خسرو شاکری زند
آذرهوشنگ توکلی
آذرهوشنگ توکلى دوران تحصیل دبیرستان را در شبانه¬روزى البرز گذراند و در اوایل دهه ١٩۶٠ براى تحصیل به آلمان رفت. او از همان آغاز در مبارزات دانشجویى خارج از کشور شرکت کرد و پس از چندى به یکى از عناصر برجسته کنفدراسیون بدل شد.
او در نخستین کنگره کنفدراسیون جهانى که در سال ١٩۶٢ در پاریس برگزار شد، شرکت کرد و چندى بعد به عنوان دبیر فدراسیون دانشجویان ایرانى در آلمان انتخاب شد. توکلى از همان آغاز فعالیت در جنبش دانشجویى، به خاطر جدیت و دانش و علاقه¬اى که در فراگیرى مسایل سیاسى و ابتکار در سازماندهى مشى مبارزه از خود نشان داد، توجه دوستانش را برانگیخت و در ادامه همین مبارزه به عضویت سازمان انقلابى درآمد. توکلى نقش مهمى در احیاى جنبش دانشجویى و استحکام و وحدت آن که در همان سال¬هاى اول با تفرقه و انشعاب روبر شده بود ایفا کرد و در رشد و توسعه آن سهیم بود. او در هدایت مبارزات دانشجویى، به ویژه در آلمان نقشى برجسته داشت. توکلى به خانواده¬اى ثروتمند تعلق داشت و در رفع مشکلات مالى سازمان انقلابى کوشا بود.
آذرهوشنگ توکلى در سال ١٩۶٧ در نتیجه تصادف با تراموا در شهر کلن جان باخت.
۱ فرامرز بیانی
فرامرز بیانی در ۲۱ مهرماه ۱۳۲۱ زاده شد و در ۲۸ اسفندماه ۱۳۹۴ در تهران درگذشت. فرامرز پس از دریافت دیپلم به آلمان رفت و در شهر کالسروهه در رشته الکترونیک به تحصیل پرداخت. پس از اقامت در آلمان به کنفدراسیون و سازمان های جبهه ملی در خارج از کشور پیوست. او در کنگره هشتم ۲۸ آوریل ۱۹۶۸ به عنوان دبیرتشکیلات و در کنگره دهم ۲۶ دسامبر ۱۹۶۹ به عنوان دبیر موقت کنفدراسیون انتخاب شد.
فرامرز همواره هوادار پیگیر آرمان های جنبش مشروطه و دکتر مصدق بود. او پس از انقلاب به ایران بازگشت و با تحمل همه سختی ها حاضر به ترک دگرباره میهن خویش نشد.
افسانه اسلامی
بهرام نیکو
بهرام نیکو یکى از فعالین جبهه ملى در اطریش – وین و هم¬چنین یکى از فعالین کنفدراسیون بود. متاسفانه اطلاعات بیشترى درباره او پیدا نکردیم. امیدواریم دوستان جبهه ملى بیوگرافى این زنده یاد را تکمیل نمایند.
ژیلا مهرجوئی
ژیلا در ۱۱ مهرماه ۱۳۳۴ در تهران متولد شد . او فارغ التحصیل رشته کارگردانى از مدرسه عالى تلویزیون و سینما در سال ١٣۵١ بود. ژیلا براى ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در رشته جامعه شناسى سینما از دانشگاه اوت اتور پاریس فوق لیسانس گرفت. پس از آن در سمت هاى مختلف هنرى از قبیل دستیار کارگردان و برنامه ریز، منشى صحنه و مونتور حضور یافت و موفق به ساخت ۱۵ فیلم مستند کوتاه داستانى و تبلیغاتی شد. او دو بار در کشور فرانسه نمایشگاهى را در زمینه نمایش لباس های سنتى ایران برگزارنمود. ژیلا در سال ١٣٨١ فیلم (چناران) را ساخت و به عنوان تز دانشگاهى آن را ارائه داد.
ژیلا از بدو ورود به فرانسه جذب فدراسیون دانشجویان ایرانی در فرانسه گردید. و با نشریه فرهنگى این سازمان همکارى می کرد. او همچنین به تشکیلات “اتحاد مبارزه در راه آزادى حزب طبقه کارگر” پیوست و بعد از انقلاب به ایران رفت و در بخش زنان حزب رنجبران فعال بود. بعد از یورش رژیم به نیروهاى انقلابى و دستگیرى و اعدام همسرش محمود بزرگمهر بیشتر به فعالیت هاى هنری روى آورد و به کارهاى صحنه آرائى پرده و طرح لباس پرداخت. ژیلا مهرجوئی در طول سال های فعالیتش با کارگردان هایی چون داریوش مهرجوئی (برادرش)، بهمن فرمان آرا، عباس کیارستمی و رخشان بنی اعتماد همکاری کرد.
ژیلا جمعه ٨ آذر ١٣٩٢ در سن ۶٨ سالگى در تهران درگذشت.
حمید محامدی
حمید محامد در سال ۱۳۱۴ زاده شد. وی از نوجوانی و در سالهای دانشجویی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران با الهام از مبارزات دکتر مصدق به فعالیت سیاسی پرداخت. او برای ادامه تحصیلات به انگلستان و سپس به آمریکا سفر کرد و درجه دکترای خود را از دانشگاه هاروارد در رشته تمدن ایران باستان و زبانهای پهلوی و فارسی میانه کسب نمود.
حمید محامدی درانگلستان از اولین پایه گذاران تشکیلات کنفدراسیون بود و بموازات شرکت در فعالیتهای دانشجویی در صفوف جامعه سوسیالیستها نیز فعالیت مینمود. او سالها در دانشگهای شیراز، پنسیلوانیا و کالیفرنیا تدریس کرد و سر انجام در سال ۱۳۸۳ در تهران درگذشت.
۰ بهرام راد
بهرام راد در هشتم مردادماه ۱۳۲۵ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات دبیرستانی اش را در دبیرستان البرز گذراند و همانجا با شرکت در مبارزات دانش آموزی، نخستین تجربیات سیاسی خود را به دست آورد. در سن هجده سالگی برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، در شهر هیوارد، ثبت نام کرد.
بهرام به زودی به یکی از عناصر مؤثر کنفدراسیون تبدیل شد. در تشکیل انجمن دانشجویان ایرانی در شمال کالیفرنیا که از فعالترین واحدهای سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا بود، نقش برجسته ای بازی کرد. دوستانی که در آن سال ها به “خانه ایران”؛ مرکز انجمن دانشجویان ایرانی رفت و آمد داشتند و از فعالیت های بهرام باخبرند، میگویند این واحد در آغاز چند عضو بیشتر نداشت و پس از مدتی کوتاه صدها نفر را به صفوف خود جلب کرد و در این کار، راد نقشی مهم داشت. بهرام بارها از طرف همین انجمن به عنوان نماینده در کنگره های سازمان شرکت کرد و در فعالیت های دفاعی که برای نجات جان زندانیان سیاسی از زندان های شاه سازماندهی می شد، شرکتی مؤثر داشت. او علاوه بر این، در تلاش های پیگیر بین المللی انجمن دانشجویان برای مبارزه با تبعیض نژادی در آمریکا و حمایت از جنبش سیاهپوستان آن کشور شرکت می کرد.
در آن سال ها شهر برکلی مرکز مبارزه بر ضد جنگ ویتنام بود. انجمن دانشجویان ایرانی در این مبارزات حضور و شرکتی پیگیر و گسترده داشت و بهرام هم به سان یکی از فعالان انجمن، معمولاً در صف اول این تظاهرات بود.
بهرام تحولات انقلابی در کوبا، ویتنام و الجزایر را دنبال می کرد و در پی آن با سازمان انقلابی آشنا شد و به صف هواداران آن پیوست. چندی بعد در نتیجه اختلافاتی که در نشستی معروف به “جلسه کادرها” ایجاد شد، برخی از هواداران سازمان در آمریکا با انشعابیون معروف به “کادرها” همدل بودند و بعضی با سازمان انقلابی همبستگی داشتند. بهرام برای آگاهی بیشتر با چند و چون این اختلافات به آلمان سفر کرد و از نزدیک با رهبران هر دو جناح به مذاکره نشست. بهرام در صف سازمان ماند. در آن زمان او جوانترین عضو سازمان انقلابی بود.
بهرام در بازگشت به آمریکا نقش مهمی در حفظ این تشکیلات به عهده گرفت. وظایف سازمانی در سال ۱۹۷۰ سبب شد که او بار دیگر به اروپا سفر کند. این بار مسئولیت رهبری فعالیت های دانشجویی سازمان انقلابی به او محول شد. در همین دوران به رهبری واحد آلمان و پس از چندی به عضویت در هیأت اجرائیه سازمان انقلابی در خارج از کشور برگزیده شد.
او در آستانه انقلاب یه ایران بازگشت و با تشکیل حزب رنجبران ایران به عضویت در دفتر سیاسی آن انتخاب شد. بعد از آغاز حمله رژیم جمهوری اسلامی به حزب رنجبران، بنا بر تصمیم حزب، قرار شد بهرام برای مدتی از ایران خارج شود. او که بیماری معده شدیدی داشت، می بایست برای معالجه به اروپا می رفت. هنگامی که برای خروج از کشور همراه یک قاچاقچی از تهران به مرز ترکیه می رفت در طول راه، در جاده ی خوی به طرف سلماس، اتوموبیلشان دچار تصادف شد و بهرام جان باخت.
افسانه اسلامی، از اعضای اتحادیه کمونیستها نیز به همراه همسرش در آن اتوموبیل بود و کشته شد. افسانه حامله بود. آنها به طور اتفاقی همسفر یکدیگر شده بودند.
افسانه نیز از فعالین سازمان دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود. گویی سرنوشت بر آن بود که بهرام و افسانه، آنان که روزگاری در یک انجمن دانشجویی با سیاست آشنا شده بودند، در یک نقطه از خاک ایران، کنار هم بمیرند.
1
You must be logged in to post a comment.