بهزاد حقیقی عضوسازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان و عضو حزب کار ایران (توفان) در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۱۹بعد از یکدوره سخت و طولانی بیماری فراموشی، به¬درود حیات گفت و رفقای خود را با غم و اندوهی فراوان تنها گذارد..
بهزاد درسال ۱۳۲۴ در تهران به¬دنیا آمد و در سال ۱۳۴۲ موفق به اخذ دیپلم متوسطه شد.او تا قبل از آمدن به آلمان در آوریل ۱۹۷۱ به خدمت سربازی رفته و سپس به مدت ۵ سال به عنوان نقشه¬بردار در ایران در شرکتهای ساختمانی کار کرد.بهزاد از همان زمان ورود به کلن عضو کنفدراسیون شد..
او بعد از یکسال کار آموزی در شرکتهای مختلف در آلمان، در مدرسه مهندسی هاگن و سپس کلن در رشته ساختمان نامنویسی کرد.
بهزاد از همان بدو ورود به¬آلمان با توجه به¬اینکه از همان زمان جوانی در ایران به¬حزب توده ایران تمایل داشت، به¬سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان به¬منزله ادامه دهنده راه این حزب پیوست و مبارزه ضد رویزیونیستی را آغاز نمود. بهزاد در جریان اختلافاتی که در یکی از حوزهای سازمانی بروز کرد سازمان توفان را ترک نموده و سازمان “شفق سرخ” را در اواسط دهه ۷۰ میلادی به همراه عده ای دیگر بنا نهاد و عضو هیات مرکزی این سازمان شد. این بهزاد انسانی فداکاروبا ایمان و با پشتکار بود. تقریبا اغلب جزوات کلاسیک حزب کار ایران را این وی تایپ زده است. معتقد بود باید تا توان داشت فعالیت کرد و پشتکار به¬خرج داد.
قلب مهربان هادى جفرودى در سوم نوامبر ٢٠١٩ در پاریس از طپش بازایستاد. هادى در چهارم مرداد ١٣١٨ در شهر رشت در یک خانواده مرفه بدنیا آمد. در دبیرستان اسدآبادى و بعد ادیب تهران تحصیل کرد و دیپلم گرفت. در همین زمان بود که با مسائل سیاسى آشنا شد. بسیاری از اعضای خانوادهاش به حزب توده ایران گرایش داشتند. او نیز نخست به سوى این حزب روى آورد. بعد از کودتاى ٢٨ مرداد وارد سازمان دانش آموزى حزب توده ایران شد و فعالیت تشکیلاتى خود را در این سازمان ادامه داد. هادى دراین باره مىگوید: “دبیرستان اسدآبادى و ادیب تهران که من آنجا درس مىخواندم، پایگاه بچههاى چپ و تودهاى بود…محیط خوبى بود؛ یک محیط سیاسى مناسب براى جوانان آن دوره. تحت تأثیر حزب توده بودیم و آموخته بودیم که مبارزه کنیم و این مبارزه را در کار روزمره، مثل شعارنویسى و پخش اعلامیه، در شبها به کار مىبستیم. حزب اگرچه دیگر فعالیت نداشت، ولى اعضای باقیمانده آن در ایران حوزههاى پراکنده داشتند.”
هادى پس از گرفتن دیپلم از دبیرستان ادیب در سال ١٣۴٠ براى ادامه تحصیل رهسپار شهر هانوفر آلمان شد و در دانشگاه فنى این شهر ثبت¬نام نمود. از آنجاکه سوداى جهانی دیگر در سر داشت، رشته فنى را رها نمود و در شهر مونیخ در رشته فلسفه ثبت نام کرد.
هادی از بدو ورود به شهر هانوفر وارد صفوف کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانى (اتحادیه ملى) شد و با تمام نیرو در فعالیتهاى مبارزاتى و فرهنگى کنفدراسیون فعال گردید. با اوج اختلافات در جنبش کمونیستى ایران و شدت گرفتن اختلافات نظرى بین رهبرى و کادرها و اعضاى حزب توده ایران، هادى جفرودى در کنار معترضین به حزب توده قرار گرفت. او همراه و همسو با رفقا فروتن، قاسمى و سغائى در بنیانگذارى سازمان مارکسیستى – لنینیستى توفان نقش پُر رنگى داشت. عضو هیئت تحریه نشریه توفان و همچنین عضو رهبرى سازمان توفان گردید.
هادى در سال ١٣۴٧ دست از تحصیل کشید و براى پیاده کردن نظرات سیاسى خویش در میان تودههاى مردم کشورش، به ایران بازگشت. وى با حوصله و گام¬هاى آهسته ولى با عزمی راسخ در سازماندهى نیروهاى مترقى در مبارزه علیه رژیم شاه همت گماشت. در همین رابطه در سال ١٣۴٩ به تور گشتىهاى ساواک گرفتار آمد. بازداشت شد و در دادگاه به ده سال زندان محکوم گردید.
هادى در زیر شکنجههاى ساواک ایستاد و هرگز به افکار و اندیشههاى کمونیستىاش پشت نکرد. او با اوج گرفتن مبارزات مردم ایران در روزهای انقلاب، از زندان رژیم آزادىکش شاه آزاد گردید و دگربار در میان مردم به مبارزه در راه اهداف انقلابى خویش ادامه داد. هادى از زمانیکه وارد صفوف حزب توده گردید تا زمان مرگ، در نوامبر ٢٠١٩ در راه آرمان¬هاى کمونیستىاش دست از مبارزه بر نکشید.
هادى اعتقاد داشت براى ساختن ایرانى آباد و آزاد، براى عدالت اجتماعی باید کمونیستهای ایران متحد گردند و حزب واحد کمونیستى ایجاد کنند. فرقهگرائى و مبارزه جدا از هم راه به جایى نخواهد برد. و بهمین دلیل بود که دست به تشکیل سازمان “پیوند در جهت وحدت کمونیست¬های ایران” زد و در این راه فعالیت نمود.
به مناسبت سالگرد درگذشت رفیق هادی جفرودی
او و وحدت کمونیستهای ایران
پایان زندگانی هادی جفرودی قابل پیش بینی نبود. میدانستیم با مسائلی مانند تنگی عروق، و از این رو با دکتر و دوا سروکار دارد. اما این بیماریها را کوچک و ناقابل میدانستیم، میدیدیم که بشاشیت خود را ار دست نداده است. کسانی که در آخرین روزش با او مکالمه داشتند، گواهی میدهند که روحیه شادابی داشت. میگفت و میخندید و شوخی میکرد، امید هم میداد!
چگونه میتوان دقایقی به آخر عمر مانده، چنان شادمان بود ؟
زندگانیش با شادی به پایان رسید، اما به هرحال ،به پایان رسید، همه دوستانش که شیفتهاش بودند غرق در سوگ و اندوه گشتند. به راستی که رفیق ارجمندی را از دست دادیم. رفیقی نمونه، تا پایان به آرمانهای کمونیستی وفادار، رفیقی که بدیل دیگر نمیشناخت که بتواند آدمیزاد را از بربریت سیستم جهانی جنگل برهاند. از وفاداران سرسخت طبقه کارگر بود، گامی ازآن فرا ننهاد. به این طرف و آن طرف نلغزید. تزلزل نمیشناخت. سختی راه را برخود هموار کرد،
محرومیت فراوان پذیرفت، شب و روز و ماه و سال و سالهای متمادی زندان و شکنجه گاه پهلوی را پشت سر گذاشت و خم به ابرو نیاورد. «هماوردانی» فراوان بودند که های و هوی و گردوخاک به راه انداختند، باد به گلو انداختند که «مائیم که …..» اما نیمه راه کج کردند و وا دادند به سوی بادی که میوزید، پیش رفتند و او برجاماند و درپایان هم از آنان رنجشی نداشت.
ما که به یاد نداریم، دیگران هم گواهی میدهند که از او رنجشی ندیدند. اصولاً با کسی با رنجش برخورد نمیکرد. کسی نیست که از او برآشفتگی و خشمی به یاد داشته باشد. شاید علت آرامش، متانت و بردباریاش این بود که راه پر سنگلاخ آرامش و متانت و بردباری میطلبد، اما به هرحال هادی ازآن برخوردار بود.
این البته بدان علت نبود که برایش برخورد با مسائل سیاسی و ایدئولوژی، سرسری و بیاهمیت است و در این برخورد جدی گرفتن و اهمیت دادن، لازم نیست. بلکه برآن بود که خشم و غصب و برآشفتگی، نشانه عدم تعادل روانی است که هیچ مشکلی را نیز آسان نخواهد کرد. با صبر و حوصله و تفاهم به گفتار مقابل گوش فرا میداد، رویش فکر میکرد. هیچ گاه برآن نبود که «صراط مستقیم» تنها راهی است که من نشان میدهم. او میگفت دراندیشه دیگران نیز عناصر درست و محکمی هست که باید آن را شناخت و مورد استفاده قرارداد. و این یکی از درسها و تحاربی بود که از او آموختیم.
دوران زندگانی هادی جفرودی، درتاریخ ایران برجستگی ویژهای دارد. نوجوانیاش با کودتای نظامی و امریکایی ۲۸ مرداد آغاز یافت که سوغاتش بازگرداندن شاه فراری به ایران، کشاندن و چسباندن ایران به باندهای نظامی غرب، غارت استعمار از منابع ملی ایران و دیکتاتوری «شاهنشاه» محمد رضا شاه بود. دراین دوران تمام فعالیتهای سیاسی که این دیکتاتوری را مورد چالش قراردهد سرکوب میشد. نیروهای روحانیت عمامه به سر که گاهی هم موی دماغ اعلیحضرت بودند، به خواست و دستور امپریالیسم آزادی عمل یافتند. و تنها نیروی ضد کمونیستی بودند که آزادی عمل یافتند، گسترش یافتند، حقوق و مزایای ماهانه دریافت کردند، رشد کردند تا توانستند بعدها، به آنجا رسند که رسیدند، که دیدیدم و آفتش باقی است.
کمونیستها بیش ازهمگان، زیرضربه ارتجاع ملی و جهانی قرارگرفتند. ازسوی دیگر نفوذ و تسلط رویزیونیسم درجنبش کمونیستی هم به اصلاح «قوزبالاقوز» شده بود.
وظیفه مبرم و فوری کمونیستهای وفادار، احیا حزب طبقه کارگر بود که به مانند گذشته وزنه سنگینی درمبارزات مردم ایران گردد و مردم ایران را از دست درندگان جنگل برهاند.
هادی جفرودی نیز سالهای جوانیاش را در این رهگذر گذراند. سرانجام «سازمان مارکسیستی لنینیستی توفان»، آغاز به کارکرد که هادی جفرودی از مؤسسان آن بود. برای گسترش این سازمان درعرصه ایران، چمدانش را بست و راهی ایران شد و به تلاش درجهت اندیشههای مارکسیستی–لنیسیتی و انقلابی همت گماشت و درابتدا موفق هم بود. اما بزودی به دام کشنده ساواک افتاد، ساواکی که با کمک و ابتکار امریکا و اسرائیل آسمان ایران را به تیرگی کشانده بود.
سالهای مدیدی از زندگانی هادی جفرودی در سیاهچالهای ساواک به سررسید. سالها جوانی که درانتظار روزهای بهتری و زندگانی شادمان تری است.
اما عمر رژیم آریا مهری هم به پایان رسید، میرفت که فروبپاشد، که زندانیان را از سیاهچالهایش آزادکردند. او هم از چنگ دژخیمان رهایی یافت و توانست فعالیت کمونیستی را دگرباره از سرگیرد.
هنر رژیم گذشته این بود که توانست تمام نیروهای سیاسی و انقلابی، ملی و کمونیست را تا پای مرگ سرکوب کند. همانطور که اشاره رفت، تنها روحانیت از ضربههای مرگبار رژیم درامان بود و به مزایا و حقوق روزانه و ماهانه هم دست یافته، زیرسایه ارباب ضد کمونیست رشد فراوان یافته بود. ارباب امپریالیستی که درخارج از ممالک هم پیش پای انقلابیون سنگ میاندازد، خمینی و همدستانش را در خارج آزاد گذاشت، میدان داد و بلندگو داد و به عنوان «رهبر انقلاب» مطرح ساخت. سرانجام روحانیت رهبری انقلاب را یک تنه، بدون اعتنا به نیروهای انقلابی دیگر، به دست گرفته و آن را منحصر به خود ساخت، سایر نیروهای سیاسی دیگر هم بیعت کردند و به دنبالش راه افتادند و به رهبری انحصاریش تن دادند.
بدین ترتیب پایان رژیم آریا مهری و شاهنشاهی و موهبت آسمانی، به آزادی مردم نیانجامید. شغال رفت و جایش را به گرگ جنگل سپرد. رژیم نکبت بار نوینی با نام دهان پرکن جمهوری اسلامی به جایش نشست که توانست تاریخ ایران را چندگام به پس براند.
ازشاهکارهای این رژیم نوظهور این بود که توانست روی رژیم پوسیده و وامانده شاهنشاهی را سفید کند که کرد، روی شکنجهگران ساواک را سفید کند که الحق و الانصاف خیلی خیلی سفید کرد. کم نیستند کوته اندیشانی که میگویندخدا شاه را بیامرزد، خدا از سر تقصیراتش بگذرد.
حال دیگر «روز از نو، روزی از نو» وقت آن است که با دژخیمان ریش و عمامه به سر دست و پنجه نرم کنیم و این کار بسی دشوارتر بود تا با رژیم شاه. تاریخ چند گام دیگر به عقب گراییده بود و در عین این حال جنبش کمونیستی هم در اوج بحران بود، جنبشی که رویزیونیسم خروشچفی به فروپاشیدنش – پیروزمندانه – همت گذاشته بود. موانع جدیدی دربرابر کمونیستها قرارداشت مبارزه آشکار در عرصه ایران تقریبا غیرممکن بود. شکنجهگرا ن عدالت اسلامی شوخی سرشان نمیشد. زبان سرخ، سرسبز را به آسانی برباد میداد. کافی بود زبان بگشایی تا به شکنجه گاه اسلامی بیاورند و نیست و نابودت کنند.ولی فقیه میدانست که فریاد مردم ایران را میتواند تنها با آتش دوزخین فرو بنشاند.
هادی جفرودی چهل سال از زندگانی خود، تا پایان آن را درمبارزه با این نظام سپری ساخت. نیمی از این دوران با مبارزات سازمانی با رژیم گذشت و نیم دیگرش – بیش از بیست سال واپسین آن – مبارزه درراه وحدت کمونیستها بود. دراین راه با نیروهای بالقوه کمونیستی سروکله میزد. پراکندگی کمونیستها از این اوج، به اوج بالاتری گام میگذاشت .برای هادی مسلم بود که از سازمانها و نیروهای فروپاشیده کاری ساخته نیست باید به پراکندگی پایان داد.
کوشندگان در جهت وحدت کمونیستهای ایران بیش از بیست سال، با گروهها، سازمانها و شخصیتهای کمونیستی ایران در تماس و کلنجار بودند. نقش فعال هادی جفرودی در این زمینه حائز اهمیت فراوان بود. تماسها و نشستهایی با کمونیستهای دیگر صورت گرفت. طرح و توصیههایی درجهت وحدت تدوین گشت و در اختیار سازمانها و شخصیتهای کمونیستی قرارگرفت.
بدیهی است هروحدتی تنها برمنای معیارهایی صورت میپذیرد که بدون آن از معنایش تهی است. برپایه این معیارها «پیوند در جهت وحدت کمونیستهای ایران» شامل چندگروه و شخصیت کمونیستی تاسیس یافت تا به وحدت کمونیستها یاری رساند و آن را به پیش برد. دراین زمینه کوششهای فراوانی به کار رفت تا آنان که به این معیارها باور دارند، گرد هم آیند. معیارهای تعیین شده به طور خلاصه عبارت بودند از:
قبول مارکسیسم، دفاع از دستاوردهای کمونیستی، ضرورت وجود حزب طبقه کارگر، پیروزی انقلاب به رهبری طبقه کارگر، اعمال دیکتاتوری پرولتاریا و پذیرش اصل انترناسیونالیسم پرولتری.
توافق بر این معیارها بدان جهت صورت گرفت که راه ورود عناصری که تنها نام کمونیسم را به قرضه گرفتنهاند، باز نماند که بیایند و حکایت را از نوع آغاز کنند. البته راه آن هم گشوده بود که بر اساس معیارهای تعیین شده عناصر نوینی که با آرمانهای کمونیستی همراهی داشتند، افزوده شود.
آغاز این گام امید بخش بود. کوششهای فراوانی صورت گرفت. رفیق هادی جفرودی با شخصیتها، گروهها، سازمانهای کمونیستی گوناگون تماس گرفت. کوششها در ابتدا امیدوار کننده بود. برخوردهای رفیقانه راهگشا به نظر میآمد. اما راه تنگ و سنگلاخ بود، به سختی پیش میرفت. برخی رفقا که ابتدا به این راه امید بسته، سرانجام به ناامیدی رسیده بودند «پیوند» را ترک گفتند. نیروهای پیوند، به جای این که گسترش یابد دچار سکون و عدم موفقیت گردید. راه به بن بست رسیده بود. پیوند سرانجام، پس از درگذشت هادی انحلال خود را اعلام کرد تا مبادا در کنار گروهکهای کمونیستی پرچم ریز و فروپاشیده را در دست گرفته و محکم نگاه داشته، به جای افق فروزان، افق تاریک دیگری بنمایاند.
آری، پیوند انحلال خود را اعلام کرد، اما کوششهای به کاربرده، ماندنی و افتخار آمیز بود. کوششهایی برای پذیرفتاندن این اندیشه، که نباید سرنوشت طبقه کارگر و در تحلیل نهایی سرنوشت مردم ایران در دست سرمایهداری بماند. پرولتاریای ایران،طبقهایست که میتواند و باید نبرد طبقاتیاش را به دست خود و رهبری حزبی واحد به انجام رساند. حزبی واحد که پیششرطش خاتمه بخشیدن به پراکندگی کمونیستهاست. تنها بدین گونه در توازن نیروهای اجتماعی، وزنه سنگینی است که به حساب خواهد آمد.
هادی جفرودی با بسیاری از سازمانهای پراکنده کمونیستی و شخصیتهای کمونیستی تماس و رفت و آمد داشت. به راستی که کمتر کسی میشناسیم که مانند هادی، مورد احترام چندین سازمان و گروه کمونیستی باشد که میان خودشان تفاوتها و حتی خصومتهای غیرضروری فراوان است. هادی نیز به آنان احترام میگذاشت. وجود این سازمانها را «بهتر از هیچ» می دانست، اما میگفت درد طبقه کارگر بدین گونه حل نخواهد شد. در این میان سازمانهای کمونیستی هم هستند که کوشش درجهت وحدت کمونیستها را «اتلاف وقت» میشمارند. میگویند: وحدت، بسیار خوب اما زیر پرچم ما ! حاضر نیستند هیچ از خود مایه بگذارند بدین ترتیب، وحدت! سهل است، اندیشه کمونیستی هم به فراموشی سپرده میشود.
آری، به هر صورت پیوند در جهت کمونیستهای ایران ناکام ماند، اما راهی که پیمود، راهیست که باید بارهای دیگر تکرار شود. این گام پیروزی نیاورد، اما نیل به پیروزی برداشتن مجدد چنین گام و پیمودن چنین راهیست.
شاید دراین راه خطاهایی هم صورت گرفته باشد. اگرچنین است، باید خطاها راجست و شناخت و در آینده از آن پرهیز کرد. به هرحال رفقای پاک اندیش جنبش کمونیستی باید روزی به این پرسش پاسخ دهند که پراکندگی کمونیستها به سود کیست.
کوششهای هادی جفرودی در این راه شایسته سپاس از اوست. او از شکست «پیوند….» رنج فراوان برد. شاید وصیت او به کمونیستهای ایران این باشد که پایان کار «پیوند در جهت وحدت کمونیستهای ایران» نتیجه نادرستیی کوشش در راه پیوند نبود. دست کم تجربیاتی به جا گذاشت که کمونیستهای پرتوان آینده ازآن بهره خواهند برد. کوشش آنان این خواهد بود که از این گام نهراسند، بدان گام بگذارند. پیمودن این راه از ضرورتهایتاریخیست و اگر ضرورت تاریخیست روزی تحقق خواهد یافت. اما هادی جفرودی گواه آن نخواهد بود زیرا او سال پیش درچنین روزی چشم ازجهان فروبست و رفقای غم زدهاش را تنها گذاشت.
کیارش روستا برادر کوچک گرامی یاد کامبیز روستا از خانواده شمالی در شانزدهم خرداد ۱۳۲۰ خورشیدی در تهران متولد شد. وی اواسط دهه ۱۹۶۰برای ادامه تحصیل باطریش سفر کرد و در دانشگاه شهر گراتس ثبت نام نمود.همانموقع که وارد شهر گراتس شد به صفوف کنغدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی پیوست و در انجمن دانشجویان ایرانی در گراتس (پرسپولیس) بسیار فعال بود. کیا بخش مهمی از اوقات خود را صرف کمک به دانشجویان تازه وارد در زمینه های تهیه مسکن و گرفتن اجازه اقامت و همچنین در زمینه کمکهای درسی ( زبان آلمانی) مینمود. کیا در زمینه فعالیتهای فرهنگی و هنری انجمن دانشجوبان ایرانی خصوصآ در جشنهای عید نوروز و مهرگان اتحادیه سهیم بود و خصوصآ با ویلن نوازی خاص خود. کیا کمی قبل از انقلاب بایران رفت و در بهمن ماه سال ۱۳۸۳ در تهران درگذشت. یاد نیکش برای همه کسانیکه او را میشناختند پابرجا خواهد ماند. یاد کیا گرامی باد.
اسی نامی که تمام دوستانش وی را صدا میکردند در هفدهم ماه دی ۱۳۱۹ در شهر رشت متولد شد و بعد از اخذ دیپلم در سال ۱۹۶۰ عازم اروپا و بکشور اطریش رفت. اسی در دانشگاه کارل فرانسس شهر گراتس در رشته زمین شناسی ثبت نام و شروع به تحصیل نمود. اسی از همان بدو ورود جزو اولین دانشجویانی ایرانی بود که بعضویت انجمن دانشجویان ایرانی مقیم شهر گراتس (پرسپولیس) ( وابسته کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی-اتحادیه ملی) در آمد. و نقش فعالی در تشکل دانشجویان و محصیلین ایرانی در انجمن نوپای پرسپولیس داشت. حدود سال ۱۹۶۵ همراه با عده ای از دوستانش برای ادامه تحصیل بشهر مونیخ رفت و در همانجا در ضمن تحصیل فعالانه در سازمان دانشجویان ایرانی در مونیخ شرکت نمود. وی فردی بود برای پیشبرد اهداف آزادیخواهانه و ملی سازمان دانشجویان ایرانی و همچنین در جهت راهیابی برای رفع بیعدالتیهای اجتماعی و دفع استبدا حاکم درمیان سازمانهای چپ آلمانی فعالیت چشمگیری داشت. بعد از اتمام تحصیل از دانشگاه فنی مونیخ اوایل دهه ۱۹۹۰ باطریش رفت و در یکی استانهای شرقی آنکشور بکار و زندگی پرداخت. وی تا آخرین لحضات عمرش یک آدم سیاسی باقی ماند. اسی در اواخر عمرش از بیماری ریوی رنج میبرد و سرانجام در ماه یولی ۲۰۱۶ در همانجا (اطریش) در گذشت و در ایران بخاک سپرده شد. یادش گرامی باد.
اردشیر در شهر لاهیجان متولد شد و بعد از اخذ دیپلم در سال ۱۹۵۹ عازم اروپا شد و چند سال در دانشگاه شهر گراتس (اطریش) در رشته زمین شناسی تحصیل نمود و جزو اولین دانشجویان ایرانی بود که فعالانه بعضویت اتحادیه نوپای دانشجویان ایرانی (پرسپولیس) شهر گراتس ( عضو کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی-اتحادیه ملی) در آمد. بسال ۱۹۶۵ برای ادامه تحصیل بشهر مونیخ (آلمان) رفت و در آنجا هم جزو فعالین انجمن دانشجویان ایران آنشهر قرار داشت و فعالیت اردشیر فقط در محدوده انجمن دانشجویان ایرانی نبود بلکه همچنین با سازمان های چپ آلمانی شهر مونیخ همراهی داشت. وی مدتی بعد از انقلاب در ایران بود و بعدها از ایران خارج و بجمع فرزندانش در کانادا پیوست و در همانجا هم بسال ۲۰۱۵ در گذشت.
شاهرخ در سال ۱۳۲۳ در تبریزمتولد شد. او لهجه بسیار شیرین آذری داشت بعد از دریافت دیپلم ریاضی به اطریش می رود ودر دانشگاه فنی شهر گراتس شروع به تحصیل مینماید از همان بدو ورود باطریش جزو فعالان اتحادیه دانشجویان ایرانی (پرسپولیس) مقیم شهر گراتس ( عضو کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی-اتحادیه ملی) شد. وی در سال ۱۳۴۷ عضو هیئت کارداران اتحادیه دانشجویان گراتس بعنوان مسؤل مالی انتخاب شد و در کنگره نهم کنفدراسیون (کلن، ژانویه ۱۹۶۹) در فرانکفورت بعنوان ناظر همراه هفت نماینده منتخب اتحادیه پرسپولیس شرکت کرد. وی در تاریخ ۱۹ ماه مارس ۱۹۶۹ برای کمک و یاری ترتیب برنامه جشن شب عید بوین مسافرت نمود و در موقع برگشت از شهر وین براثر تصادف با اتومبیل با دونفر دیگر از اعضای انجمن دانشجویان در گذشت. وی در قبرستان مرکزی شهر گراتس با شرکت بیش از سیصدنفر از اعضاء اتحادیه بدرقه گشت و بخاک سپرده شد.
یحیی در روز اول اوت ۲۰۰۰ در اثر یک سانحه جانگداز زندگی خود را از دست داد. با یحیی زمانی آشنا شدیم که در بهار سال ۱۹۶۵ برای شروع دوره کالج در دانشگاه مونیخ به تحصیل مهندسی مکانیک پرداخت. در تمام دوران کالج و دانشگاه در حین اشتغال به درس، برای تامین هزینه زندگی خویش کار می¬کرد و پس از اخذ پایان¬نامه تحصیلی خویش در همان شرکتی که در زمان تحصیل کار می¬کرد استخدام شد و تا آخرین روز زندگی نیز در آنجا به کار اشتغال داشت.
یحیی انسانی بود آزاد¬منش، عدالت¬خواه، ستم¬ستیز و مخالف هر گونه بی-عدالتی، بویژه بی¬عدالتی اجتماعی. در عین حال وی انسانی بود فروتن و بی-ادعا. در یک کلام انسان بود و دمکرات.
یحیی نه تنها در ابراز نظرات سیاسی و اجتماعی¬اش به دموکراسی پایبند بود، بلکه بدان در همه زمینه¬ها عمل می¬کرد. در فعالیت¬های اجتماعی¬اش، در رفتار و ارتباط با دوستان و رفقایش و نیز در محیط زندگی خصوصی و خانوادگی-اش. یحیی نه تنها در میان دوستان نزدیکش و در میان آنان که با او نزدیکی فکری و نظری داشتند، بلکه در میان کلیه کسانی که بین افکار او و اندیشه¬های خویش یگانگی و یا حتی نزدیکی نمی¬یافتند از محبوبیت و اعتماد و احترامی خاص برخوردار بود.
یحیی از همان آغاز تحصیل در کالج مونیخ به اجتماع دانشجویان فعال و آزادیخواه ایرانی که در درون کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی متشکل شده بودند، پیوست و به زودی به صورت چهره¬های فعال و سرشناس در میان آنان نمایان گشت و نقش موثر در تشکل دانشجویان و جوانان ایرانی در سازمان دانشجویان مونیخ به پیشبرد فعالیت¬ها و هدف¬های آزادیخواهانه این سازمان در جهت رفع بی¬عدالتی¬های اجتماعی، رفع استبداد و آگاه کردن افکار عمومی خارج از کشور نسبت به مسائل فوق¬الذکر ایفا نمود.
یحیی بخش مهمی از اوقات خود را صرف کمک به دانشجویان تازه¬وارد چه در زمینه تهیه مسکن و چه در راه اخذ پذیرش و اقامت و چه در زمینه کمک-های درسی و فکری به آنان می¬نمود. یحیی همچنین در محیط فعالیت¬های فرهنگی و برگزاری جشن¬ها و مراسم سنتی ایران در خارج نقش موثری داشت.
یحیی از خویش تنها این خاطرات شیرین را به جای نگذاشت. او همچنین سه فرزند دوست¬داشتنی و مورد علاقه همه کسانی که آنها را دیده¬اند و می¬شناسند به جای گذاشته است.
یاد یحیی در دل دوستان و دوست¬دارانش همیشه پابرجا خواهد ماند و کسی پیدا نخواهد شد که او را بشناسد و همیشه از او به نیکی و احترام یاد نکند و این شاید تسلی کوچگی برای خانواده¬اش باشد.
روانش شاد و یادش گرامی باد.
محمد فتوحی در تاریخ ۰۴.۰۹.۱۹۴۰ در شیر فویه (لارستان) متولدشد بعد از اخذ دیپلم در سال ۱۹۶۸ برای ادامه تحصیل باطریش رفت و در سال ۱۹۷۰ در دانشگاه شهر گراتس شروع به تحصیل در رشته اقتصاد نمود. وی از همان بدو ورود باطریش جزو فعالان اتحادیه دانشجویان ایرانی (پرسپولیس) مقیم شهر گراتس ( عضو کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی-اتحادیه ملی) شد. او یکی از فعالین انجمن دانشجویان در بخش نشر و بسط تاریخ ایران و خصوصآ درباره مسئله نفت و مبارزات دوران دکتر مصدق بود. او بعدها فعالیت خود را با عضویت جبهه ملی ایران در اروپا (دوره قبل از انقلاب ۵۷) جدی دنبال کرد. وی قبل از انقلاب بایران سغر کرد در بسیاری از مبارزات کارگری شرکت داشت محمد فتوحی در اصفهان در گذشت.
هادی در درازای ۸۷ سال زندگی پربار، سرشار از تحرک، و فراز و نشیبِ خود پیوسته با عشق و عزت زیست و آنگاه که با سرنوشت محتوم اش روبر شد با کرامت دیده از جهان فروبست.اوبامدادان روز ۵ تیر ۱۳۹۸ برابر با ۲۶ ژوئن ۲۰۱۹ درگذشت.
هادی انسانی بود آزاده، دمکرات، عدالت طلب، عاری از هرگونه غل و غش، تملق و ریا کاری. در این راه هم زندان پهلوی دوم را آزموده بود و هم از استبداد و سرکوب رژیم اسلامی گریخته و به تبعید دوم پناه برده بود.
هادی که دانش آموختۀ رشته کشاورزی بود جزء نخستین کارشناسانی بود در آلمان که پژوهش اش معطوب به اثرات زیست محیطی گاز های متصاعد از تصفیه خانه های نفت بر روی گیاهان پیرامون آن ها متمرکز شده بود.
هادی بلوری در خارج از کشور به کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی- اتحادیه ملی پیوست و از جمله فعالین برجسته اش شد. او ریاست کنگرۀ هفتم کنفدراسیون را در فرانکفورت آلمان به عهده داشت. ایشان در سال های واپسین به ترجمه و انتشار چندین کتاب در ارتباط با هلموت اشمیت صدر اعظم سوسیال دمکرات فقید آلمان همت گماشته است.
اما چه توان کرد که محور زمان را یکسویه بیش نیست.
یاد و خاطره هادی جاودانه و گرامی خواهد مان.
You must be logged in to post a comment.