ابوالقاسم بابا خنجری ( رحیم ) دراوایل اردیبهشت ۱۳۶۴ بدست رژیم آدمکش جمهوری اسلامی درزندان اوین تهران اعدام شد وبه این ترتیب (سازمان وحدت کمونیستی) یکی دیگر از اعضای مبارز وارزنده خود را دست داد . ابوالقاسم که در فروردین ماه ۱۳۳۰ در شهر اصفهان بدنیا آمد ؛ پس از پایان دوره ی دبیرستان در دانشکده ی دانشگاه اصفهان به تحصیل خود ادامه داد . دردوران تحصیل دانشگاهی با فعالیت سیاسی آشنا گردید ودر مبارزه بر ضد رژیم محمدرضا شاه پهلوی شرکت کرد . وی پس از گرفتن مدرک لیسانس برای ادامه تحصیل وآموزش به کشور آلمان غربی رفت. پس از مدتی کوتاهی به مبارز درچهار چوب کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی درکشور آلمان غربی پیوست وبه مبارزات خود ادامه داد او در این راه فردی کوشا بود .
همزمان با خیز گسترده مبارزات مردم ایران در سال ۱۳۵۷ خورشیدی او همچون صدها نفر دیگر از دانشجویان کوشا ومبارز ایرانی در اروپا و ایالات متحده آمریکا و کانادا برای شرکت درمبارزات مردم برضد استبداد ستم شاهی به ایران باز گشت وبی درنگ به سازماندهی رفقای هوادار (سازمان وحدت کمونیستی ) در شهر اصفهان ودیگر شهر های پیرامونی پرداخت . در دوران مدت اقامت او در اصفهان ؛ سازمان با کمتر دشواری روبرو شد . دراین دوران با کوشش های شبانه روزی خود توانست گام های چشمگیری در شناخت سازمان ( وحدت کمونیستی ) ودیدگاهایش در آن منطقه بردارد وهمراه با سر وسامان یافتن فعالیت ها در این شهراو همچنین دست به انتشار نشریه ای محلی بنام (( راه رهائی )) زد که دوشماره از آن تا پیش از تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ منتشر گردید . در طول این مدت اونشان داد که مبارزی کمونیست و پرشور ؛ پر کار و منظم است . پس از رویدادهای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی وتشدید و شرایط سر کوب ؛ابولقاسم که در شهر اصفهان چهره ای شناخته شده برای مزد بگیران وخبرچینان رژبم جمهوری اسلامی بود به شهر تهران سفر کرد . او در تهران هم در بخش های گوناگون سازمان وحدت کمونیستی که در ایجادش سهم چشمگیری داشت بسیار کوشا بود ؛ بطوری که بخشی از موفقیت های سازمان در این دوران به سبب کوشش ها وتلاش های او بود . این دوران شوربختانه کوتاه بود ودر تاریخ مهرماه ۱۳۶۱ خورشیدی بطور تصادفی او بوسیله مزد بگیران رژیم آزاده کش جمهوری اسلامی دستگیر شد . اما او توانست پس از دستگیری بر خلاف همه شکنجه ها وفشار ها ی گوناگون ؛ مشخصات سیاسی وتشکیلاتی خودرا تا مدت هااز رژیم پنهان نگاهدارد .ابوالقاسم حتی هنگامی که هویت سیاسی وتشکیلاتی اش برای بازجویان رژیم آشکار شده بود وپیوسته اورا برای گرفتن اطلاعات بیشتر از سازمان وتشکیلاتش زیر شدیدترین شکنجه های قرار می دادند او هیچگونه ناتوانی از خود نشان نداد وسر انجام رژیم آخوندی به همین گناه همکاری نکردن او با باز جویانش وپایداری بر دیدگاه های سیاسی واجتماعی خود ،اورا کشتند. یاد و خاطره این مبارزه راه آزادی پیوسته با ماست.
ساعی در دمدمه های جنگ جهانی دوم- بعد از شهریور ۱۳۲۰ در روستای اولی آریق (آرخ بزرگ- بندرتورکمن) متولد شد، تحصیلات ابتدایی اش را در روستا تمام کرد و به خاطر کوچ پدرشان به تهران، بقیه تحصیلات دبیرستانی اش را در تهران با نمرات عالی در رشتۀ ریاضی به اتمام رساند. در سال ۱۹۶۵ برای ادامه تحصیل عازم اطریش می شود و در رشتۀ هیدرولیک و آب شناسی فارغ التحصیل می شود. او در ایام تحصیلاتش در اطریش یکی از فعالین کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بوده و در سازماندهی تظاهرات ضد شاهی فعال بود. پس از خاتمه تحصیل به ایران بازگشته و در دانشکدۀ فنی بابلسر به تدریس مشغول می شود و در آنجا نیز در بالا بردن روحیۀ انقلابی دانشجویان فعال بود. همگام با جنبش سراسری علیه رژیم شاه، ساعی به میان ترکمن ها بازگشته در شهر گنبد به خیل عظیم تورکمن هایی که برای احقاق حقوق سیاسی و ملی خویش مبارزه می کردند، می پیوندد. و بالاخره پس از هجوم وحشیانه رژیم جمهوری اسلامی به ترکمن صحرا ساعی دوباره مجبور به مهاجرت به اروپا می شود. پس از استقلال جمهوری ترکمنستان از شوروی، ساعی به ترکمنستان رفته در راستای استحکام استقلال و کارهای زیربنایی به آن دولت کمک می کند و به خاطر این نوع فعالیت های میهن دوستانه اش به عضویت “اتحادیۀ انسانی ترکمن های جهان” پذیرفته می شود. عیسی ساعی نهم آپریل ۲۰۱۴ در روستای محل تولدش اولی آریق فوت می کند.
پرویزنیکخواه در سال ۱۳۱۸ در تهران متولد شد. تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضیات به پایان رسانید.در سال ۱۳۳۷ از دبیرستان ادیب دیپلم گرفت و همان سال برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در دانشگاه منچستر ادامه تحصیل داد و در محیط تحصیلی جذب حزب توده شد. وی تا سال ۱۳۴۱ در حزب فعال بود و در کنگره کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نقش فعال و تعیین کننده داشت در همین دوره به دلیل اختلافاتی که با رهبران حزب توده در اروپا پیدا کرد از حزب جدا شد و در کنفدراسیون فعالترگردید. نیکخواه از ۱۳۳۹ نقش زیادی در سازماندهی کنفدراسیون برعهده گرفت و تا تیرماه سال ۱۳۴۲ که به ایران بازگشت، فعالیتش را در کنفدراسیون ادامه داد. او در راهاندازی سازمان انقلابی حزب توده ایران درسالهای ۱۳۴۰ نقش مهمی داشت. نیکخواه در بازگشت به ایران،باهمراه عده ای از دوستان و هممسلکان خود که با آن¬ها در انگلستان تحصیل می¬کرد و همچنین در ارتباط با رفقایش در خارج از کشور، گروهی تشکیل داد (۱۳۴۳) و فعالیت¬های سیاسیاش را با گرایش به ایدئولوژی مارکسیسم –لنینیسم، اندیشه مائو و حزب کمونیست چین آغاز کرد. احمد منصوری، منصور پورکاشانی، رسول مقدم و فیروز شیروانلو از همراهان نیکخواه بودند.آنهانخستین تحقیقات خویش را در مورد ایران و چگونگی ادامه کار، طی مقالهای تحت عنوان “راه قهر آمیز انقلابی و مبارزه مسلحانه” برای دوستان خویش در خارج از کشور میفرستند.این نوشته به نخستین کارپایهی خطمشی سیاسی سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج از کشور در می آید.اعضای گروه نیکخواه بعد از حادثه ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ که به حادثه کاخ مرمر مشهور شد ودر این روزبه شاه تیراندازی شد، دستگیر شدند. ساواک از این حادثه بهانهای یافت تا این گروه را دستگیرو زندانی کند. نیکخواه در دادگاه از خود دفاع نمود وبه ۱۰ سال زندان محکوم شد. او پس از تحمل پنج سال و نیم زندان،اعلام داشت که بر اساس مطالعه،ازعقاید پیشین بازگشته است. در همین راستا حاضر به مصاحبه تلویزیونی میشود.
نیکخواه در پی مصاحبه از زندان آزاد و در اداره کل رادیو به کار مشغول شد.
در تبلیغات شاهنشاهی از نیکخواه به عنوان نماد شکست روشنفکران چپ یاد میشد. چپ ها نیز از او به عنوان “یهودای” خائن یاد میکردند.
در پی انقلاب سال ۱۳۵۷ نیکخواه نیز بازداشت شد. در دادگاه کوتاهی که برایش تشکیل دادند، رسمیت دادگاه را رد کرده، شجاعانه از خود دفاع نمود.
دادگاه با اینکه سندی دال بر “فاسد” بودن او نیافت، او را به عنوان مهرهای وابسته به رژیم شاهنشاهی به اعدام محکوم کرد و این حکم را سه روز بعد، در ۲۲ اسفند سال ۱۳۵۷ به اجرا درآورد.
احمد طاهری در مشهد متولد شد و دراواسط دهه ۶۰ میلادی برای تحصیل به آلمان رفت و درآنجا با محافل دانشجوئی چپ آلمانی وهم چنین با کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی آشنا گشت. طاهری در مبارزاتی که به انقلاب اسلامی ۵۷ منتهی گردید، شرکت فعال داشت. او همزمان با انقلاب به ایران بازگشت و به زادگاهش مشهدرفت، به این امید که بتواند در سازندگی کشور نقشی مثبت داشته باشد. این امید اما دوام نداشت. سرکوب و خفقان از راه رسید.
با آغازسرکوب آزادیها در ایران ناگزیر به ترک کشور شد و دگربار به آلمان بازگشت و کار روزنامهنگاری را که مورد علاقه و حرفهاش بود با نشریات آلمانیزبان چون روزنامهی”فرانکفورتر” در آلمان و همچنین روزنامههای سوئیسی آغاز کرد. بیشتر مقالات، گزارشها و تحلیلهای او دربارۀ مسائل مهم خاورمیانه، آسیای مرکزی و بویژه دربارۀ رویدادهای ایران و افغانستان بود.
او پس از سالها زندگی در آلمان دگربار برای ادامهی زندگی بار سفر بست و راهی ایران شد تا در سالهای پایانی عمرش به یک زندگی آرام در ایران دست یابد ولی این بار نیزموفق نشد و دگربار تن به مهاجرت داد و سرانجام به علت بیماری سرطان ریه در سن ۸۵ سالگی در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۸ در شهر فرانکفورت آلمان درگذشت.
طاهری نه تنها به ادبیات ایران بسیار علاقمند و آشنا با آن بود، بلکه در این عرصه مطالعه و تحقیقاتی نیزانجام داده بود.
فیروز شیروانلو در شهریور ۱۳۱۷ در مشهد متولد شد. پدرش سرهنگ رضا شیروانلو، از افسران عالیرتبهی ارتش بود. فیروز خردسال بود که پدر و مادرش بهواسطهی شغل پدر، رهسپار تهران شدند. او تحصیل مقدماتی خود را در مدرسهی منوچهری تهران گذراند و بعدها برای گذران دورهی متوسطه راهی کالج آمریکایی تهران (البرز) شد. فیروز در سال ۱۳۳۷ همچون بسیاری از همنسلانش، تصمیم گرفت برای ادامهی تحصیل راهی اروپا شود. انتخاب او شهر لیدز در انگلستان بود و تحصیل در رشته جامعهشناسی هنر.
هنوز دو سالی از سفر فیروز شیروانلو به انگلستان نگذشته بود که به فعالیت سیاسی روی آورد. در بنیانگذاری کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا نقش ویژهای داشت. این سازمان در مدت زمانی کوتاه، به مهمترین جبههی مخالفت با رژیم شاه یا به قول برخی به «بزرگترین تشکیلات ضد حکومتی و غیرمسلح در جهان» تبدیل شد. فیروز شیروانلو آن زمان در کانون این تحولات قرار داشت. هرچند دور از لندن در شهر لیدز روزگار میگذراند، اما از راه نامهنگاری با سایر دانشجویان عضو انجمن دانشجویان ایرانی در انگلستان، پیگیر فعالیتهای فرهنگی و سیاسی آنها بود و خود در کنار جمشید انور از ستوننویسان نشریهی پیمان چاپ لندن بهشمارمی آمد.
فیروز شیروانلو پیش از بازگشت به ایران در سال۱۳۴۲، عضو هیأت اجراییه و دبیر اول فدراسیون دانشجویان ایرانی در انگلستان بود. او که به جبههی چپ گرایش یافته بود، در انگلستان با افرادی چون جمشید انور، محسن رضوانی و پرویز نیکخواه رابطه ای تنگاتنگ داشت. پرویز نیکخواه بعدها در اعترافاتش گفت: «ایدهی جنگ پارتیزانی از کوبا به ما الهام شده بود؛ اما با در نظر داشتن اینکه ایران دارای شرایط خاص خود است [به این نتیجه رسیدیم که] تا وضع ایران دقیقاً بر ما روشن نشود ما نمیتوانیم دربارهی نحوهی حرکت خود صحبت کنیم … من تصمیم گرفتم که به ایران بیایم. این را با فیروز شیروانلو در میان گذاشتم. او نیز پذیرفت. چون محسن رضوانی علاقهمند نبود که به ایران بیاید، قرار شد که من از نتایج مطالعاتم در ایران برای او بنویسم.»
پاییز ۱۳۴۳، نیکخواه و شیروانلو، چند ماهی پس از بازگشت به ایران، همراه با دو دوست دیگر؛ منصور پورکاشانی و احمد منصوریمقدم دورهم جمع شدند تا برای آینده برنامهریزی کنند. آنها پس از گفتوگویی جمعی به دو نتیجهی ملموس رسیدند: «اول، باید ابتدا اوضاع ایران را بررسی کرد و برای این کار لازم است که از دیگران کمک گرفت. دوم، بهعلت ضعف مالی باید دنبال کار برویم.» اینچنین بود که فیروز و رفقایش هریک در جایی مشغول به کار شدند. شیروانلو نیز در “بنگاه فرانکلین” آغاز به کار نمود.
بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ محمد رضا شاه از یک سوء فصد نافرجام جان سالم به در برد. رضا شمس آبادی، سرباز وظیفه و عضو گارد جاویدان، اقدام به ترور شاه کرد، اما موفق نشد او را هدف قرار دهد و دو تن از اعضای گارد شاهنشاهی به نامهای بابائیان و لشگری را به قتل رساند و خود نیز به ضرب گلوله مأموران امنیتی کشته شد. در پیاپی واقعه دولت وقت در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۴۴، اعلام کردکه حادثه سوء قصد به شاه از سوی کمونیستهای هوادار چین طراحی شده و از پرویز نیکخواه، احمد منصوری، احمد کامرانی، حسن رسولی، منصور پورکاشانی و فیروز شیروانلو به عنوان متهمان این پرونده نام برد.
پروندهسازی ساواک برای شیروانلو چند سال زندان به همراه داشت.
شیروانلو بعد از آزادی از زندان نخست به استخدام تلویزیون ملی ایران درآمد و سپس در کانون پرورش فکری کودکان مشغول به فعالیت شد. با تلاش فراوان و برنامهریزیهای خلاقانه او دامنه فعالیتهای این کانون را در سراسر ایران گسترش یافت.
با کنار رفتن از کار کانون در شکلگیری موزههای “رضا عباسی”، “موزه فرش”، “موزه هنرهای معاصر” و “موزه آبگینه” نقش مهمی داشت و سرانجام به همت او بود که “فرهنگسرای نیاوران” تأسیس شد.
با اوجگیری مبارزات آزادیخواهانه درهمراهی باانقلابیون، همراه با نویسندگان و ویراستاران فرهنگسرای نیاوران بیانیهای درحمایت ازمعترضان منتشرکرد و نام فرهنگسرای نیاوران راب ه «نیما» تغییرداد. پس از انقلاب اما از همه جا رانده شد.
فیروز شیروانلو در واپسین روز بهمن۱۳۶۷ درگذشت. از او آثار زیادی به جا مانده است، از جمله:
• ابعاد هنر نگارگری در ایران
• خاستگاه اجتماعی هنرها (مجموعه مقالات، ۱۳۵۷)
• شناخت، تفکر و زبان در روند تکامل اجتماعی (تألیف ارنست فیشر، ۱۳۵۰)
• ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی (تألیف ارنست فیشر، ۱۳۴۸)
You must be logged in to post a comment.