کامران صمیمی بهبهانی زاده ۱۳۲۶ — در شهر آبادان بود .کامران درخانواده ای زاده شد که بدورازدنیای سیاست نبودند . پدرش، او، ازاولین دانشجویانی بود آموزشهای دانشگاهی خود را در دانشکده نفت آبادان در دهه ۲۰ خورشیدی به پایان رساند ؛ که بعدها او مکان بالایی برای اداره پالایشگاه نفت آبادان بدست آورد . پدراواز پشتی بانان سرسخت دکتر محمد مصدق ونهضت ملی شدن صنعت نفت بود . حبیب الله صمیمی ( پدر کامران ) درآن دوران یکی ازمهرهای اصلی درسازماندهی اعتصابات درپشتی بانی ازمحمد مصدق درمخالفت با دولت انگلستان درپالایشگاه آبادان بود . شرایط مبارزاتی پدروجامعه ایران نقش سازنده ای در بینش وانتخاب راه مبارزه برای کامران ودو برادردیگرش داشت . کامران برای ادامه تحصیل به ایالان متحد رفت او در دانشگاه { ULCA } در کالیفرنیا درجنبش دانشجوئئ درکنفدراسیون دانشجوان ایرانی بسیار کوشاه بود …
وی با حفظ نگرش مارکسیستیاش، برای همراهی با انقلاب به ایران آمد و پس ازپیروزی انقلاب ۵۷ نیز مدتها درخط مقدم جبهههای جنگ ایران وعراق از کشورش دفاع کرد تا این که به خاطر اعتقاداتش از جبهه اخراج شد. دوبرادراو پیش از سال ۱۳۵۷ به سازمان مجاهدین خلق پیوستند . یکی از آنها ( کیوان صمیمی متولد سال ۱۳۲۷) به ۱۱ سال حبس محکوم وبرادر دیگرش ساسان صمیمی بهبهانی ( متولد ۱۳۳۰ ) در پی فعالیت هایش درسازمان مجاهدین درسحرگاه ۴ بهمن ماه ۱۳۵۴ به اتفاق ۹ تن دیگر اعدام گردید
کامران با سابقهی۱۲ سال تحصیل، کار صنعتی و فعالیت سیاسی درآمریکا علاوه بر پختگی فکری ازعواطف عمیق انسانی برخوردار بود و در میان فعالین کنفدراسیون دانشجویی کالیفرنیا محبوبیت ویژهای داشت..کامران درتاریخ ۲۶/۴/۶۱ درتهران دستگیر شده ….. رژیم جمهوری اسلامی کامران صمیمی بهبهانی را همراه با گروهی دیگراز اعضای اتحادیه کمونیست ها پس ازبکاربردن شکنجه های بسیار وحشیانه ودرد آوروکشنده برجسم وروح این دستگیرشده گان با برگزاری دادگاهی درزندان اوین بشیوه دادگاه های سیاه دوران تفتیش عقاید کلیسا درسده های میانه دراروپا به ریاست { حاج آیت الله گیلانی } وبه دادستانی آدمکش شناخته شده جمهوری اسلامی { حاج اسدالله لاجوردی } وبه دستیاری { حاج آیتالله سید حسین موسوی تبریزی } این گرو را بدون داشتن هیچگونه وکیلی همگی را به اعدام محکوم کردند.اعدام گروهی ۲۲ نفر، ساعت ۲۱ شب روزچهارشنبه . پنجم بهمن ۱۳۶۱ درشهرآمل به اجرا گذاشته شد . اوداراییک فرزند بود.
مصطفی صدیقی نژاد از اعضای کنفدراسیون جهانی بود و در جریان مبارزات دانشجویی خارج از کشور به سازمان انقلابی پیوست. با سقوط نظام سلطنتی در بهمن ۱۳۵۷ او در بخش انتشارات و توزیع نشریه رنجبر به فعالیت مشغول شد و سپس در چاپخانه مخفی حزب به کار پرداخت. پس از حمله رژیم جمهوری اسلامی به حزب رنجبران، مصطفی همراه همسر و همرزمش ترانه لطفعلیان مدتی فراری شد. اما به خاطر ماشین تایپی که در خانه اش جا مانده بود به آنجا مراجعه کرد. پاسداران در خانه اش در انتظار او بودند. همانجا دستگیر شد و مورد شکنجه های فراوان قرار گرفت. یکی از اعضای سازمان کارگران انقلابی ایران «راه کارگر» که در زندان مصطفی را دیده بود می گوید:
مصطفی را همان روز اول به شدت شکنجه کردند و دستبند قپانی زدند. دستبند گوشت دستهای او را سوراخ کرده بود. روز بعد هنگامی که می خواستند از او اقرار بگیرند، خطاب به بازجویش گفته بود، اگر می خواستم حرف بزنم که نمی گذاشتم دست هایم را به این روز بیاندازید. بازجوها او را تهدید کردند که اگر اقرار نکند، همسرش ترانه را که او نیز زندانی بود، در مقابل چشمانش شکنجه خواهند کرد، حال آنکه ترانه چند روز پیش از این اعدام شده بود.
مصطفی را چندی بعد پس از شکنجه های فراوان اعدام کردند، بی آنکه بتوانند او را به اقرار و تسلیم وادار سازند.
صلاالدین شمس برهان
کاک صلاح در روستای کولیجه از توابع مهاباد در خانواده ای مذهبی ـ فئودالی متولد شد. تحصیلات متوسطه خود را در تبریز بپایان رساند، سپس برای ادامه تحصیل رهسپار خارج کشور شد. بعد از مدت کوتاهی به صفوف کنفدراسیون دانشجویان ایرانی پیوست و مبارزه متشکل علیه امپریالیسم و ارتجاع را با کار آگاهگرانه و بسیج جوانان آغاز نمود. کاک صلاح به این ضرورت پی برد که برای درهم شکستن سیستم پوسیده حاکم و برقراری جهان نوین، باید در یک تشکیلات کمونیستی متشکل شود. او که دیگر به یک پیرو استوار اندیشه مائوتسه دون بدل گشته بود با درک این ضرورت به سازمان انقلابیون کمونیست یکی از دو جریان تشکیل دهنده اتحادیه کمونیستهای ایران پیوست و بعنوان یک انقلابی حرفه ای به مبارزه خود ادامه داد و به یکی از کادرهای برجسته اتحادیه بدل گشت.
با اوجگیری مبارزات توده مردم در سالهای ۵۷ ـ ۵۶ کاک صلاح خود را به کردستان رساند. ستم ملی و استثمار نیمه فئودالی شدیدی که در این خطه بر توده های خلق و مشخصا دهقانان اعمال می شد، نیروی انقلابی عظیمی را در اینجا انباشته بود و کاک صلاح بخوبی به این مسئله آگاهی داشت. همین درک صحیح بهمراه عزم و اراده و قابلیتهای انقلابیش باعث شد که صلاح سریعا بعنوان یک رهبر در مبارزات دهقانان و زحمتکشان ظاهر شود..
در سال ۱۳۵۸ زمانی که هزاران زحمتکش پا به صحنه مبارزه گذاشته بودند، کاک صلاح و یارانش کار بسیج و سازماندهی دهقانان و سمت دهی و هدایت جنبش دهقانی را حول شعار مصادره زمینهای خانها و فئودالهای منطقه آغاز کردند. کاک صلاح بهمراه رفقای جان باخته اش چون کاک اسماعیل (پیروت محمدی) و کاک یحیی خاتونی طرح ایجاد اتحادیه های دهقانی را به پیش بردند. هنگامیکه در تابستان ۵۸ مرتجعین محلی با کمک ارتش، سپاه پاسداران و مزدوران قیاده موقت و به فرمان خمینی قصد سرکوب نظامی جنبش را کردند، کاک صلاح و یارانش سلاح برداشته و با مسلح کردن پیشروترین عناصر جنبش دهقانی به نبرد با دشمن برخاسته و گوشمالی سختی به جمهوری اسلامی و مزدورانش دادند.
در همین دوره بود که اتحادیه کمونیستهای ایران، تشکیلات پیشمرگه های زحمتکشان را بدست کاک صلاح و دیگر رفقا بنیاد نهاد. تشکیلات پیشمرگه های زحمتکشان به فعالیت های اتحادیه کمونیستهای ایران در منطقه کردستان بیانی تشکیلاتی بخشید. این تشکیلات در مدت زمانی کوتاه توانست با وارد آوردن ضربه بر نیروهای پاسدار و جاش مستقر در سنندج محبوبیت زیادی در بین مردم بدست آورد.
کاک صلاح اعتقاد داشت که ملت کرد برای رفع ستم ملی بایستی به حق تعیین سرنوشت دست یابد. او بروشنی عمق مناسبات عقب مانده در روستاهای کردستان را می دید و اعتقاد داشت که بدون از بین بردن این مناسبات کهن و حل مسئله ارضی، خودمختاری بی معناست. بنابراین از آن نوع خودمختاری دفاع می کرد که بتواند دهقانان را از ستم نیمه فئودالی رها سازد. ”
افشای جریانات سازشکار و مرتجعین محلی خشم آنان را علیه تشکیلات پیشمرگه های زحمتکشان و شخص کاک صلاح برانگیخت. بدین خاطر چندین بار سعی کردند با توسل به بمب گذاری و طرحهای ترور به او و تشکیلات ضربه بزنند، اما موفق نشدند. تا اینکه بالاخره در روز پنجشنبه دوازدهم تیرماه ۱۳۵۹ طبق نقشه ای از پیش طراحی شده رفیق صلاح الدین شمس برهان بوسیله مزدوران مرتجع محلی در شهر مهاباد ترور شد. شهادت این کمونیست انقلابی موجی از خشم و اندوه را در میان زحمتکشان برانگیخت. هزاران تن از مردم کردستان در مراسم بزرگداشتی که از سوی اتحادیه کمونیستهای ایران در مهاباد و بوکان برگزار شد، شرکت نمودند. پیشمرگان انقلابی و توده های آگاهی که در آن مراسم شرکت داشتند هیچگاه کلمات آتشین کاک اسماعیل (رفیق شهید پیروت محمدی) و کاک احمد (رفیق شهید هاشم مازندرانی) را در رثای صلاح الدین شمس برهان از یاد نمی برند.
یکی از رفقا خاطره ی را برایمان نوشته که در زیر می اوریم.
فکر مى¬کنم سال ١٩٧۵ یا ١٩٧۶ بود که تیم فوتبال آرتش ایران براى یک مسابقه به آلمان شهر هاگن آمده بود. ما از طرف کنفدراسیون تظاهراتى علیه آن ترتیب داده بودیم. قرار بود شمس برهان و من پرچم سازمان آزادیبخش فلسطین را در حین بازى به وسط زمین فوتبال ببریم.
پلیس با سگ¬هاى هار و تربیت شده مخصوص این کار دور تا دور زمین فوتبال را محافظت می¬کردند.
وقتى ارکستر سرود ایران را مى¬نواخت ما در آن لحظه فرصت را مناسب تشخیص دادیم و همان لحظه با پرچم فلسطین در دست تا وسط زمین دویدیم و دور ارکستر دور زدیم ولى نتوانستیم پیش از دستگیری به کنار محوطه به پیش رفقایمان که ما را تشویق می-کردند برسیم. پلیس ما و تعدادى از تظاهرکنندگان را دستگیر و به زندان بردند. وقتى مسابقه تمام شد ما را نیز آزاد کردند.
ماهان سجادی در ۱۷ مهرماه ۱۳۳۶ به دنیا آمد. از همان دوران تحصیل در دبیرستان به مبارزه سیاسی کشیده شد. سپس برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و چون بسیاری از دانشجویان ایرانی در آن سال ها به کنفدراسیون دانشجویان پیوست و پس از چندی به عضویت سازمان انقلابی حزب توده ایران درآمد.
در آستانه پیروزی انقلاب بهمن، ماهان با سری پرشور و روحیه ای رزمنده و حساس به ایران بازگشت و با تشکیل حزب رنجبران ایران به مبارزه خود در صفوف آن حزب ادامه داد. هنگامی که حزب رنجبران سیاست مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را پیش گرفت، ماهان آمادگی خود را برای شرکت در این مبارزه اعلام کرد و به این منظور به گرگان رفت. پس از مدتی، در جریان درگیری نظامی با مأموران رژیم جمهوری اسلامی در جنگل های شمال به دست عمال رژیم افتاد و در بیستم آذرماه ۱۳۶۰ تیربادان شد.
بهمن رونقی در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و پس از پایان دوران دبیرستان برای ادامه تحصیل به شهر توبینگن آلمان رفت و از دانشگاه همان شهر در رشته اقتصاد دکترا گرفت. او در آلمان به کنفدراسیون جهانی دانشجویان پیوست و در جریان مبارزه دانشجویی با سازمان انقلابی آشنا شد و به عضویت آن تشکیلات درآمد. مدتی در کارهای فنی و نشریات سازمان در آلمان درگیر بود. در آستانه انقلاب به ایران بازگشت و در جریان حمله جمهوری اسلامی به حزب رنجبران دستگیر و زندانی شد. در ایران علاوه بر فعالیت های تشکیلاتی، در هر فرصتی که به دست می آورد، برای تهیه یک لغتنامه آلمانی/فارسی تلاش کرد و آن را به اتمام رساند. اما بازداشت او توسط مقامات جمهوری اسلامی چاپ این لغتنامه را نامیسر کرد. علت دستگیری اش فعالیت های او در بخش جبهه واحد حزب رنجبران بود که عدالت نام داشت.
خانواده بهمن برای آزادی او از زندان به رشوه متوسل شدند و با یکی از روحانیون قدرتمند آن زمان تماس گرفتند. او وعده کرد که آزادی بهمن را به یک شرط تأمین خواهد کرد. او از بهمن خواست ندامتنامه بنویسد. بهمن حاضر به این کار نشد. نمی خواست آزادی اش را به بهای واگذاشتن اندیشه هایش بخرد و همزمان با اعدام های دسته جمعی سال ۶۷ در زندان گوهرشاد، استوار و سربلند اعدام شد. نیما پرورش در کتاب خود تاریخ اعدام بهمن را نهم شهریورماه ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت اعلام می کند.
حسام روان در دبیرستان به مسائل سیاسی علاقمند شد و برای ادامه تحصیلات به آمریکا رفت و به کنفدراسیون جهانی پیوست. سپس با سازمان انقلابی جزب توده ایران آشنا شد و به آن سازمان پیوست. در آستانه انقلاب به ایران بازگشت و با تشکیل حزب رنجبران، به عضویت آن در آمد.
حسام برای آشنایی با زندگی کارگران و سازماندهی مبارزات آنان در کارخانه نساجی شیراز به کار پرداخت. در جریان حمله جمهوری اسلامی به حزب رنچبران، او که تحت تعقیب بود، موفق شد به کمک کارگران از چنگ پاسداران گریخته و تا مدتی به مبارزه مخفی خود ادامه دهد. در این فاصله او در بوشهر از طریق کار ساختمانی گذران زندگی می کرد.
حسام که در جریان درگیری عشایری شیراز زخمی شده بود، پس از چندی به تهران رفت و به چنگ مأموران رژیم افتاد و به زندان عادل آباد شیراز منتقل شد. حسام روان در هفتم دیماه ۱۳۶۱ اعدام شد.
You must be logged in to post a comment.