کـیومـرث در سـال ١٣١۵ در شهـر آمل مـتـولـد شد. کـیومـرث پس از پایان دبـیرستـان بـراى ادامهّ تحـصـیل به اتـریش رفت و در این کـشـور به مـبــارزهٌ حــزبــى و انـقـلابــى خــود، بـه ویژه در جـنـبــش دانــشـجــویى، ادامـه داد. او یکــى از نـخــسـتــین فـعــالان “کـنـفــدراســیون جـهــانــى دانــشـجــویان و محصلین” ایران در خــارج از کــشــور و از بـنــیان گذاران “ســازمــان جـوانـان و دانـشجـویان دمـوکـرات ایران” بـود. کـــیومـــرث پس از پیروزى انـقـلاب ٢٢ بـهــمـن بـــا آرزوى خـــدمـت بـه مـــیهــن بـــى درنگ بـه ایران بــازگشـت و در صـفــوف حــزب تــودهٌ ایران و در سـمـت دبــیر اول “ســازمــان جــوانــان تــودهٌ ایران” بـه مـبــارزهٌ خویش در راه بهروزى زحمتکشان ادامه داد.
حزب توده ایران، کیومرث را در اسفند ماه ۱۳۵۸ به عنوان نامزد حزب برای مجلس شورای ملی از آمل معرفی کرد. کیومرث از جمله توده ای هائی بود که در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ به چنگ دشخیمان خمینی افتاد. کیومرث در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ اعدام شد.
دانش، فرزند حاشـیه کویر بود. فرزنـد سرزمینى خـشک و آبى شور و هوائى داغ، کـه مى¬دانست بـا یـارى دست¬هـاى فراوان مـى¬تـوان کشـتزارهـاى آبـاد و بـاغ¬هاى پر بـار را، حتـى در کنـار کـویـر، آفریـد. او در سـال ١٣٣٠ بـراى ادامه تحصـیل به آلمـان غـربـى رفت. بیـش از ٢٠ سـال زنـدگى¬اش در ایـن کـشــور سپرى شــد. ایـن ٢٠ ســال در چنــد کلـمـه خـلاصه مــى¬شـود: پیـکــار، هــر لحـظـه و تــا آخــریـن گام. آمـوخـتن بـا تمـام تـوان، چه بـراى آنکـه پزشکـ بـاشى تـوانمـنـد، چه بـراى آنکـه به مـثـابه یـک انقـلابـى آگاه. در این ٢٠ سال اقـامت در آلمـان غـربـى، به رهنمـود حـزب در “سـازمـان دانشجـویـان مقیـم آلمان، کنفدراسیون جهانی”، “انجـمن دانشجویان ایرانى – کلن” و “کانون پزشکان و دندان¬پزشکان ایـرانى مقیم آلمان غربى و برلین غربى”، که خـود از بنـیـان گزارانـش بـود، فعـالـیـت پیگیـر داشت. او دور از هـر نـوع تنگ نـظـرى، چه در زمیـنه صـنفـى و چه در زمیـنه سیـاسـى و چه از نـظر انجـام وظـایف انـسـانـى و اجتـمـاعـى، در منـاسبـاتـى که بـااشخـاص مخـتلف داشت، تـا حـد ایـثـار تلاش مـى¬کـرد دانــش، پس از گرفــتن تـخــصــص در رشته اورولــوژى و تجربه آمــوزى بسیار موفق در چنــد بیمارستان معتبر، در سال ١٣۵١ به رهنمود حـزبش به کشور بازگشت تا کار انسانى و انقلابى¬اش را پى بگیـرد. بـرخـى آشنایانـش که نگران جـان ایـن مـبـارز سـرسـخـت بـودنـد، خـواسـتـنـد که مـانع بـازگشـتـش شونـد، امــا مـنـطـق او ســاده و قــاطـع بــود: “بـالاخــره تــا کــارى از دسـتـمــان بــرمـى¬آیــد بــایــد بــرگردیم، نه بـعــد از دوره بـــازنــشــســتگى. بـــراى هـــواخـــورى کـه بـــر نمـــى¬گردیم.” بـــراى او بـــازگشــت بـه کــشـــور یـعــنـــى یـــافــتن بـــال¬هـایـى بـراى پرواز. او دوسـت داشت و اعـتقـاد داشت کـه بـایـد به اسـتقـبـال خـطـر رفـت. احمد دانــش، عــضـــو کــمــیــتـه مـــرکـــزى حـــزب تـــوده ایـــران بود. او در تابستان ١٣۵٧ کار انتـشار نشریه “صداى مردم” وابـسته به حزب توده ایــران را آغــاز کــرد. او در هـفـتـم اردیـبـهـشـت ۶٢، روز یــورش سراسرى به حزب توده ایران در شمار کسانى بود که به بند کشیده شد.
احمد دانش در شهریور ١٣۶٧ اعدام شد.
عسگر عضو کنفدراسیون در کلن بود. او هم چنین یکی از کادرهای حزب توده ایران بود که هم زمان با انقلاب اسلامی به ایران رفت و بتاریخ ۲۰ مهرماه ۱۳۵۹ در جبهه جنگ جان باخت.
محمد علی صمدی در سال ۱۳۳۱ در شهر گناباد متولد شد و بعد از اتمام دبیرستان به دانشکده فنی تهران راه یافت و در رشته مهندسی شیمی فارغ التحصیل شد. بعد از پایان دوره فوق لیسانس برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در شهر گلاسکو به صفوف کنفدراسیون پیوست. هم زمان با انقلاب محمد نیز به ایران رفت و به سازمان پیکار برای آزادی طبفه کارگر پیوست. او جزو هیئت نگارش نشریه پیکار و پیکار تئوریک بود. با یورش جمهوری اسلامی به نیروهای انقلابی محمدعلی صمدی در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۱ در تهران اعدام گردید.
You must be logged in to post a comment.