ساسان دانش درزندان معروف به ( عمو ) درتاریخ ۱۷ فروردین سال ۱۳۳۱ خورشیدی درخانواده ای متوسط درشهرستان بابل بدنیا آمد .پس ازپایان دوران تحصیلات ابتدائی دربابل واردهنرستان صنعتی دررشته برق شد.اوهنگام تحصیلات متوسطه بکارهم مشغول بود پس ازپایان آموزش دوران متوسطه برای ادامه تحصیل به کشورایالات متحده امریکا رفت .او درایران فعالیت های محدود سیاسی را شروع کرده بود .درایالات متحده در فعالیت های سیاسی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شرکت داشت . در۱۳۵۷ با خیزش مردم برضد استبداد حکومت محمدرضا شاه پهلوی او هم تلاش برای تشدید فعالیت های خود در پیوستن به این مبارزات را آغاز کرد. او در پیوند با گروه ( اتحادکمونیستی ) که پس از آن بنام ( سازمان وحدت کمونیستی ) شناخته شد قرار گرفت. ساسان دانش به عنوان عضو این گروه از نخستین افرادی بود که پیش از بهمن ۱۳۵۷ به ایران فرستاده شد . ساسان در مبارزات توده ای مردم دردوران ودرگیزی های مسلحانه روزهای قیام ۵۷ شرکت وکوشا بود .
در سال ۱۳۵۸ او درکارخانه ای درشیرازبه کارمشغول شد ودرکلیه فعالیت های کارگری در این شهراز نزدیک شرکت داشت وبه گسترش نظرات ( سازمان وحدت کمونیستی ) می پرداخت. درهمان سال او هنگام درگیری عناصررژیم با آموزشگاه عشایری شیراز بشدت مجروح شد و چندین روز بستری گردید.چندی پس از آن، در جریانیک اعتصاب کارگری در کارخانه، بعنوان یکی از گردانندگان اعتصاب از کارخانه اخراج شد و اگر چهمدتی بعد به دنبال اعتراضات کارگران به سرکار خود باز گردانده شد، مدت کوتاهی بعد از این بازگشتدوباره از کارخانه اخراج گردید و در کارخانه دیگری بصورت روز مزد بکار پرداخت. در اواخر سال ۱۳۵۹ رفیقساسان که تحت پیگرد شدید ماموران رژیم در شیراز قرار داشت به تهران آمد و به فعالیتهای سازمانیپرداخت و در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در هنگامکوشش های تبلیغاتی برای تدارک بزرگداشت روز ۱۱اردیبهشت ( اول ماه مه ) در تهران دستگیر شد. و بعد از ۱۵ روز اسارت در کمیته به اوین منتقل گردید. او از اولینروزهای ورود به اوین در حرکت گروهی زندانیان علیه شرایط زندان بطور فعال شرکت کرد و بتدریج بهعنوان یکی از گردانندگان این اعتراضات شناخته شد و به همین دلیل بارها تحت شدیدترین شکنجه ها قرارگرفت.از بعد از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ و دگرگونی ها در شرایط زندانیها، ماموران رژیم بر خلاف اینکه هیچگونهمدرک مهمی علیه وی در دست نداشتند تنها به سبب ایستادگی ساسان و دفاع از آرمانهایش او راپیوسته تحت شدید ترین شکنجه ها قرار میدادند. بر خلاف این شکنجه ها اما رژیم موفق نشد در طول ۴ سالاسارت از او کوچکترین آگاهی در مورد همرزمان و سابقه ی فعالیت اش بدست آورد. در عین حال او تاآخرین روز زندگی خود در برابر دادگاههای فرمایشی در زندان تکرار می کرد که یک کمونیست است.قرار دادن او در یک سلول با افراد خائن با این خیال پوچ که او را “به سر عقل” آوردند نیز با اینکهبارها تکرار شد، نتیجه برای رژیم نداشت. سر سختی های رفیق و بی اثر بودن شکنجه های بی سابقه و پیدر پی رژیم را وا داشت که حکم اعدام او را صادر نماید. این حکم در روز ۳۰ بهمن ۱۳۶۳ اجرا شد.رفیق ساسان دانش (عمو) به شهادت همرزمان و همبندیانش، در دوران اسارت خود، پیروز شد با رفتاریکه از یک انقلابی کمونیست انتظار می رود محبوبیت زیادی در زندان کسب کند. او چه در دوران مبارزهدر خارج از زندان و چه در دوران اسارت یک انسان واقعی و یک کمونیست متعهد به آرمانهای خویش باقی ماند.
ابوالقاسم بابا خنجری ( رحیم ) دراوایل اردیبهشت ۱۳۶۴ بدست رژیم آدمکش جمهوری اسلامی درزندان اوین تهران اعدام شد وبه این ترتیب (سازمان وحدت کمونیستی) یکی دیگر از اعضای مبارز وارزنده خود را دست داد . ابوالقاسم که در فروردین ماه ۱۳۳۰ در شهر اصفهان بدنیا آمد ؛ پس از پایان دوره ی دبیرستان در دانشکده ی دانشگاه اصفهان به تحصیل خود ادامه داد . دردوران تحصیل دانشگاهی با فعالیت سیاسی آشنا گردید ودر مبارزه بر ضد رژیم محمدرضا شاه پهلوی شرکت کرد . وی پس از گرفتن مدرک لیسانس برای ادامه تحصیل وآموزش به کشور آلمان غربی رفت. پس از مدتی کوتاهی به مبارز درچهار چوب کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی درکشور آلمان غربی پیوست وبه مبارزات خود ادامه داد او در این راه فردی کوشا بود .
همزمان با خیز گسترده مبارزات مردم ایران در سال ۱۳۵۷ خورشیدی او همچون صدها نفر دیگر از دانشجویان کوشا ومبارز ایرانی در اروپا و ایالات متحده آمریکا و کانادا برای شرکت درمبارزات مردم برضد استبداد ستم شاهی به ایران باز گشت وبی درنگ به سازماندهی رفقای هوادار (سازمان وحدت کمونیستی ) در شهر اصفهان ودیگر شهر های پیرامونی پرداخت . در دوران مدت اقامت او در اصفهان ؛ سازمان با کمتر دشواری روبرو شد . دراین دوران با کوشش های شبانه روزی خود توانست گام های چشمگیری در شناخت سازمان ( وحدت کمونیستی ) ودیدگاهایش در آن منطقه بردارد وهمراه با سر وسامان یافتن فعالیت ها در این شهراو همچنین دست به انتشار نشریه ای محلی بنام (( راه رهائی )) زد که دوشماره از آن تا پیش از تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منتشر گردید . در طول این مدت اونشان داد که مبارزی کمونیست و پرشور ؛ پر کار و منظم است . پس از رویدادهای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی وتشدید و شرایط سر کوب ؛ابولقاسم که در شهر اصفهان چهره ای شناخته شده برای مزد بگیران وخبرچینان رژبم جمهوری اسلامی بود به شهر تهران سفر کرد . او در تهران هم در بخش های گوناگون سازمان وحدت کمونیستی که در ایجادش سهم چشمگیری داشت بسیار کوشا بود ؛ بطوری که بخشی از موفقیت های سازمان در این دوران به سبب کوشش ها وتلاش های او بود . این دوران شوربختانه کوتاه بود ودر تاریخ مهرماه ۱۳۶۱ خورشیدی بطور تصادفی او بوسیله مزد بگیران رژیم آزاده کش جمهوری اسلامی دستگیر شد . اما او توانست پس از دستگیری بر خلاف همه شکنجه ها وفشار ها ی گوناگون ؛ مشخصات سیاسی وتشکیلاتی خودرا تا مدت هااز رژیم پنهان نگاهدارد .ابوالقاسم حتی هنگامی که هویت سیاسی وتشکیلاتی اش برای بازجویان رژیم آشکار شده بود وپیوسته اورا برای گرفتن اطلاعات بیشتر از سازمان وتشکیلاتش زیر شدیدترین شکنجه های قرار می دادند او هیچگونه ناتوانی از خود نشان نداد وسر انجام رژیم آخوندی به همین گناه همکاری نکردن او با باز جویانش وپایداری بر دیدگاه های سیاسی واجتماعی خود ،اورا کشتند. یاد و خاطره این مبارزه راه آزادی پیوسته با ماست.
پرویزنیکخواه در سال ۱۳۱۸ در تهران متولد شد. تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضیات به پایان رسانید.در سال ۱۳۳۷ از دبیرستان ادیب دیپلم گرفت و همان سال برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در دانشگاه منچستر ادامه تحصیل داد و در محیط تحصیلی جذب حزب توده شد. وی تا سال ۱۳۴۱ در حزب فعال بود و در کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نقش فعال و تعیین کننده داشت در همین دوره به دلیل اختلافاتی که با رهبران حزب توده در اروپا پیدا کرد از حزب جدا شد و در کنفدراسیون فعالترگردید. نیکخواه از ۱۳۳۹ نقش زیادی در سازماندهی کنفدراسیون برعهده گرفت و تا تیرماه سال ۱۳۴۲ که به ایران بازگشت، فعالیتش را در کنفدراسیون ادامه داد. او در راهاندازی سازمان انقلابی حزب توده ایران درسالهای ۱۳۴۰ نقش مهمی داشت. نیکخواه در بازگشت به ایران،باهمراه عده ای از دوستان و هممسلکان خود که با آن¬ها در انگلستان تحصیل می¬کرد و همچنین در ارتباط با رفقایش در خارج از کشور، گروهی تشکیل داد (۱۳۴۳) و فعالیت¬های سیاسیاش را با گرایش به ایدئولوژی مارکسیسم –لنینیسم، اندیشه مائو و حزب کمونیست چین آغاز کرد. احمد منصوری، منصور پورکاشانی، رسول مقدم و فیروز شیروانلو از همراهان نیکخواه بودند.آنهانخستین تحقیقات خویش را در مورد ایران و چگونگی ادامه کار، طی مقالهای تحت عنوان “راه قهر آمیز انقلابی و مبارزه مسلحانه” برای دوستان خویش در خارج از کشور میفرستند.این نوشته به نخستین کارپایهی خطمشی سیاسی سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج از کشور در می آید.اعضای گروه نیکخواه بعد از حادثه ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ که به حادثه کاخ مرمر مشهور شد ودر این روزبه شاه تیراندازی شد، دستگیر شدند. ساواک از این حادثه بهانهای یافت تا این گروه را دستگیرو زندانی کند. نیکخواه در دادگاه از خود دفاع نمود وبه ۱۰ سال زندان محکوم شد. او پس از تحمل پنج سال و نیم زندان،اعلام داشت که بر اساس مطالعه،ازعقاید پیشین بازگشته است. در همین راستا حاضر به مصاحبه تلویزیونی میشود.
نیکخواه در پی مصاحبه از زندان آزاد و در اداره کل رادیو به کار مشغول شد.
در تبلیغات شاهنشاهی از نیکخواه به عنوان نماد شکست روشنفکران چپ یاد میشد. چپ ها نیز از او به عنوان “یهودای” خائن یاد میکردند.
در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ نیکخواه نیز بازداشت شد. در دادگاه کوتاهی که برایش تشکیل دادند، رسمیت دادگاه را رد کرده، شجاعانه از خود دفاع نمود.
دادگاه با اینکه سندی دال بر “فاسد” بودن او نیافت، او را به عنوان مهرهای وابسته به رژیم شاهنشاهی به اعدام محکوم کرد و این حکم را سه روز بعد، در ۲۲ اسفند سال ۱۳۵۷ به اجرا درآورد.
کاووس در سال ۱۳۳۲ متولدشد. او برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در کالیفرنیا در رشته جامعه شناسی به تحصیل پرداخت. او با مبارزات دانشجویان ایرانی آشنا گشت و به صفوف آنان پیوست. او بعد از اتمام تحصیلاتش قبل از انقلاب به ایران رفت و در دانشگاه جندی شاپور به تدریس مشغول شد. کاووس جامعه شناس و فعال محیط زیست واستاد دانشگاه امام صادق بود.تاریخ در گذشتش را در زندان ۸ فوریه ۲۰۱۸ اعلام کردند.
منصور قاضی در اوائل دهه ۱۹۶۰ برای تحصیل به ایتالیا رفت و طولی نکشید که به مبارزات دانشجویی کشیده شد. در جریات این مبارزات، توسط خسرو صفایی با مسائل جنبش چپ آشنا شد و به سازمان انقلابی پیوست. قاضی پس از پایان تحصیلات خود در رشته معماری به ایران بازگشت و به صف فعالان سازمان در ایران پیوست. او رفیقی باهوش، منظم، دقیق و پرکار بود و در تقبل وظایف سازمانی همواره پیشقدم می¬شد.
با پیروزی انقلاب و تشکیل حزب رنجبران، قاضی به آن حزب پیوست و به عضویت کمیته مرکزی حزب درآمد و مسئولیت حزب رنجبران در مازندران به او واگذار شد. مرکز فعالیت او گرگان بود و همانجا موفق شد چندین اعتصاب کارگری را هدایت و سازماندهی کند. در واقع، در نتیجه تلاش¬های او حزب رنجبران توانست در مازندران تشکیلاتی قدرتمند پدید آورد.
پس از حمله رژیم به حزب رنجبران، رهبری حزب خط مشی مبارزه مسلحانه را برگزید و کار تدارک این مبارزه در منطقه شمال به منصور واگذار شد. او در جریان پیشبرد این هدف توسط عوامل رژیم شناسایی شد و به دام افتاد و دیری نپائید که به جوخه اعدام سپرده شد. با آنکه تا آن زمان بیش از شش سال از زندگی پربار خود را بی سر و صدا و در عین فروتنی و گمنامی، در خدمت به جنبش مارکسیستی ایران گذرانده بود، اعدام سعبانه¬اش به دست عمال رژیم سبب شد که نامش برای همیشه در کنار خیل پرافتخار جانباختگان جنبش کمونیستی ایران زنده بماند.
حسین درسال ۱۹۵۲ در شهر اهواز متولد شد و در سال ۱۹۷۰ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. او لیسانس خود را در رشته مهندسی هوا فضائی از دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس دریافت کرد. حسین از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۷ در کنفدراسیون دانشجویان ایران فعال بود و گرایش به سازمان مجاهدین خلق ایران داشت. او مسئولیت تشکیلاتی این سازمان را در منطقه جنوب کالیفرنیا بر عهده داشت. همزمان با انقلاب به ایران رفت و به کار نویسندگی و انتشاراتی روی آورد. به دنبال خروج بنی صدر و رجوی از ایران حسین دستگیر شد و به اتهام سازمان دهی این خروج در زندان اوین زیر شکنجه قرار گرفت و در سپتامبر ۱۹۸۱ زیر شکنجه جان سپرد. حسین مشاور سیاسی بنی صدر بود.
صادق در سال ۱۳۲۰ در تبریز محله شاپور در یک خانواده مذهبى متولد شد. پدرش آیت¬الله خسروشاهی، بعد از انقلاب در کابینه بنى¬صدر وزیر مسکن شد. صادق دبستان و دبیرستان را در تبریز “دبیرستان فردوسى” به پایان برد و براى ادامه تحصیل به استانبول – ترکیه- رفت. آنجا در دانشکده پزشکى ثبت نام نمود. صادق قبل از رفتن به ترکیه در اعتراضات دانش¬آموزی آن دوره در تهران شرکت فعال داشت، به قول معروف یک مبارز آبدیده بود و به محض ورود به ترکیه وارد کارزار مبارزاتى در کنفدراسیون دانشجوئى گردید. صادق انسانی عدالت¬خواه، برابری¬طلب و سکولار بود. او بارها در استانبول به هیئت کارداران واحد شهری برگزیده شد. صادق از همان اوان جوانى انسانى با هوش،توانا، منظم و با پرنسیپ بود. در دوران دانشجوئى خرج زندگى¬اش را با کار تابستانی در آلمان تهیه می¬کرد و معتقد بود که باید روى پاى خود بایستد و خود چنین راه را ادامه داد.
او علیرغم اینکه براى امرار معاش مجبور به کار بود، همواره شاگردى ممتاز در دانشگاه بود. صادق در اعتراض به جنایات شاه در تاریخ ۱۳۴۷ در خانه خود در استانبول در حالی که فریاد مى¬زد، قاتل من شاه است، در اعتراض به جنایات شاه خود را آتش زد و بعد از دو روز در بیمارستان درگذشت. پیکرش بنا به خواست خانواده اش، توسط اعضای کنفدراسیون به ایران فرستاده شد.
هوشنگ از فرزندان ایل قشقائی در نزدیکی شیراز به سال ۱۳۲۲ به دنیا آمد. او برای تحصیل به آمریکا رفت و در رشته علوم سیاسی درجه لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه ملی در سان دیگو در جنوب کالیفرنیا گرفت. تقریباً از ابتدای شکل گیری سازمان دانشجوئی کنفدراسیون در سال های ۱۹۶۰ بدان پیوست و به فعالیت پرداخت. او سال ها در دانشگاه سان دیگو و همچنین در لندن به تدریس روی آورد. از او نوشته های تحقیقی در موضوعاتی مانند اصلاحات ارضی و ایات قشقائی منتشر شده است. هوشنگ در سال ۲۰۱۴ از بیماری سرطان در شهر سان دیگو از بین رفت. هوشنگ بهادری قشقائی برادرزاده ناصر خان قشقائی از رهبران ایل و برادر دوقلوی زنده یاد بهمن قشقائی مبارز ضد رژیم شاه بود که در سال ۱۳۴۵ در شیراز اعدام شد.
مجید شریف در سال ۱۳۲۹ به دنیا آمد. او از دانشگاه صنعتی آریامهر فارغ التحصیل شد و برای ادامه تحصیلات خود به آمریکا رفت و در دانشگاه لس آنجلس در رشته فیزیک ثبت نام کرد. مجید به موازات همکاری و نزدیکی با سازمان کنفدراسیون در این شهر، یک گروه مسقل اسلامی را پایه گذاری نمود. این گروه دردرون سازمان دانشجویان کنفدراسیونی به “رفقای اسلامی” معروف بود. چندی پس از انقلاب مجید به فرانسه رفت و در آن جا دکترای خود را در رشته فلسفه اخذ کرد. گروه مجید پس از انشعاب در درون کنفدراسیون در سال ۱۹۷۶، با دو گروه “اتحادیه کمونیست های ایران” و طرفداران جبهه ملی چریک ها همکاری داشت.مجید در رشته فلسفه اسلامی، دمکراسی و اسلام مبارز مقالات متعددی در ایران انتشار داد و در روزنامه های ملی- مذهبی به عنوان فیلسوف اسلامی شناخته می شد. او پس از یک اقامت ۱۲ ساله در فرانسه به سال ۱۹۹۵ به ایران بازگشت. در سال ۱۹۹۸ (آبان ۱۳۷۷) در اثر تزریق داروی شیمیائی مهلک توسط نیروهای دولتی، و به همراه تعداد دیگری از نویسندگان و روزنامه نگاران مبارز قربانی توطئه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و “قتل های زنجیره ای” گردید.
ضیاء در سال ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. او برای تحصیلات عالی به آمریکا رفت و در دانشگاه های هیوارد و لانگ بیچ در جنوب کالیفرنیا درجه فوق لیسانس خود را در رشته اقتصاد به دست آورد. ضیاء در سال های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۹ به طور مستمر در انجمن دانشجویان ایرانی در لس آنجلس فعالیت دائم داشت. او مسئول برگزاری اکثر تظاهرات ها و ارتباط با سایر گروه های سیاسی چپ غیر ایرانی در شهر خود بود و در دفاع از زندانیان سیاسی با وکلای متعددی همکاری می کرد.
ضیاء سازمان دهی تشکیلات دانشجوئی در شهرهای مختلف را نیز به عهده داشت. همان زمان بود که او به عضویت سازمان اتحادیه کمونیست های ایران درآمد. او هم زمان با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در بهمن ماه ۱۳۶۱ به دنبال دستگیری و محاکمه گروه سربداران که ضیاء هم عضو این گروه در آمل بود به دست جمهوری اسلامی اعدام شد.
You must be logged in to post a comment.