احمد طاهری در مشهد متولد شد و دراواسط دهه ۶۰ میلادی برای تحصیل به آلمان رفت و درآنجا با محافل دانشجوئی چپ آلمانی وهم چنین با کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی آشنا گشت. طاهری در مبارزاتی که به انقلاب اسلامی ۵۷ منتهی گردید، شرکت فعال داشت. او همزمان با انقلاب به ایران بازگشت و به زادگاهش مشهدرفت، به این امید که بتواند در سازندگی کشور نقشی مثبت داشته باشد. این امید اما دوام نداشت. سرکوب و خفقان از راه رسید.
با آغازسرکوب آزادیها در ایران ناگزیر به ترک کشور شد و دگربار به آلمان بازگشت و کار روزنامهنگاری را که مورد علاقه و حرفهاش بود با نشریات آلمانیزبان چون روزنامهی”فرانکفورتر” در آلمان و همچنین روزنامههای سوئیسی آغاز کرد. بیشتر مقالات، گزارشها و تحلیلهای او دربارۀ مسائل مهم خاورمیانه، آسیای مرکزی و بویژه دربارۀ رویدادهای ایران و افغانستان بود.
او پس از سالها زندگی در آلمان دگربار برای ادامهی زندگی بار سفر بست و راهی ایران شد تا در سالهای پایانی عمرش به یک زندگی آرام در ایران دست یابد ولی این بار نیزموفق نشد و دگربار تن به مهاجرت داد و سرانجام به علت بیماری سرطان ریه در سن ۸۵ سالگی در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۸ در شهر فرانکفورت آلمان درگذشت.
طاهری نه تنها به ادبیات ایران بسیار علاقمند و آشنا با آن بود، بلکه در این عرصه مطالعه و تحقیقاتی نیزانجام داده بود.
فیروز شیروانلو در شهریور ۱۳۱۷ در مشهد متولد شد. پدرش سرهنگ رضا شیروانلو، از افسران عالیرتبهی ارتش بود. فیروز خردسال بود که پدر و مادرش بهواسطهی شغل پدر، رهسپار تهران شدند. او تحصیل مقدماتی خود را در مدرسهی منوچهری تهران گذراند و بعدها برای گذران دورهی متوسطه راهی کالج آمریکایی تهران (البرز) شد. فیروز در سال ۱۳۳۷ همچون بسیاری از همنسلانش، تصمیم گرفت برای ادامهی تحصیل راهی اروپا شود. انتخاب او شهر لیدز در انگلستان بود و تحصیل در رشته جامعهشناسی هنر.
هنوز دو سالی از سفر فیروز شیروانلو به انگلستان نگذشته بود که به فعالیت سیاسی روی آورد. در بنیانگذاری کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا نقش ویژهای داشت. این سازمان در مدت زمانی کوتاه، به مهمترین جبههی مخالفت با رژیم شاه یا به قول برخی به «بزرگترین تشکیلات ضد حکومتی و غیرمسلح در جهان» تبدیل شد. فیروز شیروانلو آن زمان در کانون این تحولات قرار داشت. هرچند دور از لندن در شهر لیدز روزگار میگذراند، اما از راه نامهنگاری با سایر دانشجویان عضو انجمن دانشجویان ایرانی در انگلستان، پیگیر فعالیتهای فرهنگی و سیاسی آنها بود و خود در کنار جمشید انور از ستوننویسان نشریهی پیمان چاپ لندن بهشمارمی آمد.
فیروز شیروانلو پیش از بازگشت به ایران در سال۱۳۴۲، عضو هیأت اجراییه و دبیر اول فدراسیون دانشجویان ایرانی در انگلستان بود. او که به جبههی چپ گرایش یافته بود، در انگلستان با افرادی چون جمشید انور، محسن رضوانی و پرویز نیکخواه رابطه ای تنگاتنگ داشت. پرویز نیکخواه بعدها در اعترافاتش گفت: «ایدهی جنگ پارتیزانی از کوبا به ما الهام شده بود؛ اما با در نظر داشتن اینکه ایران دارای شرایط خاص خود است [به این نتیجه رسیدیم که] تا وضع ایران دقیقاً بر ما روشن نشود ما نمیتوانیم دربارهی نحوهی حرکت خود صحبت کنیم … من تصمیم گرفتم که به ایران بیایم. این را با فیروز شیروانلو در میان گذاشتم. او نیز پذیرفت. چون محسن رضوانی علاقهمند نبود که به ایران بیاید، قرار شد که من از نتایج مطالعاتم در ایران برای او بنویسم.»
پاییز ۱۳۴۳، نیکخواه و شیروانلو، چند ماهی پس از بازگشت به ایران، همراه با دو دوست دیگر؛ منصور پورکاشانی و احمد منصوریمقدم دورهم جمع شدند تا برای آینده برنامهریزی کنند. آنها پس از گفتوگویی جمعی به دو نتیجهی ملموس رسیدند: «اول، باید ابتدا اوضاع ایران را بررسی کرد و برای این کار لازم است که از دیگران کمک گرفت. دوم، بهعلت ضعف مالی باید دنبال کار برویم.» اینچنین بود که فیروز و رفقایش هریک در جایی مشغول به کار شدند. شیروانلو نیز در “بنگاه فرانکلین” آغاز به کار نمود.
بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ محمد رضا شاه از یک سوء فصد نافرجام جان سالم به در برد. رضا شمس آبادی، سرباز وظیفه و عضو گارد جاویدان، اقدام به ترور شاه کرد، اما موفق نشد او را هدف قرار دهد و دو تن از اعضای گارد شاهنشاهی به نامهای بابائیان و لشگری را به قتل رساند و خود نیز به ضرب گلوله مأموران امنیتی کشته شد. در پیاپی واقعه دولت وقت در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۴۴، اعلام کردکه حادثه سوء قصد به شاه از سوی کمونیستهای هوادار چین طراحی شده و از پرویز نیکخواه، احمد منصوری، احمد کامرانی، حسن رسولی، منصور پورکاشانی و فیروز شیروانلو به عنوان متهمان این پرونده نام برد.
پروندهسازی ساواک برای شیروانلو چند سال زندان به همراه داشت.
شیروانلو بعد از آزادی از زندان نخست به استخدام تلویزیون ملی ایران درآمد و سپس در کانون پرورش فکری کودکان مشغول به فعالیت شد. با تلاش فراوان و برنامهریزیهای خلاقانه او دامنه فعالیتهای این کانون را در سراسر ایران گسترش یافت.
با کنار رفتن از کار کانون در شکلگیری موزههای “رضا عباسی”، “موزه فرش”، “موزه هنرهای معاصر” و “موزه آبگینه” نقش مهمی داشت و سرانجام به همت او بود که “فرهنگسرای نیاوران” تأسیس شد.
با اوجگیری مبارزات آزادیخواهانه درهمراهی باانقلابیون، همراه با نویسندگان و ویراستاران فرهنگسرای نیاوران بیانیهای درحمایت ازمعترضان منتشرکرد و نام فرهنگسرای نیاوران راب ه «نیما» تغییرداد. پس از انقلاب اما از همه جا رانده شد.
فیروز شیروانلو در واپسین روز بهمن۱۳۶۷ درگذشت. از او آثار زیادی به جا مانده است، از جمله:
• ابعاد هنر نگارگری در ایران
• خاستگاه اجتماعی هنرها (مجموعه مقالات، ۱۳۵۷)
• شناخت، تفکر و زبان در روند تکامل اجتماعی (تألیف ارنست فیشر، ۱۳۵۰)
• ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی (تألیف ارنست فیشر، ۱۳۴۸)
کاووس در سال ۱۳۳۲ متولدشد. او برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در کالیفرنیا در رشته جامعه شناسی به تحصیل پرداخت. او با مبارزات دانشجویان ایرانی آشنا گشت و به صفوف آنان پیوست. او بعد از اتمام تحصیلاتش قبل از انقلاب به ایران رفت و در دانشگاه جندی شاپور به تدریس مشغول شد. کاووس جامعه شناس و فعال محیط زیست واستاد دانشگاه امام صادق بود.تاریخ در گذشتش را در زندان ۸ فوریه ۲۰۱۸ اعلام کردند.
حبیب در سال ۱۹۴۱ در کرمانشاه متولد شد و برای ادامه تحصیل به سال ۱۹۶۴ به شهر هامبورگ در آلمان غربی رفت. او در رشته اقتصاد به تحصیل پرداخت. در سال ۱۹۶۶ کالج هامبورگ را با موفقیّت به آخر رساند. او سپس تحصیلات خود را در رشته ی اقتصاد شروع و به پایان رساند. حبیب در بدو تاًسیس سازمان انقلابی حزب توده ایران به تشکیلات پیوست وهم چنین فعالیّت سیاسی خود را در سازمان دانشجویانکنفدراسون جهانی ایرانی شهر هامبورگ دنبال کرد. او در سال ۱۹۷۹ با شروع انقلاب به تهران رفت و فعالیّت خود را در امور تجارت و مستغلات با موفقیت زیادی پی گرفت. حبیب در اوائل سال ۲۰۱۸ در ایران در گذشت.
منصور در ۲۲ ژوئن ۱۹۳۴ در همدان به دنیا آمد و بعد تحصیلات خود را تا لیسانس زبان انگلیسی در دانشگاه تهران گذراند. درسال های قبل از مهاجرت سمپات سازمان جوانان حزب توده بود و مدت کوتاهی هم در زندان رژیم سلطنتی ایران گذراند.
منصور در سال ۱۹۶۴ به شهر هامبورگ مهاجرت کرده و درهمین سال فعالیّت سیاسی خودرا در سازمان دانشجویان ایرانی شهرهامبورگ عضو کنفدراسیون جهانی آغاز کرد. او با شروع فعایّت سازمان انقلابی حزب توده به این سازمان پیوست. منصور در شهر هامبورگ در رشته ی کتابداری به تحصیل پرداخت و این رشته را با موفقیت به پایان رساند و سپس در آرشیو کتابخانه ی بیمارستان دانشگاه هامبورگ مشغول به کار شد. با جدائی کادرها از سازمان انقلابی منصور نیز همراه کادرها از این سازمان جدا شد. منصور در تابستان ۲۰۱۸ در هامبورگ در گذشت.
قربان شیر محمدی جوانتر از همه ما بود که بعد از اخذ دیپلم برای تحصیل به ترکیه رفت. او کمی هیجانی و آتشی بود! مثلا یکبار در کنسولگری ایران در استانبول جشنی بود، نمیدانم در چه رابطه ای؟ فکر کنم اردشیر زاهدی آمده بود و سخنرانی می کرد. زاهدی شروع کرد به نصیحت ما و تشریح اینکه اولوسیون خوب است و رولوسیون بد. که ما اولوسیون میخواهیم نه رولوسیون. (چندین بار تکرار کرد)، قربان نتوانست خودش را کنترل کند، پرید جلو و کلی حرف های تندواری زد. ما دانشجویان محل سخنرانی را به عنوان اعتراض ترک کردیم. بعد از کودتای ۱۲ مارس ۱۹۷۰ در ترکیه بود که خبر دار شدیم که قربان را دارند میبرند مرز ایران. ما سریعاً وارد عمل شدیم اما نتوانستیم مانع اخراج قربان از ترکیه بشویم. بعداً هیچ خبری از او نداشتیم تا اینکه بعد از انقلاب که در ایران بودم، دوستان گفتند مدتی در زندان بوده، رفته پای تلویزیون! پیشم آمد ولی اصلاً به این موضوع اشاره نکرد. شنیدم پیکاری شده و ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده.
او در اثر صانحه رانندگی فوت میکند! کی و چگونه؟ اطلاعی نداریم.
پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مُردنیست
فریدون هوشیارنژاد (فری) در ۲۳ جولای ۱۹۴۴ در تهران به دنیا آمد. در اوائل دهه ۱۹۶۰ برای ادامه تحصیلات راهی آلمان شد و در شهر کیل اقامت گزید. بعد از آموزش زبان آلمانی، در دانشگاه کیل در رشته اقتصاد نامنویسی کرد و از همانجا مدرک لیسانس خود را دریافت نمود.
این سالها مقارن است با رشد و گسترش جنبش چپ دانشجویی ایران و اروپا. فریدون در بطن این حوادث رشد کرد و آبدیده شد. با مطالعهی متون مارکسیستی به کنفدراسیون وسازمان انقلابی پیوست. فریدون در مدتی کوتاه توانست زبان کشور میزبانش را به خوبی فراگیرد و مطالعات خود را با این زبانژرفا بخشد.
فریدون هوشیارنژاد اغلب به عنوان نماینده کنفدراسیون در نشست احزاب و سازمانهای چپ آلمانی شرکت میکرد و مورد احترام همه آنها بود. فریدون بعد از انشعاب در کنفدراسیون به سال ۱۹۷۷ در اولین کنگره “سیس” در هامبورگ به عنوان دبیر انتشارات آن انتخاب شد و به شهر کلن نقل مکان کرده، در آنجا در یک مدرسه خصوصی به تدریس مشغول شد. او از همان زمان اغلب کارهای نوشتاری، صفحهبندی و صفحهآرایی “شانزدهم آذر”، ارگان این سازمان را عهدهدار بود. فریدون در حین این فعالیتها تز دکترای خود را با عنوان “سرمایه داری در ایران”نوشت و موفق به اخذ دکترای در اقتصاد شد.
فری انسانی دقیق، باهوش، نکتهسنج بود؛ با خندهای که همیشه بر چهرهاش دیده میشد. بر خلاف رسم آن دوره در میان چپهای ایران، همیشه شیک لباس میپوشید و مرتب بود. در یک جمله میتوان گفت؛ فری از لون دیگری بود. چه در سرمای زیر صفر و چه گرمای شدید بالای صفر، او همه را با شور و شوق جوانی پذیرا میشد. خندههایش سریع به دیگران منتقل میشد و همه را شاد میکرد.
فریدون وقتی اوائل دهه ۱۹۹۰ به بیماری سرطان مبتلا شد، مرض سرطان را هم با خندههای همیشگیاش به تمسخر میگرفت. حدود ۳۰ سال با این بیماری دست و پنجه نرم کرد و روحیه پرنشاط خود را از دست نداد و سرانجام در ۲۵ ماه مای ۲۰۰۹ در شهر کلن درگذشت.
بر روی سنگ قبرش به خواست خودش، این شعر فروغ فرخزاد نوشته شده است: “پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنی است.”
منصور قاضی در اوائل دهه ۱۹۶۰ برای تحصیل به ایتالیا رفت و طولی نکشید که به مبارزات دانشجویی کشیده شد. در جریات این مبارزات، توسط خسرو صفایی با مسائل جنبش چپ آشنا شد و به سازمان انقلابی پیوست. قاضی پس از پایان تحصیلات خود در رشته معماری به ایران بازگشت و به صف فعالان سازمان در ایران پیوست. او رفیقی باهوش، منظم، دقیق و پرکار بود و در تقبل وظایف سازمانی همواره پیشقدم می¬شد.
با پیروزی انقلاب و تشکیل حزب رنجبران، قاضی به آن حزب پیوست و به عضویت کمیته مرکزی حزب درآمد و مسئولیت حزب رنجبران در مازندران به او واگذار شد. مرکز فعالیت او گرگان بود و همانجا موفق شد چندین اعتصاب کارگری را هدایت و سازماندهی کند. در واقع، در نتیجه تلاش¬های او حزب رنجبران توانست در مازندران تشکیلاتی قدرتمند پدید آورد.
پس از حمله رژیم به حزب رنجبران، رهبری حزب خط مشی مبارزه مسلحانه را برگزید و کار تدارک این مبارزه در منطقه شمال به منصور واگذار شد. او در جریان پیشبرد این هدف توسط عوامل رژیم شناسایی شد و به دام افتاد و دیری نپائید که به جوخه اعدام سپرده شد. با آنکه تا آن زمان بیش از شش سال از زندگی پربار خود را بی سر و صدا و در عین فروتنی و گمنامی، در خدمت به جنبش مارکسیستی ایران گذرانده بود، اعدام سعبانه¬اش به دست عمال رژیم سبب شد که نامش برای همیشه در کنار خیل پرافتخار جانباختگان جنبش کمونیستی ایران زنده بماند.
سیاوش قبادی در سال ۱۳۲۵ شمال ایران؟ به دنیا آمد. دبستان و دبیرستان را در سال ؟ در ؟ به پایان رساند. در سال ۱۹۷۲ جهت ادامه تحصیا به آلمان شهر کلن رفت. بعد از یاد گیری زبان آلمانی در مهندسی عکاسی و فیلم برداری در همین شهر ثبت نام نمود. سیاوش بقول دوستانس سیا در سال ۱۹۷۶ بعنوان لیسانس عکاسی و فیلم بردار فاغ التحصیل شد.او به عنوان فیلم بردار در شرکت های خصوصی و هم چنین در تلویزیون دولتی کلن و.د.ر کار کرد.
سیا از روز ورود به کلن وارد صفوف کنفدراسیو شد و در بخش کارهای امدادی به دانشجویان تازه وارد شهر همیشه فعالیت میکرد.و این حس همدردی و یاری به دیگران را تا آخرین روزهای زندگی اش.از دست نداد. میدانیم که سیا در کمک رسانی به پناهنده های دور و برش از تهیه لباس گرفته تا رساندن غذا بطور منظم درارتباط بود. او که این اواخر خود را نیمه باز نشسته کرده بود وقت های بیکاری اش را در کمک رسانی کسانی که به کمک او احتیاج داشتند صرف میکرد.
سیا ذوق هنری فوق العاده داشت .او علاوه بر هنر فیلم برداری و عکاسی در جشنهای کنفدراسیون چه جشن های نو روزی یا مهرگان و غیری در تنظیم و تهیه بخش هنری این جشنها حضوری مشخص داشت. دکلمه های سیا به خصوص شعر >مادر> هنوز در زهن دوستانش جاودانه است.
متاسفانه سیا زود از میان دوستانس رفت نه حق اش بود و نه وقتش. او در تاریخ ۲۰۱۹ در نزدیک های شهر کلن هنگام ورزش ایست قلبی پیدا می کند و در جا فوت می کند.
زینت کریم طهماسبی در۱۷ تیر ماه سال ۱۳۵۲ موقعی که کنگره سازمان دانشجویان ایرانی در شیکاگو به پایان رسیده بود و به شهرمحل اقامتش برمی گشت، بر اثر تصادف ماشین شان کشته شد.
You must be logged in to post a comment.