سیروس آرینپور

سیروس آرِینپور در سال ۱۳۱۷ در ایران زاده شد برای ادامه تحصیل به اتریش رفت. او در رشته اقتصاد و جامعه شناسی دانشگاه را به پایان رساند و دوباره به ایران بازگشت و با سازمان برنامه و بودجه شروع به همکاری نمود. او در دوران تحصیل در اتریش با داشتن گرایشات ملی به صفوف کنفدراسیون پیوسته با آن همکاری فعال نمود.
وی علاوه بر کار و فعالیت در حوزه اقتصاد و سیاست، شاعری با ذوق و ترانه سرایی مردمی بود. از جمله ترانه های ماندگار او “بارون بارونه” است که توسط ویگن اجرا شد.
در سال ۱۳۸۰ زمانی که فشارهای سیاسی برای وی در ایران جمهوری اسلامی تحمل ناپذیر گشت، دوباره تن به مهاجرت داد و در فرانسه مقیم شد.
از او ترجمه های زیادی به یادگار مانده که معروفترین آنها “روشنگری چیست” اثر امانوئل کانت فیلسوف نامی آلمانی است.
سیروس آرینپور در ۱۳ دی ماه ۱۳۹۱ درگذشت.

 

 

 

 

2

بهمن کریمی

بهمن کریمی متولد ۱۰ اکتبر ۱۹۳۶، در ۸۱ سالگی در ۷ مه ۲۰۱۸ پس از ده ها سال ناخوشی بدرود حیات گفت. او که از خانواده ی زحمتکش برای تحصیل به خارج آمده بود در وفاداری به خواست های این طبقه در جنبش دانشجوئی کنفدراسیون شرکت کرد و درتمام فعالیت های کنفدراسیون شرکت فعال داشت. او بزودی به عضویت سازمان انقلابی درآمد و به فعالیت ثمربخشی پرداخت.  زمانی که کمیته از زندان تا تبعید وظیفه برگزاری جلسه برلین را به عهده هواداران سازمان انقلابی گذاشتند، بهمن جزو کمیته بر گذار کنندگان این جلسه بود.
در چند دهه ی اخیر به علت تسلط به زبان آلمانی، به کار در کمک به نیاز مهاجران ایران در تهیه ی مدارک و خواست های قضائی پرداخت و به دلیل سلامتی شکننده اش تا آنجا که توان داشت به این کار ادامه داد و پیوندش با حزب رنجبران را کماکان حفظ نمود.
چه شکوهمند است روحیه ی وفاداری به آرمان خدمت به خلق و کمونیسم این رفیق طی بیش از ۵۰ سال از زندگیش پایدار ماند و باید از آن آموخت. انسان نه بر اساس صرفا کم توان و یا پرتوان بودن بلکه به خاطر مبارز ماندن و ادامه دادن تلاش درخدمت رهائی کارگران و زحمتکشان ارزشمند و قابل تقدیر است که بهمن از خانواده زحمتکش خویش نیز آموخته بود.
۱

بهرام مهین

بهرام در سال ١٣٢۵ در تبریز در یک خوانواده فرهنگى به دنیا آمد و در همان شهر دبستان را به پایان برد و متوسطه را در دبیرستان منصور تبریز شروع نمود. دبیرستان منصور در آن سال هاى سرکوب و خفقان آریامهرى دانشگاه انقلاب در تبریز محسوب می شد. بهرام در این دبیرستان فعالیت سیاسى را آغاز نمود و آبدیده شد از جمله یاران بهرام در این دبیرستان زنده یادان کرامت دانشیان و یوسف آلیارى بودند که سینه کرامت دانشیان را گلوله های رژیم پهلوی سوراخ کرد و رخسار همیشه خندان یوسف آلیاری را جانیان جمهوری اسلامی غرقه به خون کردند. بهرام در این دبیرستان فعالیت سیاسى را آغاز نمود و آبدیده شد و براى ادامه تحصیل به سال ١٣۴٣ به ترکیه رفت تا در دانشگاه استانبول به تحصیل خویش ادامه دهد. آنجا بهرام جزو پایه گذاران کنفدراسیون بود، همانجا بود که با زنده یادان دنیز گزمیش و ماهی چایان که از فعالین جنبش انقلابی و دانشجویی در دانشگاه استانبول بودند آشنا گشت، هر دوی این انقلابیون را رژیم ترکیه کشت.
گرایش بهرام به مارکسیسم او را به صفوف سازمان انقلابی کشاند که این خود باعث شد تا مسیر زندگی‌اش دگرگون گردد. با کودتای نظامی در ترکیه به سال ۱۹۷۱ او به همراه یازده تن از همفکرانش به اتهام “دانشجویان کمونیست” از کشور ترکیه اخراخ شدند.
در ادامه مبارزه بود که شش ماه قبل از انقلاب با رهنمود سازمان انقلابی مبنی بر رفتن علنی اعضا و کادرهای سازمان به ایران، بهرام نیز راهی ایران شد تا این بار مبارزه علیه رژیم شاه را در ایران پی گیرد. با ورود به ایران کارش را در کمیته رهبری سازمان انقلابی در آذربایجان آغاز کرد.
در نخستین کنگره حزب رنجبران ایران در سال ۱۹۷۹ بهرام به عضو مشاور در کمیته مرکزی حزب برگزیده شد. او تا پایان زندگی عضو حزب ماند. بهرام سال ها در کردستان علیه رژیم جمهوری اسلامی مبارزه کرد و بعدها بلاجبار به ترک آن دیار شد. او به آلمان شهر هانور رفت و آنجا جزو فعالین کمیته دفاع از جنبنش کارگری بود.
بهرام سال ها از بیماری در عذاب بود. او در ۹ فوریه ۲۰۱۷ فوت کرد.
۱

بیژن قدیمی

بیژن در سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. در ۱۸ سالگی برای تحصیل راهی کشور آلمان (مونیخ) شد و در  همانجا از دانشگاه پزشکی مونیخ فارغ التحصیل شد. در دهه ۶۰ میلادی همگام با جنبشی که سراسر غرب را در بر گرفته بود، در بنیان گرفتن کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نقش فعالی داشت. بیژن بعد از تشکیل کنفرانس سازمان انقلابی در سال ۱۳۴۳ وارد تشکیلات سازمان انقلابی شد و به همراه کوروش لاشائی، سیاوش پارسانژاد، ایرج کشکولی و محسن حاتمی برای دیدن دوره آموزشی به چین رفت. بیژن  در شمار بنیان گذاران نشریه پیوند، نشریه انجمن دانشجویان ایرانی در مونیخ بود و در آن می نوشت. او در سال ۱۳۴۷ برای ادامه مبارزه به ایران رفت و یک سال بعد گروهشان لو رفته و دستگیر شدند. آنها با نوشتن نامه ای اظهار پشیمانی کردند و با وساطت مورخ الدوله سپهر که وزیر قوام السلطنه بود، از زندان آزاد شدند.
در سال ۱۳۵۶ از آنجا که امکان کار و زندگی در کشور از وی دریغ شده بود، به بهانه ادامه تحصیل به آلمان بازگشت. بیژن قدیمی در ۲۴ خردادماه ۱۳۸۸ در آلمان به مرگی ناگهانی درگذشت.
۱

علیرضا فاخر

علیرضا فاخر در ۱۵ مهرماه سال ۱۳۳۶ در شهر خوی/آذربایجان بدنیا آمد. بعد از اتمام دوران دبستان و دبیرستان دراین شهر با دیپلم دبیرستان در جیب، برای آموزش زبان انگلیسی عازم تهران شد. به سال ۱۹۷۶ برای ادامه تحصیل به آنکارا رفت. اول در رشته دامپزشکی و بعد در رشته پزشکی در دانشگاه آنکارا ثبت نام نمود. او از بدو ورود به ترکیه وارد صفوف کنفدراسیون شد. در سال ۱۳۵۵ عضو هیئت کارداران واحد آنکارا شد. در حین این فعالیت ها بود که به عضویت سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج درآمد. وی به علت فعالیت سیاسی در سال ۱۹۸۳ مجبور به ترک آن کشور شد و در فرانسه پناهنده سیاسی گردید. علیرضا نیز همانند بسیاری از دوستانش، سر از حرفه تاکسی رانی در آورد. علیرضا در سال ۱۹۹۳ با یاری چند تن از همکارانش انجمن تاکسی رانان پاریس را بنیان نهاد. این انجمن اقدام به انتشار یک نشریه ماهانه به نام “گونه گون” کرد که علیرضا از دست اندرکاران دائمی آن بود. چه خوب داریوش آشوری سیمای علیرضا را ترسیم می کند، او می نویسد: “سیمای معصوم و دلپذیر و نگاهی شرمگین و مهربان داشت. همیشه طنزی هم در کلام داشت. لب هایش به خنده باز می شد و چانه اش را بالا می گرفت و با لحن و لهجه دلنشین اش سر صحبتی باز می کرد. خنده رد چهره معصوم اش می دوید و نگاهش برق می زد و گاه به قهقهه ای می کشید. مثل بسیاری از جوان های نسل خودش در راه آرمان کوشیده یا جنگیده بود و سرانجام به بیرون از خاک خود پرتاب شده بود….. هیچ وقت ندیدم که از زندگی یا از کسی شکوه کند. چشمداشت چندانی نداشت و از آن بیماری کین توزی نسبت به همه چیز و همه کس که ویژه سرخوردگان و وازدگان است، رنج نمی برد. مهربان بود و اگر از دستاش می آمد از یاری به دوستان دریغ نداشت”.
علیرضا فاخر در بامداد شنبه ۲۳ نوامبر ۲۰۰۲  که در پی دردی ناگهانی به بیمارستان انتر کمونال شهر کرتی مراجعه کرده بود، در سالن انتظار همان بیمارستان چشم از جهان فرو بست.

 

 

 

 

 

 

 

1

مهران محمودی

مهران محمودی متولد ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد و برای ادامه تحصیلات خویش در رشته مدیریت در سال ۱۹۷۶ به لس آنجلس در جنوب کالیفرنیا رفت. مهران پیش از خروج از ایران نیز در مبارزات سیاسی شرکت داشت و سریعاً به صف فعالین و رهبران جنبش دانشجوئی ایرانی متشکل در کنفدراسیون پیوست. پس از انشعاب در کنفدراسیون به سال ۱۹۷۶ مهران به تشکیلات طرفداران سازمان فدائیان خلق ایران پیوست. او در سال ۲۰۱۶ پس از سال ها بیماری فلج کننده در شهر لس آنجلس از بین ما رفت. او چندین بار در دوران رژیم شاه در ایران به مناسبت رساندن آذوقه به مبارزین سیاهکل دستگیر شده بود. با تعهد و ایمان به جنبش بسیاری از دارائی خانوادگی اش را نثار یاران و مبارزات ضد رژیمی کرده بود.
۰

ساسان زند

ساسان زند در سال ۱۹۷۵ برای تحصیل به ایتالیا – فلورانس- رفت و در رشته هنرهای زیبا نام نویسی نمود و این رشته را با موفقیت به پایان رساند. ساسان همان اوایل ورود به فلورانس به واحد کنفدراسیون این شهر پیوست و در تمام فعالیت های سازمان فلورانس بویژه در بخش هنری بسیار فعال بود. او در سازمان دهی جشن ها، تزئین سالن و نمایش جشن های این سازمان نقش ارزنده ای داشت. ساسان شوخ طب و خنده رو بود و هر جا که حضور داشت، دوستانش دورش جمع می شدند و حرف های ساسان را با خنده همراهی می کردند.
ساسان در ۲۲ جون ۲۰۱۱ به عارضه قلبی درگذشت.

 

 

 

5