددی در ایران انتشار داد و در روزنامه های ملی- مذهبی به عنوان فیلسوف اسلامی شناخته می شد. او پس از یک اقامت ۱۲ ساله در فرانسه به سال ۱۹۹۵ به ایران بازگشت. در سال ۱۹۹۸ (آبان ۱۳۷۷) در اثر تزریق داروی شیمیائی مهلک توسط نیروهای دولتی، و به همراه تعداد دیگری از نویسندگان و روزنامه نگاران مبارز قربانی توطئه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و “قتل های زنجیره ای” گردید.
۰

مهران محمودی

مهران محمودی متولد ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد و برای ادامه تحصیلات خویش در رشته مدیریت در سال ۱۹۷۶ به لس آنجلس در جنوب کالیفرنیا رفت. مهران پیش از خروج از ایران نیز در مبارزات سیاسی شرکت داشت و سریعاً به صف فعالین و رهبران جنبش دانشجوئی ایرانی متشکل در کنفدراسیون پیوست. پس از انشعاب در کنفدراسیون به سال ۱۹۷۶ مهران به تشکیلات طرفداران سازمان فدائیان خلق ایران پیوست. او در سال ۲۰۱۶ پس از سال ها بیماری فلج کننده در شهر لس آنجلس از بین ما رفت. او چندین بار در دوران رژیم شاه در ایران به مناسبت رساندن آذوقه به مبارزین سیاهکل دستگیر شده بود. با تعهد و ایمان به جنبش بسیاری از دارائی خانوادگی اش را نثار یاران و مبارزات ضد رژیمی کرده بود.
۰

ضیاء عبدالمنافی

ضیاء در سال ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. او برای تحصیلات عالی به آمریکا رفت و در دانشگاه های هیوارد و لانگ بیچ در جنوب کالیفرنیا درجه فوق لیسانس خود را در رشته اقتصاد به دست آورد. ضیاء در سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۹ به طور مستمر در انجمن دانشجویان ایرانی در لس آنجلس فعالیت دائم داشت. او مسئول برگزاری اکثر تظاهرات ها و ارتباط با سایر گروه های سیاسی چپ غیر ایرانی در شهر خود بود و در دفاع از زندانیان سیاسی با وکلای متعددی همکاری می کرد.
ضیاء سازمان دهی تشکیلات دانشجوئی در شهرهای مختلف را نیز به عهده داشت. همان زمان بود که او به عضویت سازمان اتحادیه کمونیست های ایران درآمد. او هم زمان با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در بهمن ماه ۱۳۶۱ به دنبال دستگیری و محاکمه گروه سربداران که ضیاء هم عضو این گروه در آمل بود به دست جمهوری اسلامی اعدام شد.

 

 

 

2