حسن سوم ماه یونی سال ۱۹۴۹ درآذربایجان بدنیا آمد. همیشه و همه جا رک و راست نظرش را می گفت. اواز بدو ورود به شهر مونیخ به صفوف کنفدراسیون پیوست. در تظاهرات علیه رژیم شاه همیشه در صف مقدم قرار میگرفت و با آن قامت بلند و صدای رسایش به جنایات رژیم پهلوی شعار میداد. هنوز خاطره آخرین تظاهرات کنفدراسیون قبل از انقلاب در شهرفرانکفورت در خاطره ها مانده که پلیس فرانکفورت او را دستگیر وسخت مجروح کرد.هر دو دستش شکست و روزهای متوالی هر دو دستش در کچ بودند. او همیشه در دور هم نشینی ها با صدای بلند می خندید و از تظاهرات صحبت میکرد.حسن در شهر مونیخ خیلی محبوب بود و تمام بچه های کنفدراسیون از گرایش های مختلف به او ارادت داشتند.
حسن روز ۳۱ اگوست ۱۹۹۶ بطور غیر مترقبه فوت کرد. یادش جاودان.
مرسوم است که در مجلس یادبود عزیز از دسترفتهای بیشتر از خوبیهای وی ذکر شود تا بدیهایش. گاهی اوقات نیز باید در لابلای عبارات و جملهها مطلبی یا نشانهای از محاسن و کرامات فرد گنجانید.
در خصوص ابی، کار نویسنده یا گوینده سهل است زیرا در مورد آن مردِ نازنین انتخاب مفاهیمی همچون آزادگی و احسان، عشق به میهن و انساندوستی مهربانی و بزرگمنشی دلنرمی و دلبستگی به رفاه، آنهم نه فقط برای خود بلکه بیشتر برای همنوع خویش، برازنده است و بجا.
از آغاز آشنائی در پائیز ۱۹۶۹ و مقارن با کنگرهی نهم فدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی مقیم اتریش در گراتس تا مدت دهسالی که همنشینی و همراهیِ با ابی در امور مربوط به فعالیت سیاسی و ورزشی ادامه پیدا کرد، همهی آن خصائل ارزندهی نامبرده در بالا را در او دیدم و برای هرکدام از آنها نمونه و خاطرهای دارم که شاید در این محفل دوستان و دوستداران او، فرصتی برای اشاره به یکی دو مورد از آنها دست بدهد.
ابراهیم خجسته در تاریخ ۲۷ نوامبر ۱۹۴۹ در آبادان دیده به جهان خاکی گشود. دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را همانجا گذراند و به منظور آموزش دانشگاهی به لئوبن رفت و تحصیلات خود را در رشتهٔ نفت آغاز کرد. هرچند دورهی تحصیلات ابی به دلایلی، از جمله فعالیت دائمی سیاسی، کوشش برای تأمین مخارج زندگی در حین سالهای آموزش دانشگاهی، و بالاخره وضعیت نامساعد جسمانی، بیش از آنچه که می خواست طول کشید، اما او توانست، علیرغم مشکلاتی که بطور دائمی با آنها مواجه بود با صبر و پشتکار قابل تحسین این مرحله از برنامهی زندگی خود را با موفقیت بهپایان برساند.
ابی عاشق ایران و فرهنگ دیرپای ایرانی بود و سخت پایبند به ارزشهای والایی که در یک عبارت راه مصدق نامیده میشود. ابی، اعتبار میراث مصدق، ابرمرد یکتا و سمبل حاکمیت ملی، آزادی و استقلال ملت ایران در دوران پرشکوه نهضت ملی را تا آخرین لحظههای عمر گرانمایهی خویش محفوظ داشت؛ پایبندی راسخی که از آشنایی با آن ارزشها در سالهای جوانی اساس باورهای سیاسی و یکی ار علل پیوستن ابی به جبهه ملی دوم و سپس، قرار گرفتن در صف مقدم فعالین رهروان مصدق در لئوبن شد.
در پائیز ۱۹۶۹ نهمین کنگرهٔ فدراسیون اتریش در گراتس برگذار شد. ابی به نمایندگی از طرفداران مصدق در اتحادیه لئوبن در کنگره حضور داشت. علاوه بر جمشیدی و حریری، از وین،که شرکت در ترکیب هیئت دبیران اتریش را پذیرفته بودند، نفر سوم فردی بنام ابوالفتح نجفی از اتحادیه اینسبروک پیشنهاد شده بود. پیشنهادی که به دلیل رفتار ناهنجار و بیانات دور از ادب شخص مذکور نسبت به مصدق در جلسات اتحادیه آن شهر با مخالفت نمایندگان اینسبروک روبرو شد. جریان انتخابات هیئت دبیران فدراسیون ظاهراً به بنبست رسیده بود. در این حالت، لیست جدیدی بدون نام ابوالفتح نجفی با امضای دو تن از نمایندگان لئوبن به کنگره ارائه داده شد که سرانجام با رأی اکثریت نمایندگان انتخاب شد. ابراهیم خجسته یکی از امضا کنندگان آن پیشنهاد بود.
برای ابی، پایبندی به اصول نهضت ملی و درک درست او از الزامات فعالیت در کنفدراسیون دانشجویی، اتحادیه ملی، با ایجاد روابط دوستانه با مخالفین سیاسی، همکاری با آنها در چارچوب اتحادیهی لئوبن و اتخاذ شیوه تساهل و تحمل نظریات افرادی خارج از محدودهٔ طرفداران مصدق مغایرت نداشت.
از شرکت در جریان اشغال شعبه خبرگزاری پارس در پاریس توسط دانشجویان ایرانی معترض به حکومت استبدادی محمدرضاشاه و تحمل دو هفته زندان در پاریس، حضور در تظاهرات گستردهی دانشجویان ایرانی علیه شاه در مقابل هتل امپریال وین که با خشونت شدید پلیس نسبت به متعارضین روبر شد و موارد بسیار دیگری از مبارزات علنی، ابی همهجا بود.
تعیین محکومیت سه تا ده سال زندان از طرف حکومت شاه برای عضویت در کنفدراسیون جهانی، اتحادیه ملی، پس از اشغال سفارت ایران در وین و کنسولگریهای ایران در مونیخ و سانفرانسیسکو در سال ۱۳۵۰/۱۹۶۹ نیز نتوانست کوچکترین خللی در ارادهی ابی برای باقی ماندن در صحنهی مبارزه علیه دیکتاتوری و حکومت برخاسته از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۳۲ بوجود آورد.
اعتقاد عمیق ابی به دموکراسی و حاکمیت ملی ایجاب میکرد که او با هر نوع حاکمیت مبتنی بر ایدئولوژی، خصوصاً با نظام ضد انسانی و فاسد جمهوری اسلامی مخالف باشد و این مخالفت را حتیالامکان بیان کند.
ابی پدری مهربان و غمگسار برای تنها فرزندش پویان بود که خوشبختانه بعد از سالهای پر فراز و نشیب، به پدر روی آورد و در آخرین ایام در کنار او و با او ماند.
چهل سال زندگی مشترک با خانم گابریله هُپف، گابی، که در تمام مدت بیماری ابی از همدمی و پرستاری او غافل نماند؛ و متقابلاً مهربانیها غمگساریها و دلبستگیها ابی نسبنت به همسر باوفایش و قدر دانی از او نمونهی دیگریاست از خصوصیات برجستهی دوستی که دیگر در میان ما نیست.
ابی صبح روز چهارشنبه ۲۷ ژوئن ۲۰۱۸ در حین صحبت با گابی عزیزش و در حالی که با ابراز خوشحالی از نتایج یکهفته اقامت در بیمارستان و دریافت تشخیص پزشکی مثبت و امیدواری برای بهبود حال پس از اقامت سههفتهایِ درمانی و توان بخشی که در پیش داشت، بر اثر ایست قلبی بهزمین افتاد و ناگهان دیده از دنیا فروبست و همگان را در غم فِقدان خود فروبرد.
مهربان فلاحت ۲۲ ماه مه ۱۳۴۱در یزد- نصرآباد- چشم به جهان گشود. وی فرزند سوم یک خانواده زرتشتی و کشاورز بود. دوران کودکی را درخانه و مرزعه گذراند. بعد از اتمام دبستان وارد هنرستان شد و با مدرک پایان تحصیلی از هنرستان راهی کشور آلمان گردید و در رشته مهندسی مکانیک به تحصیل پرداخت. او در کنار تحصیل مثل اغلب دانشجویان ایرانی برای تامین زندگی در کارخانه کار میکرد. او همین زمان به صفوف کنفدراسیون میپیوندد و برای ایرانی دمکراتیک و مستقل مبارزه میکند. در این زمان بود که برای وسعت بخشیدن به مباررهاش به صفوف سازمان مارکسیستی- لنینیستی توقان میپیوندد. مهربان قبل از انقلاب برای خدمت به خلق و گسترش صفوف سازمانش به ایران میرود و در مبارزات مردم فعالانه شرکت میکند. او در ایران در شرکت کنتور سازی آ. ا.ق به کار مشغول میشود. او در انقلاب بهمن با امید یک ایران آزاد- مستقل- دمکراتیک و سوسیالیستی شرکت فعال میکند. با حاکم شدن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی محیط برای مهربان و خانوادهاش در ایران چنان تنگ میشود که وی مجبورمیگردد خاک ایران را ناخواسته ترک و به کشور اسپانیا پناهنده شود.
مهربان در ۲۶ ماه مارس ۲۰۲۰ در شهر مادرید در اثر ابتلا به بیماری کرونا درگذشت.
متأسفانه دکتر اِسی (اسدالله) طیورچی یکی از آزادیخواهان ایرانی مقیم آلمان فدرال درتاریخ ٢٨ اردیبهشت ١٣٩٩ درگذشت. درگذشت آن زنده یاد ضایعه بزرگی برای آنعده از ایرانیان وطن دوستِ طرفدار آزادی و دمکراسی و حقوق بشر می باشد.
آشنائی من (منصور بیات زاده) با آن زنده یاد در شصت سال قبل دررابطه با فعالیتهای سازمان دانشجویان ایرانی شهر ماینس ـ آلمان، وابسته به کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادیه ملی، آغاز شد. اگرچه عضویت در سازمانهای وابسته به کنفدراسیون … طبق اساسنامه آن تشکیلات بصورت شخصی بود و در آن رابطه، احزاب، سازمانها و جبهه های سیاسی نمی توانستند به عضویت آن تشکیلات که تمام فعالیتهایش بصورت علنی در تمام سطوح آن تشکیلات انجام می گرفت عضو شوند. ولی،اعضاء و هواداران احزاب ، سازمانها و جبهه ها، می توانستند بعنوان شخصی، عضو آن تشکیلات شوند. با توجه به این واقعیت، گروههای سیاسی این امکان را داشتند که از طریق اعضاء و هواداران خود، یکنوع فراکسیونهای گروهی در سازمان های شهری آن تشکیلات بوجود آورند؛ فراکسیونهائی که در رابطه با بعضی از مسایل سیاسی و ملی در مقابل یکدیگر قرار می گرفتند و به جدلها و کشمکش های سیاسی دامن می زدند.
اِسی طیورچی و من در دو فراکسیون مختلف که شدیداً رقیب یکدیگر بودند، فعالیت داشتیم. ودر بعضی موارد در مقابل بکدیگر قرار می گرفتیم. این توضیحات را بدین خاطر دادم تا بتوانم یکی از خصوصیات اخلاقی آن زنده یاد را بطور روشن و واضح در آنزمان، توضیح دهم؛ خصوصیات اخلاقی که کمتر مابین فعالین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ایرانیان رسم است. و آن اینکه، پس از پایان جلسات، صرفنظر از اینکه آن جلسه سارمان شهری، نشست فدراسیون آلمان فدرال .. و یا کنفدراسیون جهانی…، که احیاناً مابین او و فرد دیگری به بحث و جدل سیاسی تبدیل شده بود؛ پس از پایان آن جلسه، او سعی داشت با اشخاصی که در جلسه به کشمکش سیاسی پرداخته بود، طوری برخورد دوستانه داشته باشد، که گویا در آن نشست هیچ اتفاقی نیفتاده بود. خصوصیاتی که بیانگر این واقعیت می باشد که آن زنده یاد، دگراندیش را رقیب سیاسی خود می دانست و نه دشمن سیاسی !!
طیورچی در نهمین کنگره فدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی مقیم آلمان فدرال و برلین غربی که در شهر ارلانگن (١٨/١٩/٢٠ ـ اوت ١٩۶٧) برگدار شده بود، به عنوان دبیر تشکیلات آن فدراسیون … ــ بزرگترین تشکیلات کنفدراسیون جهانی…ــ از سوی اکثریت نمایندگان کنگره به مدت یکسال انتخاب شد.
با توجه به توضیحاتی که اشاره رفت، روشن شد که آزادیخواهان ایرانی با مرگ دکتراِسی طیورچی ، چه شخصیت سیاسی آرمان خواهی را از دست داده اند.
درگذشت دکتر اِسی طیورچی را به خانواده محترم طیورچی، دوستان آن زنده یاد ، به ویژه دوستان دوران کنفدراسیون جهانی… تسلیت می گویم.
گرامی باد یاد و خاطره دکتراِسی طیورچی
دکتر منصور بیات زاده
١۶خرداد ١٣٩٩
بیژن صوفی در سن ۷۵ سالگی ما را ترک و در آلمان در گذشت .
روانشاد بیژن ، در شهر کاسل آلمان در رشته معماری فارغ التحصیل و ده ها سال در این رشته با عنوان کارشناس ارشد شناخته شده بود ..
بیژن عاشق میهنش ایران بود ، ابتدا از اعضای سازمان های دانشجویان ایرانی ( کنفدراسیون ) و بعد ها از اعضای جبهه ملی ایران ( اروپا ) شد .او خود را سرباز ساده جنبش ملی ایران می دانست ، با ذوق و هنر های خود ، بسیاری از طرح های هنری و گرافیک جنبش ملی را رقم زد.
محمد آسیائی، متولد۱۹ مهر ماه ۱۳۱۵ دراهواز، بامداد ۱۵ اسفندماه ۱۳۹۸ (۵ مارس ۲۰۲۰)، در اثز ابتلا به بیماریِ کووید-۱۹،در تهران درگذشت.
او، در دوران مبارزه علیه رژیم دیکتاتوری پهلوی، در سالهای ۱۳۴۰- ۱۳۵۷، از فعالان کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از کشور بود. او در آن دوران نقشی فعال و بارز در سازماندهی دانشجویان در فدراسیون فرانسهی کنفدراسیون بر عهده داشت.
همزمان، در دههی ۱۳۵۰، و به عنوان یکی از اعضای سازمان اتحاد مبارزه در راه ایجاد حزب طبقهی کارگر، محمد آسیایی در فعالیتهای مارکسیستیِ خارج از کشور شرکت داشت و در انتشار نشریهِ تئوریک این سازمان،”مسائل انقلاب و سوسیالیسم“، مشارکت میکرد.
در پی انقلاب بهمن ۱۳۵۰، محمد، همراه با بسیاری از فعالان کنفدراسیون جهانی و دیگر رفقای همسازمانیاش، پس از سالها دوری، به ایران بازگشت و تا مدتی قبل از یورش ارتجاع جمهوری اسلامی به سازمانهای آزادیخواه و چپ، در حزب رنجبران ایران، فعالیتهای سیاسی خود را، این بار، در برابر حکومت اسلامی ادامه داد. محمد دوبار اسیر بیدادگاههای این رژیم شد، با این همه تشخیص داد که در ایران بماند و در آن جا،با وجود همهی مشکلات و موانع سیاسی و اجتماعی،مشغول به کارشود و زندگی نماید. او اما در عین حال، و همواره، اوضاع ایران را از درون مطالعه میکرد و در گفتوگوهای سیاسی در جهت راهیابیِ نظری و فکری برای گذاربه آزادی و دموکراسی در ایران کوشا بود.
محمد، فردی اجتماعی، سیاسی، آزادیخواه، روشنبین، روشنفکر و تام و تمام لائیک بود. او با تاریخ ایران، بهویژه با تاریخ معاصر آن، از جمله انقلاب مشروطه، دوران ملی کردن صنعت نفت… آشنایِِ نزدیک داشت. او همچنین از شرایط و ویژگیهای جامعهی سنتی و در عین حال مدرنِ ایران، در بغرنجیها و تضادهایش، شناختی تیزبین و چندجانبه داشت، به طوری که بیشتر اوقات با لفاظیهای سطحی و جزمگرایانهی مرسوم در محیط چپ سنتی، در عین پایبندی به سوسیالیسمی آزادیخواهانه،زاویه پیدا میکرد.
دوستان محمد در داخل و خارج کشور، همواره از صمیمتها، همدلیها، همکوشیها، همراه با خندههای شادِ اویاد میکنند. محمد، در شرکت بیمهای که از قدمایِ آن بود، هیچگاه از مدد رسانی، غمخواری و مراقبت و مواظبت از دیگران و توجه به مشکلات مالی و مادی مراجعه کنندگان، فرو گذار نمیکرد. از یاری به دیگران هیچگاه باز نایستاد. همکاران او نمونههای فراوانی از انساندوستی او یاد میکنند.
محمد زندگیِ پرتلاطمی داشت. از خیلی خطرها جانش را سالم به دَر بُرد ولی شوربختانه سرانجام قربانی پاندمی در ایران شد.
….دلم بگرفت وقتی خبر درگذشت باقر سلامی آن انسان با وقار افتاده، که نه اهل های بود نه هوی که همیشه به ملت وطناش عشق میورزید، چشم از این جهان خاکی بربست. به قول شاعر بلند آوازه شهراش حافظ شیرازی:
هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
باقر اهل شیراز بود، بعداز گرفتن دیپلم دبیرستان برای ادامه تحصیل عازم کشور ایتالیا شهر فلورانس شد و در دانشکده علوم سیاسی به ادامه تحصیل پرداخت و از آن دانشکده فارغالتحصیل شد. او از دوران جوانی جزو مخالفین حکومت پهلوی و از رهروان دکتر محمد مصدق و در اواخر سلطنت پهلوی از فعالین و نزدیکان بنیصدر بود و در ایام تحصیل در فلورانس از هواداران و دوستان نزدیک کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان بود. در اواخر دوران سلطنت محمد رضا شاه به ایران برگشت و در صفوف مبارزین آن زمان به فعالیت سیاسی پرداخت. بعد از سرنگونی رژیم پهلوی اولین حضور وی در صحنه سیاسی آن زمان به خاطر مسلط بودن به زبان ایتالیایی و علوم سیاسی مترجم خانم اوریانا فالاچی نویسنده و روزنامهنگار سرشناس ایتالیایی شد که در سپتامبر ۱۹۷۹ به ایران آمده و در قم با خمینی مصاحبه پر سروصدایی انجام داد که در مطبوعات آن زمان چه در داخل و خارج درج شد. در سال ۱۹۸۰ در زمان وزارت زندهیاد صادق قطبزاده که وزیر امورخارجه بود، باقر سلامی را که مسلط به زبان ایتالیایی و شناخت سیاسی اجتماعی از جامعه ایتالیا داشت بعنوان اولین سفیر ایران پس از سرنگونی سلطنت پهلوی راهی رم کرد، ناگفته نماند که سلامی در دفتر کارش در سفارت عکس دکتر محمد مصدق را بر دیوار دفترش مزین کرده بود. و در آن ایام صادق خلخالی حاکم دادگاه انقلاب در سفری که به رم داشت در مقابل چشمان سلامی عکس مصدق را زیر پایش له و لورده میکند.
باقر سلامی در سال ۱۹۸۱ بعنوان اعتراض به عزل غیرقانونی بنیصدر از مقام ریاست جمهوری از طرف خمینی و عدم رعایت حقوق بشر در ایران از مقام خود بعنوان سفیر جمهوری اسلامی در ایتالیا استعفا میدهد و به صفوف مخالفین جمهوری اسلامی میپیوندد.
او در سال ۱۹۸۷ به همراه زنده یادان رحمت خسروی و بیژن زرمندیلی و تنی چند از فعالین کنفدراسیون جهانی پایه گذار (لگا)، جبهه دفاع از حقوق مدنی و دموکراتیک ایران میشود. و در آخرین سالهای زندگیاش به زادگاه همسرش خانم پهپا (که فارغالتحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی بود) و دو دختر نازنیناش آناهیتا، و زهرا، به بارسلونا در اسپانیا مهاجرت میکند.
باقر سلامی در۲۹ فروردین ۱۳۹۹ با تمام عشق به وطن و ملتاش و عقایدش در سن ۷۵ سالگی بر اثر ویروس کرونا با این جهان خاکی وداع کرد.
درود به روان پاکاش، تسلیت به همسر گرامیاش پهپا و دختران نازنیناش آناهیتا، زهرا، ودوستان وهمرزمانش.
یکی از اعضای سابق کنفدراسیون جهانی سیس در ایتالیا.
مجید مطبوع صالح، پس از سالها مبارزه با بیماری، در روز ۵ مارس ۲۰۱۳ / ۱۵ اسفند ۱۳۹۱، در سن ۶۴ سالگی زندگی را وداع گفت. مجید از زمانی که به قصد ادامه تحصیل به آلمان آمد همراه با فعالین کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در خارج از کشور پیگیرانه در فعالیتهای مبارزاتی علیه رژیم شاه شرکت میکرد. وی پس از قیام ۱۳۵۷ در تشکیلات هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در آلمان، و چند دوره به عنوان مسئول این تشکیلات، (و پس از انشعاب همراه با سازمان اقلیت) به مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی پرداخت. او پس از جدایی از اقلیت همچنان به فعالیتهای سیاسی خود ادامه میداد و تا واپسین روزهای زندگی اش یکی از سازماندهندگان فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیروهای چپ و مترقی ایرانی در آلمان بود. مجید در تمام این سالها با حفظ روحیه ای حساس و پرشور در بسیاری از مراسم و تظاهرات سیاسی حضوری برجسته داشت. مجید اما تنها یک فعال مبارزاتی چپ نبود، مجید دوستی قابل اعتماد و همراهی قابل اتکا و در سختیها و دشواریهای زندگی مشاوری صمیمی و آگاه بود. همین خصوصیات مجید بود که در کنار آمادگی همیشگی اش برای کمک و همیاری، او را برای بسیاری از اطرافیان و آشنایانش به شخصیتی کم نظیر بدل کرده بود. صداقت و صراحت مجید در بیان نظرات و افکارش و پیگیری در تلاش برای به ثمر رساندن آرمان و آرزوهایش زبانزد دوستان و آشنایان بود. مجید با شوخ طبعی و خنده هایش در هر جمعی مایه شادی بود. مجید همسر و پدری مسئول و پرعاطفه بود و محبوب همه اعضای خانواده و فامیل. مجموعه این خصوصیات فقدان مجید عزیز را برای همه اقوام و رفقایش و فرزندانش دشوارتر می کند.
فرنگیس حبیبی،یکی دیگر از یاران کنفدراسیونی از میان ما رفت.
او در رشته جامعهشناسی تحصیل کرده بود و سالها ریاست بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه را برعهده داشت.
فرنگیس که در سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲ عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بود، پس از انقلاب به ایران رفت، اما در دوران جنگ ایران و عراق دوباره به فرانسه بازگشت..
درست ده روز پیش از مرگ فرنگیس حبیبی که به سرطان دچار شده بود، کتاب او به زبان فرانسه با نام “جنگ با من از دور سخن گفته است” از سوی انتشارات معتبر استوک در پاریس منتشر شد.
فرنگیس حبیبی، نمونهای از قدرت زنان درباره خود می¬گوید:
“من در نوزده سالگی، در سال ۱۹۶۶، به پاریس رسیدم. ویکتور هوگو به سهم خود در این سفر نقش داشت. پدرم به او ارج میگذاشت. وانگهی، فردای رسیدنم، برادر بزرگم که در فرانسه زندگی میکرد، مرا سوار بر موتورش کرد و برد به یک میدان در محله سیزدهم پاریس، جایی که ماریوس و کوزت [دو شخصیت رمان معروف “بینوایان” نوشته ویکتور هوگو] به سر میبردند.”
این جملات آغازین کتاب “جنگ با من از دور سخن گفته است” که دقیقا همزمان با چهلمین سالگرد انقلاب ایران منتشر شد.
ناشر نیز بر این نکته تأکید کرده و علاوه بر گذاشتن باند قرمز دور جلد که روی آن نوشته شده “۴۰ سال ایران”، در پشت جلد کتاب نیز نوشته که “انقلاب ایران یک ‘صبح بهاری’ [عبارتی برگرفته از متن کتاب] بود، امیدی که کشور را فراگرفت، به ویژه برای زنان.”
ناشر با تأکید بر این که فرنگیس حبیبی یکی از “شاهدان” این چهل سال است، کتاب این روزنامهنگار ایرانی را در مجموعه “قدرت زنان” به چاپ رسانده که به “قدرت درونی، قدرت نمادین و قدرت سیاسی” زنان اختصاص دارد.
فرنگیس حبیبی در بیست و شش قطعه که در کتاب “جنگ با من از دور سخن گفته است” (نام کتاب برگرفته از نام یکی از این قطعات است) منتشر کرد، با زبان شعرگونه، داستانگونه و خاطرهگونه، و با تکیه بر حافظه، اندیشه و احساسات، تلاش کرد به گونهای دیگر خواننده را به دنیای ساخته و پرداخته خود ببرد، که دنیای یک “زن متعهد و آرمانگرا”ست.
او در این قطعهها، زمان و مکان را درمینوردد و با پیوند دادن برهههای مختلف در جاهای مختلف و گاهی آدمهای مختلف، کلیتی شناور از یک زندگی به دست میدهد.
خود فرنگیس حبیبی درباره این قطعهها گفته بود که “مسائلی را طرح میکنند که اگر راهحلی ندارند دستکم صورت مسئله روشن است.”
تبعید: بازآفرینی هویت
نویسنده در کتاب “جنگ با من از دور سخن گفته است”، از همان ابتدا، از تبعید میگوید؛ سرنوشتی که برای بسیاری از ایرانیان (چه خواسته و چه ناخواسته) در دهههای گذشته رقم خورده و زندگی آنان را دیگرگون کرده است: “تبعید چیزها را تغییر شکل میدهد. آنها دیگر همان بُعد و همان وزن و همان معنا را ندارند. این جادوی تبعید است.”
در واقع، همین “جادوی تبعید” نیروی محرک نویسنده برای نوشتن بود و هسته اصلی کتاب را تشکیل میدهد.
فرنگیس حبیبی صبح روز شنبه شانزده فوریه، پس از یک دوره بیماری در هفتاد و دوسالگی درگذشت. یادش جاودان.
شهرام ساعت ۸:۱۰ صبح روز چهارشنبه ۱۵ ژانویه در بیمارستان فیرفاکس کانتی در ایالت ویرجینیای آمریکای شمالی درگذشت. او با روحیهای مقاوم و در پی چندماه بیماری در اثر سرطان لوزالمعده جان سپرد. پیکر شهرام بنا به خواست خود او روز بعد سوزانده شد و خاکستر وی بر اساس وصیتنامهاش بهزودی در اختیار خواهراناش قرار خواهد گرفت.
شهرام در اواخر دههی ۱۹۶۰ میلادی در دوران دبیرستان برای ادامهی تحصیل به اتریش رفت و در همان دوران فعالیت در کنفدراسیون جهانی و جنبش دانشجوئی خارج از کشور را آغاز کرد. سپس در سال ۱۹۷۴ به گروه ستاره (بعدها گروه اتحاد کمونیستی) و جبهه ملی خاورمیانه پیوست و بهعنوان کادر حرفهای به فعالیت خود در منطقه ادامه داد. آخرین مسئولیت وی شرکت در تیم مرزی گروه اتحاد کمونیستی بود که او بههمراه رفیق دیگری مدتی دستاندرکار بازگشایی راه رفت و آمد به ایران بودند و با وقوع انقلاب بهمن بدون زمینهسازی و برنامهریزی قبلی تصمیم گرفتند وارد ایران شوند. شهرام در تابستان سال ۱۹۸۲ برای آخرین بار از ایران خارج شد، به اتریش رفت و سپس در سال ۱۹۸۶ به آمریکا مهاجرت کرد.
در امریکا، او سختکوش و مصمم به تحصیل در رشتهی مهندسی کامپیوتر پرداخت؛ در سال ۱۹۹۰ تحصیل را به پایان برد و در پی آن سالها در این رشته مشغول به کار بود. شهرام که در دوران فعالیت سیاسی مدتها مسئول چاپخانهی گروه ستاره بود، در آمریکا طی تحصیل و پس از آن نیز مدتی در چاپخانه کار میکرد. همکاران او در چاپخانه خاطرات نیکی از وجدان حرفهای و برخوردهای انسانی و آزاد منشانهی او دارند. شهرام تا پایان عمر به آرمانهای آزادیخواهانه و عدالتجویانهی خود وفادار ماند. او در آمریکا ازدواج کرد، اما همسرش، کارول کافی، در دسامبر ۲۰۱۷ به علت ابتلا به سرطان جان سپرد.
You must be logged in to post a comment.