بیژن زرمندیلی درسال ۱۳۲۰ درتهران زاده شد. پس از پایان دوره ی دبیرستان به پیشنهاد پدرش، که تهیه کنندهی فیلمهای سینمایی بود، و در رابطهای تنگاتنگ با کشورایتالیا داشت، برای ادامه تحصیل به این کشور رفت. در آغاز در رشتهی معماری در دانشگاه رُم نامنویسی کرد، اما پس از یک سال به خواست دل در دانشکده حقوق سیاسی نام نوشت. او درهمان دوران به صف مبارزان کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی پیوست و پس از آشنایی و دوستی با زنده یادان معصومه طوافچیان، پرویز واعظ زاده، خسرو صفایی و گودرز برومند که از کادرهای برجستهی سازمان انقلابی بودند، به این سازمان پیوست و با نام رفیق “شوشتری” به مبارزات خود ادامه داد. بیژن کادری فعال در سازمان انقلابی وعضو هیات تحریریه نشریهی “ستاره سرخ” بود .
پس از انقلاب، در پی تشکیل حزب رنجبران، با توجه به اینکه مسئولیت حزب در ایتالیا برعهده او گذاشته شده بود، به ایتالیا بازگشت.
بیژن بر پایه باورهای آزادیخواهانه خویش، در راستای برابری و رهایی انسان از هرگونه ستم، پیوستهایام مبارزی کوشا و فردی فعال بود. سالیان درازی را که با توفانهای سیاسی و اجتماعی همراه بود، با سرسختی و ایستادگی، راه مبارزه را پیش برد.
بیژن در کنار کار سیاسی، اندک اندک به روزنامهنگاری روی آورد و به همکاری با روزنامههای مهم و پرُتیراژ ایتالیا نیز پراخت. او در دفاع از مبارزاتی که آن زمان در کردستان جریان داشت، در دفاع از خلق کرد، آن مبارزات را در ایتالیا رسانهای کرد. زنده یاد مام جلال طالبانی رهبری این جنبش همیشه قدردان رفیق شوشتری بود. بیژن انسانی دوست داشتنی، مهربان و خونگرم بود و رابطهای بسیار صمیمی با دوستان و آشنایان داشت. از خصوصیات ویژه او این که به احساسات انسانی افراد احترام میگذاشت و در واقع احساس انسانی دیگران را درک میکرد و بیگانه با برخوردهای خشک بود.
بیژن پس از سرکوب سازمانها و احزاب سیاسی توسط جمهوری اسلامی به زندگی در ایتالیا هم چنان ادامه داد و کار روزنامهنگاری را در کشور ایتالیا به شکل جدی پی گرفت. او که از نوجوانی به ادبیات و شعرعلاقمند بود، به نویسندگی روی آورد و چندین کتاب رمان به زبان ایتالیایی نوشت که با استقبال روبرو شدند. انتشار این آثار برایش شهرت و اعتبار به همراه داشت.
شهرت بیژن در عرصه ادبیات توجه نشریات داخل کشور را نیز به خود جلب کرد. به مصاحبه با او روی آوردند، از او و کتاب هایش نوشتند، برغم امیدی که او از جنبش “اصلاحات” به دل بسته بود و از آن پشتیبانی میکرد، رژیم جمهوری اسلامی به ترجمه رمان او، “تابستان تلخ”، اجازه انتشار نداد.
دریغ و درد که در اوج شکوفایی ادبی، آن زمانی که به سیمایی سرشناس در عرصه ادبیات ایتالیا تبدیل شده بود، بیمار شد و در پی یک عمل جراحی لازم، دیگر توش و توان گذشته را بازنیافت و سرانجام درروز ۹ نوامبر ۲۰۱۸ در رم درگذشت.
ساسان دانش درزندان معروف به ( عمو ) درتاریخ ۱۷ فروردین سال ۱۳۳۱ خورشیدی درخانواده ای متوسط درشهرستان بابل بدنیا آمد .پس ازپایان دوران تحصیلات ابتدائی دربابل واردهنرستان صنعتی دررشته برق شد.اوهنگام تحصیلات متوسطه بکارهم مشغول بود پس ازپایان آموزش دوران متوسطه برای ادامه تحصیل به کشورایالات متحده امریکا رفت .او درایران فعالیت های محدود سیاسی را شروع کرده بود .درایالات متحده در فعالیت های سیاسی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شرکت داشت . در۱۳۵۷ با خیزش مردم برضد استبداد حکومت محمدرضا شاه پهلوی او هم تلاش برای تشدید فعالیت های خود در پیوستن به این مبارزات را آغاز کرد. او در پیوند با گروه ( اتحادکمونیستی ) که پس از آن بنام ( سازمان وحدت کمونیستی ) شناخته شد قرار گرفت. ساسان دانش به عنوان عضو این گروه از نخستین افرادی بود که پیش از بهمن ۱۳۵۷ به ایران فرستاده شد . ساسان در مبارزات توده ای مردم دردوران ودرگیزی های مسلحانه روزهای قیام ۵۷ شرکت وکوشا بود .
در سال ۱۳۵۸ او درکارخانه ای درشیرازبه کارمشغول شد ودرکلیه فعالیت های کارگری در این شهراز نزدیک شرکت داشت وبه گسترش نظرات ( سازمان وحدت کمونیستی ) می پرداخت. درهمان سال او هنگام درگیری عناصررژیم با آموزشگاه عشایری شیراز بشدت مجروح شد و چندین روز بستری گردید.چندی پس از آن، در جریانیک اعتصاب کارگری در کارخانه، بعنوان یکی از گردانندگان اعتصاب از کارخانه اخراج شد و اگر چهمدتی بعد به دنبال اعتراضات کارگران به سرکار خود باز گردانده شد، مدت کوتاهی بعد از این بازگشتدوباره از کارخانه اخراج گردید و در کارخانه دیگری بصورت روز مزد بکار پرداخت. در اواخر سال ۱۳۵۹ رفیقساسان که تحت پیگرد شدید ماموران رژیم در شیراز قرار داشت به تهران آمد و به فعالیتهای سازمانیپرداخت و در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در هنگامکوشش های تبلیغاتی برای تدارک بزرگداشت روز ۱۱اردیبهشت ( اول ماه مه ) در تهران دستگیر شد. و بعد از ۱۵ روز اسارت در کمیته به اوین منتقل گردید. او از اولینروزهای ورود به اوین در حرکت گروهی زندانیان علیه شرایط زندان بطور فعال شرکت کرد و بتدریج بهعنوان یکی از گردانندگان این اعتراضات شناخته شد و به همین دلیل بارها تحت شدیدترین شکنجه ها قرارگرفت.از بعد از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ و دگرگونی ها در شرایط زندانیها، ماموران رژیم بر خلاف اینکه هیچگونهمدرک مهمی علیه وی در دست نداشتند تنها به سبب ایستادگی ساسان و دفاع از آرمانهایش او راپیوسته تحت شدید ترین شکنجه ها قرار میدادند. بر خلاف این شکنجه ها اما رژیم موفق نشد در طول ۴ سالاسارت از او کوچکترین آگاهی در مورد همرزمان و سابقه ی فعالیت اش بدست آورد. در عین حال او تاآخرین روز زندگی خود در برابر دادگاههای فرمایشی در زندان تکرار می کرد که یک کمونیست است.قرار دادن او در یک سلول با افراد خائن با این خیال پوچ که او را “به سر عقل” آوردند نیز با اینکهبارها تکرار شد، نتیجه برای رژیم نداشت. سر سختی های رفیق و بی اثر بودن شکنجه های بی سابقه و پیدر پی رژیم را وا داشت که حکم اعدام او را صادر نماید. این حکم در روز ۳۰ بهمن ۱۳۶۳ اجرا شد.رفیق ساسان دانش (عمو) به شهادت همرزمان و همبندیانش، در دوران اسارت خود، پیروز شد با رفتاریکه از یک انقلابی کمونیست انتظار می رود محبوبیت زیادی در زندان کسب کند. او چه در دوران مبارزهدر خارج از زندان و چه در دوران اسارت یک انسان واقعی و یک کمونیست متعهد به آرمانهای خویش باقی ماند.
ابوالقاسم بابا خنجری ( رحیم ) دراوایل اردیبهشت ۱۳۶۴ بدست رژیم آدمکش جمهوری اسلامی درزندان اوین تهران اعدام شد وبه این ترتیب (سازمان وحدت کمونیستی) یکی دیگر از اعضای مبارز وارزنده خود را دست داد . ابوالقاسم که در فروردین ماه ۱۳۳۰ در شهر اصفهان بدنیا آمد ؛ پس از پایان دوره ی دبیرستان در دانشکده ی دانشگاه اصفهان به تحصیل خود ادامه داد . دردوران تحصیل دانشگاهی با فعالیت سیاسی آشنا گردید ودر مبارزه بر ضد رژیم محمدرضا شاه پهلوی شرکت کرد . وی پس از گرفتن مدرک لیسانس برای ادامه تحصیل وآموزش به کشور آلمان غربی رفت. پس از مدتی کوتاهی به مبارز درچهار چوب کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی درکشور آلمان غربی پیوست وبه مبارزات خود ادامه داد او در این راه فردی کوشا بود .
همزمان با خیز گسترده مبارزات مردم ایران در سال ۱۳۵۷ خورشیدی او همچون صدها نفر دیگر از دانشجویان کوشا ومبارز ایرانی در اروپا و ایالات متحده آمریکا و کانادا برای شرکت درمبارزات مردم برضد استبداد ستم شاهی به ایران باز گشت وبی درنگ به سازماندهی رفقای هوادار (سازمان وحدت کمونیستی ) در شهر اصفهان ودیگر شهر های پیرامونی پرداخت . در دوران مدت اقامت او در اصفهان ؛ سازمان با کمتر دشواری روبرو شد . دراین دوران با کوشش های شبانه روزی خود توانست گام های چشمگیری در شناخت سازمان ( وحدت کمونیستی ) ودیدگاهایش در آن منطقه بردارد وهمراه با سر وسامان یافتن فعالیت ها در این شهراو همچنین دست به انتشار نشریه ای محلی بنام (( راه رهائی )) زد که دوشماره از آن تا پیش از تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منتشر گردید . در طول این مدت اونشان داد که مبارزی کمونیست و پرشور ؛ پر کار و منظم است . پس از رویدادهای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی وتشدید و شرایط سر کوب ؛ابولقاسم که در شهر اصفهان چهره ای شناخته شده برای مزد بگیران وخبرچینان رژبم جمهوری اسلامی بود به شهر تهران سفر کرد . او در تهران هم در بخش های گوناگون سازمان وحدت کمونیستی که در ایجادش سهم چشمگیری داشت بسیار کوشا بود ؛ بطوری که بخشی از موفقیت های سازمان در این دوران به سبب کوشش ها وتلاش های او بود . این دوران شوربختانه کوتاه بود ودر تاریخ مهرماه ۱۳۶۱ خورشیدی بطور تصادفی او بوسیله مزد بگیران رژیم آزاده کش جمهوری اسلامی دستگیر شد . اما او توانست پس از دستگیری بر خلاف همه شکنجه ها وفشار ها ی گوناگون ؛ مشخصات سیاسی وتشکیلاتی خودرا تا مدت هااز رژیم پنهان نگاهدارد .ابوالقاسم حتی هنگامی که هویت سیاسی وتشکیلاتی اش برای بازجویان رژیم آشکار شده بود وپیوسته اورا برای گرفتن اطلاعات بیشتر از سازمان وتشکیلاتش زیر شدیدترین شکنجه های قرار می دادند او هیچگونه ناتوانی از خود نشان نداد وسر انجام رژیم آخوندی به همین گناه همکاری نکردن او با باز جویانش وپایداری بر دیدگاه های سیاسی واجتماعی خود ،اورا کشتند. یاد و خاطره این مبارزه راه آزادی پیوسته با ماست.
ساعی در دمدمه های جنگ جهانی دوم- بعد از شهریور ۱۳۲۰ در روستای اولی آریق (آرخ بزرگ- بندرتورکمن) متولد شد، تحصیلات ابتدایی اش را در روستا تمام کرد و به خاطر کوچ پدرشان به تهران، بقیه تحصیلات دبیرستانی اش را در تهران با نمرات عالی در رشتۀ ریاضی به اتمام رساند. در سال ۱۹۶۵ برای ادامه تحصیل عازم اطریش می شود و در رشتۀ هیدرولیک و آب شناسی فارغ التحصیل می شود. او در ایام تحصیلاتش در اطریش یکی از فعالین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بوده و در سازماندهی تظاهرات ضد شاهی فعال بود. پس از خاتمه تحصیل به ایران بازگشته و در دانشکدۀ فنی بابلسر به تدریس مشغول می شود و در آنجا نیز در بالا بردن روحیۀ انقلابی دانشجویان فعال بود. همگام با جنبش سراسری علیه رژیم شاه، ساعی به میان ترکمن ها بازگشته در شهر گنبد به خیل عظیم تورکمن هایی که برای احقاق حقوق سیاسی و ملی خویش مبارزه می کردند، می پیوندد. و بالاخره پس از هجوم وحشیانه رژیم جمهوری اسلامی به ترکمن صحرا ساعی دوباره مجبور به مهاجرت به اروپا می شود. پس از استقلال جمهوری ترکمنستان از شوروی، ساعی به ترکمنستان رفته در راستای استحکام استقلال و کارهای زیربنایی به آن دولت کمک می کند و به خاطر این نوع فعالیت های میهن دوستانه اش به عضویت “اتحادیۀ انسانی ترکمن های جهان” پذیرفته می شود. عیسی ساعی نهم آپریل ۲۰۱۴ در روستای محل تولدش اولی آریق فوت می کند.
پرویزنیکخواه در سال ۱۳۱۸ در تهران متولد شد. تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضیات به پایان رسانید.در سال ۱۳۳۷ از دبیرستان ادیب دیپلم گرفت و همان سال برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در دانشگاه منچستر ادامه تحصیل داد و در محیط تحصیلی جذب حزب توده شد. وی تا سال ۱۳۴۱ در حزب فعال بود و در کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نقش فعال و تعیین کننده داشت در همین دوره به دلیل اختلافاتی که با رهبران حزب توده در اروپا پیدا کرد از حزب جدا شد و در کنفدراسیون فعالترگردید. نیکخواه از ۱۳۳۹ نقش زیادی در سازماندهی کنفدراسیون برعهده گرفت و تا تیرماه سال ۱۳۴۲ که به ایران بازگشت، فعالیتش را در کنفدراسیون ادامه داد. او در راهاندازی سازمان انقلابی حزب توده ایران درسالهای ۱۳۴۰ نقش مهمی داشت. نیکخواه در بازگشت به ایران،باهمراه عده ای از دوستان و هممسلکان خود که با آن¬ها در انگلستان تحصیل می¬کرد و همچنین در ارتباط با رفقایش در خارج از کشور، گروهی تشکیل داد (۱۳۴۳) و فعالیت¬های سیاسیاش را با گرایش به ایدئولوژی مارکسیسم –لنینیسم، اندیشه مائو و حزب کمونیست چین آغاز کرد. احمد منصوری، منصور پورکاشانی، رسول مقدم و فیروز شیروانلو از همراهان نیکخواه بودند.آنهانخستین تحقیقات خویش را در مورد ایران و چگونگی ادامه کار، طی مقالهای تحت عنوان “راه قهر آمیز انقلابی و مبارزه مسلحانه” برای دوستان خویش در خارج از کشور میفرستند.این نوشته به نخستین کارپایهی خطمشی سیاسی سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج از کشور در می آید.اعضای گروه نیکخواه بعد از حادثه ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ که به حادثه کاخ مرمر مشهور شد ودر این روزبه شاه تیراندازی شد، دستگیر شدند. ساواک از این حادثه بهانهای یافت تا این گروه را دستگیرو زندانی کند. نیکخواه در دادگاه از خود دفاع نمود وبه ۱۰ سال زندان محکوم شد. او پس از تحمل پنج سال و نیم زندان،اعلام داشت که بر اساس مطالعه،ازعقاید پیشین بازگشته است. در همین راستا حاضر به مصاحبه تلویزیونی میشود.
نیکخواه در پی مصاحبه از زندان آزاد و در اداره کل رادیو به کار مشغول شد.
در تبلیغات شاهنشاهی از نیکخواه به عنوان نماد شکست روشنفکران چپ یاد میشد. چپ ها نیز از او به عنوان “یهودای” خائن یاد میکردند.
در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ نیکخواه نیز بازداشت شد. در دادگاه کوتاهی که برایش تشکیل دادند، رسمیت دادگاه را رد کرده، شجاعانه از خود دفاع نمود.
دادگاه با اینکه سندی دال بر “فاسد” بودن او نیافت، او را به عنوان مهرهای وابسته به رژیم شاهنشاهی به اعدام محکوم کرد و این حکم را سه روز بعد، در ۲۲ اسفند سال ۱۳۵۷ به اجرا درآورد.
You must be logged in to post a comment.