خسرو از کنشگران جنبش دانشجوئی ایران در ده های ۶۰ و ۷۰ میلادی بود که هم به عنوان دبیر فدراسیون ایتالیا و هم به مثابه هنرمندی نو آور در کنار تخصص اش که معماری بود به ارائۀ شیوه ای نو از موسیقی ایران در جشن های دانشجوئی که منبع تامین هزینه های کنفدراسیون بود، منشأ اثری اساسی واقع میشد. از دیگر سو ایشان به ویژه در آشناکردن دانشجویان ایرانی در خارج از کشور با موسیقی غرب به ویژه ترانه های جنبش مقاومت ایتالیا در برابر اشغالگران نازی سهمی به سزا داشتند.
خسرو خردمند اهل پیکار بود، چه در گسترۀ زندگی اجتماعی و چه در پهنۀ زندگی شخصی. با قلبی نو که سیزده سال پیش به او اهدا شده بود جوان زیست، همراه با جهان مدرن بی محابا به پیش رفت، همۀ زندگی را با پیچ و خم ها ، غم ها و شادی هایش آزمود و آنگاه که به نظر میامد که بنیه اش در نبرد برای همۀ زندگی کفاف ندهد باز هم نهراسید. در تکاپوی زندکی بود که مقهور مرگ شد.
خسرو تا پایان زندگی به آرمان هایش چون حقوق بشر، دمکراسی و عدالت اجتماعی پایبند ماند.
در بامدادان روز ۱۲ مارس ۲۰۱۴ برابر با ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ قلب دکتر خسرو خردمند اندکی پیش از رسیدن به ۷۴ سالگی در پاریس از تپش باز ایستاد.
ربوبی زاده مشهد بود. پزشکی خواند اما عاشق فلسفه و ادبیات باقی ماند. محمد ربوبی قبل از انقلاب به آلمان آمد و در شهر ماینس ساکن شد. اواز فعالین کنفدراسیون وهوادار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و هم چنین ازفعالین کانون نویسندگان ایران “در تبعید” بود و در راه تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم ، علیه سانسور و حکومت اسلامی سانسورگر پیگیر و جانانه تلاش و مبارزه می کرد. وی چندین سال دبیر انجمن قلم ایران در تبعید بود و به نمایندگی این انجمن در جلسه های انجمن جهانی قلم شرکت می کرد. ربوبی در تصمیات انجمن جهانی قلم در محکوم کردن ایران به دلیل نقض آزادی اندیشه، بیان، قلم و سرکوب نویسندگان و هنرمندان نقش داشت. ربوبی سال ها به عنوان نماینده برگزیده خارجی های ساکن ماینس در شورای شهر ماینس عضو بود. ده ها ترجمه ارزشمند از مقاله های معتبر در حوزه ادبیات داستانی جهان، آزادی اندیشه و بیان وقلم، مسائل اجتماعی و فرهنگی و تجربه نویسندگان جهان در رویاروئی با حکومتهای خودکامه بر توانائی و احساس مسئولیت محمد ربوبی صحه می گذارند . وی بسیاری از این ترجمه ها را در جُنگ “نوشتار” گرد آورده است. نخستین شماره نوشتار در سال ۱۹۹۸ انتشاریافت، جنُگی که رایگان در اختیار علاقمندان قرار میگرفت و نهمین شماره آن چند ماه پیش انتشار یافت. ربوبی چندین کتاب رمان ازجمله “پریرا گواهی می دهد” اثر آنتونیو تابوکی را نیز به فارسی ترجمه کرد. وی پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مترجم آثار برخی از رهبران و نظریه پردازان جنبش چپ جهانی ازجمله هوشی مین، جیاپ وچه گوارا بود. این آثار که تعداد آنها به بیش از بیست جلد کتاب می رسد، در آستانه انقلاب به شکل جلد سفید انتشار یافتند. ربوبی انتشارات کوچکی نیز به نام ” ترجمه و نشر پارت” و سایتی به نام ” نوشتار” دائرکرده بود. محمد روزچهارشنبه ۲۷ آوریل۲۰۱۶ در سن ۸۰ سالگی در شهر ماینز آلمان درگذشت.
محمد جاسمی در ۱۶-۰۳-۱۹۳۳ در خطه کردستان – کرمانشاه به دنیا آمد. همراه با خانواده به تهران کوچ کرد و ازدبیرستان هدف در سال ۱۹۵۲ دیپلم گرفت. او در رشته داروسازی دانشگاه تهران ثبت نام کرد و یک سال آنجا درس خواند. وی بعد از یک سال برای ادامه تحصیل به آلمان شهر هامبورگ رفت و در دانشکده پزشکی آن شهر نام نویسی نمود و تا سال۱۹۵۹ در این رشته درس خواند. محمد در سال ۱۹۷۰ به دل خواه خود رشته تحصیلی-اش را عوض کرد و به شهر مونیخ رفت. آنجا این بار در رشته فلسفه نام نوشت. او به سال ۱۹۷۷ فارغ التحصیل شد و در همان دانشگاه تا سال ۱۹۷۹ کار کرد.
جاسمی از همان سال¬های آغازین ورود به هامبورگ با سازمان دانشجویان ایرانی وارد همکاری شد و جزو فعالین واحد این شهر بود. او هم چنین در هامبورگ به صفوف حزب توده و سپس سازمان انقلابی پیوست. در این دوره بود که او همکاری خیلی نزدیکی با سیروس نهاوندی داشت. آن دو همدیگر را از دبیرستان هدف می¬شناختند و از همان زمان جزو هواداران سازمان جوانان حزب توده بودند. جاسمی در دوره¬ای که مبارزات کنفدراسیون و سازمان¬های مترقی ایرانی در اوج خود بودند، تغییر عقیده داد و به دفاع از رژیم شاه برخواست و از خود انتقاد نمود.
او چندین کتاب فلسفی نوشته وترجمه کرده است. همچنین چند سال در دانشگاه¬های آلمان و ایران تدریس کرده است. محمد در سال¬های پایانی عمرش یک انتشاراتی در شمال آلمان دایر کرده بود.
محمد جاسمی در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۶ در شمال آلمان فوت کرد.
حسین رضائی روز یازدهم اسفند ماه ۱۳۱۷ برابر با سوم ماه مارس ۱۹۳۹ در تهران چشم به جهان گشود و پس از دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه برای ادامه تحصیل به کشور آلمان رفت. او در دانشگاه گوتنبرگ شهر ماینس نام نویسی کرد و در رشته معدن شناسی ثبت نام نمود، پس از چند ترم به عنوان رشته دوم تحصیلی در دانشکده علوم سیاسی نیز اسم نویسی نمود.
در همان روزهای اولیه ورود به دانشگاه ماینس به عضویت سازمان دانشجویان ایران مقیم ماینس، که سازمانی تازه تأسیس بود درآمد، و از آن طریق به عضویت در سازمان کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) در آمد.
حسین تقریباً در کلیه کنگره ها و سمینارهای فدراسیون آلمان و کنفدراسیون جهانی به صورت ناظر و بیشتر به عنوان نماینده از طرف سازمان شهر ماینس شرکت داشت. در کنگره ی پنجم فدراسیون آلمان در شهر هامبورگ به عنوان دبیر انتشارات و تبلیغات هیئت دبیران فدراسیون آلمان انتخاب شد. پس از آن نیز بارها در کنگره های فدراسیونی و کنفدراسیونی به سمت های نایب رئیس و ریاست کنگره ها انتخاب می شد. او همچنین در کنگره ی دهم کنفدراسیون در شهر کارلسروهه (۵ تا ۱۵ دی ۱۳۴۸)، به علت عدم موفقیت کنگره در انتخاب هیئت دبیران، به عنوان یکی از مسئولین کنفدراسیون انتخاب شد. او در سال ۱۹۶۹ برای بردن کمک های جمع آوری شده کنفدراسیون در سطح جهانی برای زلزله زدگان خراسان (فردوس و قائن و …) به اتفاق هلدمن ـ وکیل مدافع کنفدراسیون ـ به ایران سفر کرد.
حسین رضائی برای دومین بار در سال ۱۳۴۹ همراه دکتر هلدمن، از طرف «کنفدراسیون» و «سازمان عفو بینالملل» به ایران رفت تا شرایط زندانیان سیاسی را بررسی کند که حکومت شاه او را بازداشت و زندانی کرد. رضایی تا سال ۱۳۵۷ مدت ۸ سال در زندان به سر برد و پس از آزادی در آستانهی انقلاب بهمن، به مبارزات مردمی پیوست و تا پایان عمر به آرمانهای عدالتجویانهی خود پایبند بود. او می نویسد: همان شب ساواک در هتل اقامت ما -هتل مرمر- با من تلفنی تماس گرفت و پس از تهدیدات بسیار، پیشنهاد کردند که : “دوـسه نفر زندانی سیاسی را به هتل مرمر می آوریم؛ با آنها گفتگو کنید و به اروپا برگردید. طبیعی بود که من قبول نکنم.
فردای آن شب به وزارت اطلاعات رفتیم و آقای آزمون، یکی از معاونین وزارتخانه با ما به گفتگو نشست و همان پیشنهاد ساواک را عنوان کرد، که باز با مخالفت من روبرو شد. ما هر روز به وزارت اطلاعات می رفتیم و همان گفتگوها و همان مخالفت ها ادامه داشت و شب ها نیز از همان تلفن ها… می شد.
بالاخره، در روز دهم اقامت مان ، دو افسر اطلاعات شهربانی به هتل آمدند و گفتند: «به عنوان عناصر نامطلوب برای امنیت کشور باید با اولین پرواز ایران را ترک کنید».
به زنده یاد دکتر هلدمن گفتم از این لحظه به بعد هر آن امکان دستگیری من و اخراج شما وجود دارد. یکی از افسران درهتل نزد دکتر هلدمن ماند و دیگری مرا برای ارائه پاسپورتم به پلیس فرودگاه سوار ماشینش کرد و به سوی فرودگاه حرکت کردیم. نزدیک پانصد متری فرودگاه چند ماشین ساواک، که در تعقیب ما بودند، ماشین را نگه داشتند، مسلحانه بیرون ریختند و مرا دستگیر کردند، در یکی از ماشین های خودشان نشاندند و حرکت کردند و به جائی بردند که پس از پرس و جو در آن جا، متوجه شدم که زندان قزل قلعه است. همان شبانه دکتر هلدمن را نیز به فرودگاه برده و از ایران اخراج کرده بودند؛ و بقیه قضایای او را شما بهتر می دانید…. در زندان قزل قلعه بلافاصله توسط یک تیم سه /چهار نفره مرا به بازجوئی نشاندند، و همزمان من هم اعلام اعتصاب غذا کردم و… پس از چند ساعت کلیه زندانیان متوجه شدند که نماینده کنفدراسیون دستگیر شده بود. در بند عمومی زندان زنده یاد داریوش فروهر در اسارت بود. پس از چند روز اولیه زندان، خبرهای مربوط به من و کنفدراسیون، و اثر دستگیری من در دانشگاه تهران توسط زنده یاد پروانه فروهر به داریوش و از طریق من می رسید. به زودی در اثر مبارزات سهمگین یاران کنفدراسیونی ام در خارج از ایران و دانشگاه های داخل ایران و گسیل خبرنگاران مطبوعاتی و رادیوـ تلویزیونی کشورهای مختلف برای ملاقات و مصاحبه با من جریان کاملاً دگرگون شد*…….”.
حسین رضائی شنبه اول تیرماه ۱۳۹۲ در تهران درگذشت.
..
*منبع: صفحه ۱۸ از ویژه نامه شانزدهم آذر، به مناسبت یادمان ۵۰ سالگی پایه گذاری
کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی.
بیژن زرمندیلی درسال ۱۳۲۰ درتهران زاده شد. پس از پایان دوره ی دبیرستان به پیشنهاد پدرش، که تهیه کنندهی فیلمهای سینمایی بود، و در رابطهای تنگاتنگ با کشورایتالیا داشت، برای ادامه تحصیل به این کشور رفت. در آغاز در رشتهی معماری در دانشگاه رُم نامنویسی کرد، اما پس از یک سال به خواست دل در دانشکده حقوق سیاسی نام نوشت. او درهمان دوران به صف مبارزان کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی پیوست و پس از آشنایی و دوستی با زنده یادان معصومه طوافچیان، پرویز واعظ زاده، خسرو صفایی و گودرز برومند که از کادرهای برجستهی سازمان انقلابی بودند، به این سازمان پیوست و با نام رفیق “شوشتری” به مبارزات خود ادامه داد. بیژن کادری فعال در سازمان انقلابی وعضو هیات تحریریه نشریهی “ستاره سرخ” بود .
پس از انقلاب، در پی تشکیل حزب رنجبران، با توجه به اینکه مسئولیت حزب در ایتالیا برعهده او گذاشته شده بود، به ایتالیا بازگشت.
بیژن بر پایه باورهای آزادیخواهانه خویش، در راستای برابری و رهایی انسان از هرگونه ستم، پیوستهایام مبارزی کوشا و فردی فعال بود. سالیان درازی را که با توفانهای سیاسی و اجتماعی همراه بود، با سرسختی و ایستادگی، راه مبارزه را پیش برد.
بیژن در کنار کار سیاسی، اندک اندک به روزنامهنگاری روی آورد و به همکاری با روزنامههای مهم و پرُتیراژ ایتالیا نیز پراخت. او در دفاع از مبارزاتی که آن زمان در کردستان جریان داشت، در دفاع از خلق کرد، آن مبارزات را در ایتالیا رسانهای کرد. زنده یاد مام جلال طالبانی رهبری این جنبش همیشه قدردان رفیق شوشتری بود. بیژن انسانی دوست داشتنی، مهربان و خونگرم بود و رابطهای بسیار صمیمی با دوستان و آشنایان داشت. از خصوصیات ویژه او این که به احساسات انسانی افراد احترام میگذاشت و در واقع احساس انسانی دیگران را درک میکرد و بیگانه با برخوردهای خشک بود.
بیژن پس از سرکوب سازمانها و احزاب سیاسی توسط جمهوری اسلامی به زندگی در ایتالیا هم چنان ادامه داد و کار روزنامهنگاری را در کشور ایتالیا به شکل جدی پی گرفت. او که از نوجوانی به ادبیات و شعرعلاقمند بود، به نویسندگی روی آورد و چندین کتاب رمان به زبان ایتالیایی نوشت که با استقبال روبرو شدند. انتشار این آثار برایش شهرت و اعتبار به همراه داشت.
شهرت بیژن در عرصه ادبیات توجه نشریات داخل کشور را نیز به خود جلب کرد. به مصاحبه با او روی آوردند، از او و کتاب هایش نوشتند، برغم امیدی که او از جنبش “اصلاحات” به دل بسته بود و از آن پشتیبانی میکرد، رژیم جمهوری اسلامی به ترجمه رمان او، “تابستان تلخ”، اجازه انتشار نداد.
دریغ و درد که در اوج شکوفایی ادبی، آن زمانی که به سیمایی سرشناس در عرصه ادبیات ایتالیا تبدیل شده بود، بیمار شد و در پی یک عمل جراحی لازم، دیگر توش و توان گذشته را بازنیافت و سرانجام درروز ۹ نوامبر ۲۰۱۸ در رم درگذشت.
You must be logged in to post a comment.