کامران منصور

کامران منصوردرسال ۱۳۲۹ درشهرتهران ودرمیان خانواده ای مرفه چشم به جهان گشود.اوتحصیلات متوسطه خود را دردبیرستان البرزبه پایان رساند ودررشته کشاورزی دانشگاه شیرازادامه تحصیل داد.کامران از مبارزات دانشجوئی آن زمان تاثیرگرفت وحساسیت هایش نسبت به مسائل جامعه و نابرابری های درون آن افزایش یافت.او پس ازگذراندن دوره سربازی برای ادامه تحصیل دررشته مهندسی مکانیک درسال ۱۳۵۵ به انگلستان رفت وتمامی مدارج دانشگاهی این رشته را تا دکترا ازسرگذراند.درهمین دوره بود که تحت تاثیرفعالیتهای جنبش دانشجوئی کنفدراسیون درخارج ازکشور قرارگرفت وپس ازسفری به ایران دربحبوحه انقلاب ۱۳۵۷، نقش فعالتری را درکنفدراسیون  عهده دارشد .درطی سالهای ۱۳۶۳ — ۱۳۶۱ } حرکت های مبارزاتی گوناگونی دردفاع اززندانیان سیاسی درتابستان سال ۱۳۶۳ کامران نقش فعالی داشت. مسئولیت حمله واشغال { دفترهواپیمائی جمهوری اسلامی } درلندن درزمستان ۱۳۶۳ که بخاطراعتراض به سرکوب خلق کرد وکوچ اجباری صورت گرفت، برعهده کامران بود.کامران که درآتش اشتیاق شرکت در جنگ انقلابی می سوخت به کردستان اعزام شد واین درست مصادف با ضربه سال ۱۳۶۴ رژیم به اتحادیه کمونیست ها بود.کامران دراین دوران به کسب تجارب عملی نیزاهمیت می داد؛ ازهمین روهمواره آماده بود که شانه بزیر وظایف دشوارعملی بدهد.زمانیکه که کامران مسئولیت کاری را بعهده می گرفت تمام تلاشش برآن بود که با پشتکارفراوان آن کار را چه کوچک چه بزرگ، چه کم اهمیت یا پراهمیت، به بهترین نحوبه انجام رساند.تلاشها و پیگیری اودردوران جنگ خلیج و وقایع متعاقب آن درکردستان عراق برای حفظ ادامه کاری رادیو { صدای سربداران } فراموش نشدنی است.تمام کوشش اودرآن شرایط دشوار این بود که تا آن جائیکه می تواند صدای رادیو را بگوش توده های انقلابی ایران برساند وازکوچکترین امکانات استفاده کند .کامران با تکیه به چنین روحیه ای وقتی برای هرمسئولیتی انتخاب می شد با جان ودل فعالیت می نمود وبعنوان جزئی خود را تابع کل قرار داده وخود را تمام وکمال تابع راه واهداف بزرگ می نمود . کامران مبارز وخستگی ناپذیر صبح روز چهارشنبه دهم تیر ماه – ۱۳۷۱ — مسئول { کمیته کردستان — اتحادیه کمونیست های ایران ( سربداران) } توسط مزد بگیران رژیم جمهوری اسلامی درشهر سلیمانیه کردستان عراق ترورشد وجان باخت.

 

 

 

1

روزبه منافی

روزبه در سال ۱۳۳۹ به دنیا آمد. برای تحصیلات راهی آمریکا شد و به کنفدراسیون پیوست. هم­زمان با قیام ۵۷ به ایران بازگشت و به عنوان یکی از مسئولین تشکیلات ستاد (شاخه دانش­ آموزی اتحادیه) به فعالیت پرداخت. مدتی مسئول انتقال نشریه حقیقت به خوزستان بود. سپس در بخش تبلیغات اتحادیه در تهران فعال شد. پائیز ۵۹ به آبادان رفت و دوره آموزش نظامی را گذراند. بعد به تهران برگشت و در بخش کارگری فعالیت خود را ادامه داد. با طرح قیام مسلحانه از طرف اتحادیه روزبه بی­درنگ داوطلب پیوستن به سربداران شد. او درست یک ­روز قبل از قیام آمل خود را به شهر رساند. او سنگر به سنگر با مزدوران رژیم جنگید تا آن هنگام که زخمی سخت برداشت.  در جریان خانه­ گردی­ های پاسداران بعد از نبرد آمل صبح ۷ بهمن دستگیر شد. روز نهم بهمن روزبه در کنار ۹ تن از یاران سربدارش تیرباران شد.

 

 

 

 

 

 

 

1

هاشم مازندرانی

هاشم مازندرانی در ۱۹۶۵ هنگامی که در کالج ایالتی سن حوزه در کالیفرنیا مشغول به تحصیل در رشته مهندسی بود به عضویت در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در آمد و چند دوره عضو هیئت دبیران سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا بود. هاشم مازندرانی در ۱۹۷۰ به عضویت در اتحادیه کمونیستهای ایران در آمد و در ۱۹۷۶ به عضویت در مرکزیت این سازمان انتخاب شد.
هاشم از سال ۱۹۷۵ تا پائیز ۱۹۷۸ از طرف این سازمان در خاورمیانه فعالیت می کرد و مسئول خاورمیانه این سازمان بود. هاشم در پائیز ۱۹۷۸ (۱۳۵۷) برای شرکت در انقلاب به ایران رفت.
هاشم مازندرانی در ۱۳۶۴ توسط جمهوری اسلامی دستگیر شد و در تابستان همان سال اعدام گردید.

 

 

 

 

 

2

محمود گرگی پور

محمود (صادق) در سال ۱۳۳۱ در خرمشهر متولد شد. وى در خانواده نسبتاً مرفه پرورش یافت. بعد از اخذ دیبلم براى ادامه تحصیل عازم آمریکا شد. او به مجرد ورود به آمریکا با جنبش دانشجویی آشنا شد و مشتاقانه به فعالیت سیاسى پرداخت. در طول انقلاب ۵۷ به ایران بازگشت. در آن زمان که مصادف بود با انشعاب در درون اتحادیه کمونیستهاى ایران، در مبارزه دو خط جارى آن زمان شرکت جست و از خط مشى سربداران به دفاع برخاست. در طى فعالیت پرشور محمود در خرمشهر بارها تهدید به دستگیرى و زندان شد. و یک بار به خاطر فعالیت انقلابى به زندان افتاد. او پرشورانه در جنبش خلق عرب که توسط مدنى سرکوب می ­شد، شرکت فعال داشت. او به رهنمود تشکیلات و تحت تاثیر آن­ زمان در جنگ عراق و ایران شرکت جست و در جنگ جان باخت.  یادش گرامى باد!

 

 

 

 

0

حسین قدس

حسین قدس در سال ۱۳۵۱ برای ادامه تحصیل به ایتالیا رفت و به صفوف کنفدراسیون پیوست. عشق به امر آزادی زحمتکشان باعث شد که وی به عضویت سازمان انقلابی درآید. او در بهار ۱۳۵۶ به ایران بازگشت، اما گویا ساواک به او مشکوک شده بود و از رابطه¬ی او با تشکیلات آگاهی داشت. نخست پاسپورت او را گرفتند و سپس از او تعهد طلبیدند که دیگر در فعالیت¬های ضد رژیمی شرکت نخواهد کرد. حسین زیر بار این فشارها نرفت و همه همت و وقت خود را صرف مبارزه علیه رژیم کرد.
با اوجگیری مبارزه مردم بر علیه رژیم شاه او نیز در کنار مردم به مبارزه پرداخت. و با تأسیس حزب رنجبران به صفوف آن پیوست.
حسین در مناسبات با هواداران گروه¬های چپ با پافشاری بر روی حفظ مناسبات نزدیک و دوستانه با آنها، هیچ¬گاه از مبارزه ایدئولوژیک- سیاسی با نظرات آن¬ها غفلت نمی¬کرد. مخالف سرسخت هرگونه چپ¬روی بود و عمیقاً از پراکندگی و تفرقه چپ عذاب می¬کشید.
حسین قدس در عین حال از سازمان¬دهندگان مبارزه مسلحانه و مسئول حزب رنجبران در شهر گرگان بود و در جریان درگیری مسلحانه با عوامل رژیم جمهوری اسلامی در شمال در تاریخ پانزدهم آبان¬ماه ۱۳۶۰ جان باخت.

 

 

 

 

0

بهروز فتحی

بهروز به سال ۱۳۳۲ در شهر اهواز متولد شد و در سال ۱۳۵۶ پس از دریافت لیسانس مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی آریامهر برای ادامه تحصیل به آمریکا / لس آنچلس  رفت. او از بدو ورود به این شهر به یکی از فعالین کنفدراسیون دانشجوئى در شهر لس آنجلس  و هم چنین جزء کادرهاى انقلابیون کمونیست ایران در آمد.  وى پس از انقلاب بهمن ١٣۵٧ به ایران رفت و در اهواز جزء مسئولین کمیته شهر اهواز و از اعضاء شوراى رهبرى سربداران بود.
بهروز مسئول سیاسى گروه وریا، رهبرى منتخب شوراى چهار، پس از شکست قیام آمل بود. او نقش برجسته اى در ادامه حرکت سربداران و بازسازى اتحادیه کمونیست ها ایفا نمود. وى نقش محورى و تعیین کننده اى در پیشبرد شوراى چهارم سازمان داشت.
بهروز در شهریور ماه سال ۱۳۶۳ دستگیر شد و سرانجام در دیماه همان سال زیر شکنجه جان باخت. بهروز در جواب به بازجویانى که به قیام مسلحانه سربداران انگ آمریکائى مى زدند گفت : “تاریخ ثابت مى کند که چه کسى نوکر امپریالیسم است.”

 

 

 

 

1

محمدحسین علی­ آبادی

محمدحسین (فریدون) علی­ آبادی عضو کنفدراسیون جهانی در آمریکا و اتحادیه کمونیستهای ایران بود.
فریدون پس از اتمام دبیرستان به آمریکا رفت و در کالج ایالتی سن حوزه در رشته مهندسی (مکانیک ) و سپس در رشته فوق لیسانس اقتصاد تحصیل نمود. در سال ۱۹۶۷ به عضویت در کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی در آمد و چند دوره دبیر انجمن دانشجویان ایرانی در شمال کالیفرنیا و سازمان دانشجویان آمریکا بود. در سال ۱۹۷۰ به عضویت در سازمان انقلابیون کمونیست (بعد ها: اتحادیه کمونیستهای ایران) در آمد و از کادرهای بسیار موثر این سازمان بود. مسئولیت کمیته مطالعه درباره ساختار اقتصادی ایران در این سازمان به عهده فریدون علی آبادی یود که علاوه بر مطالعه تئوریک موضوع، برای مطالعه تجربی، سازمان چند نفر از اعضایش را تحت نظر فریدون به ایران فرستاد.
 در اولین کنگره اتحادیه کمونیستهای ایران که در فروردین ۱۳۵۷ تشکیل شد، فریدون به عضویت در مرکزیت این سازمان انتخاب شد و از آن هنگام تا دستگیری در ۱۳۶۰ در رهبری این سازمان بود. هنگامی که اکثریت اتحادیه کمونیستها به مشی مبارزه مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی روی آورد، فریدون جزء اقلیت مخالف این مشی بود، اما به عضویت در اتحادیه کمونیستها ادامه داد. فریدون در سال ۱۳۶۰ دستگیر و در سال ۱۳۶۱ تیرباران شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

2

معصومه (شکوه) طوافچیان

طوافچیان از کادرهای برجسته سازمان انقلابی بود. بی­ اغراق می ­توان ادعا کرد که بخش داخل سازمان انقلابی در ایران حاصل مبارزات و درایت­ های او و همسرش پرویز واعظ­زاده بود. در دبیرستان همواره شاگردی ممتاز بود. او بعد از پایان تحصیلات در ایران، به ایتالیا رفت و در رشته پزشکی به تحصیل پرداخت. در ایتالیا؛ در روزهایی که دانشجوی طب بود، به صف مبارزات دانشجویی پیوست. نزد او مبارزه طبقاتی، نه تفنن دوران جوانی  که مشغله اصلی زندگی­ اش بود. سجایای اخلاقی و سیاسی و ذهنی او سبب شد که پس از چندی به یکی از رهبران جنبش دانشجویی ایران در ایتالیا بدل گردد.
در کش و قوس همین مبارزات با پرویز واعظ­زاده آشنا شد. عشقی عمیق و ماندگار میانشان پدید آمد. از آشنای شان دیری نگذشته بود که هر دو برای مبارزه به ایران بازگشتند و نخستین هسته­ های سازمان انقلابی را در ایران پی­ ریختند.
شجاعت و بی­ باکی معصومه با درایت و احتیاط آمیخته بود و از ترکیب این دو، مبارزی تیزهوش و خستگی­ ناپذیر، محتاط و بی­باک پدید آمد. معصومه موفق شد سال­ها با تلفیق کار علنی و مخفی در ایران به زندگی خود ادامه دهد. او نه تنها مسئول چند حوزه بود، بلکه بر فعالیت­ های انتشاراتی هم نظارت داشت. به علاوه عضو هسته کوچکی بود که عملیات روزمره سازمان در ایران را هدایت و رهبری می­ کرد. او همراه با مهوش جاسمی به تحقیق پیرامون موقعیت زنان زحمتکش کشور پرداخت. نتیجه­ ی این کار اثری ارزنده بود که در دو جلد توسط سازمان انقلابی انتشار یافت.
سرانجام به رغم همه احتیاط­ ها، روزی خانه مخفی شان به محاصره  مأموران ساواک در آمد. معصومه هم در حلقه محاصره گرفتار شده بود. توانست با مهارت از چنگ مأموران ساواک بگریزد، گرچه واعظ­زاده در آن درگیری جان باخت.  معصومه بعد از فرار، اعلامیه­ ای مربوط به این رویداد تهیه کرد و به یکی از اعضای سازمان سپرد تا آن را به نشانی یکی از دوستان سازمان انقلابی در لندن بفرستد.
معصومه طوافچیان، چند روز پس از کشته شدن پرویز واعظ­زاده، به دست مأموران ساواک بازداشت شد. ساواک این زن انقلابی و نیز هم­رزم وی مهوش جاسمی را که پیش از معصومه به تور انداخته بود، زیر شکنجه شدید کشید و سرانجام نیز زیر شکنجه آن دو را کشت. واقعیت جنایت را از دید همگان پنهان ساخت و چند و چون آن را باز نگفت. آنچه گفت و در روز ۸ اسفند در رسانه­ ها بازتاب یافت این بود: “دو زن تروریست در زد و خورد با مأموران کشته شدند. کشته شدگان معصومه طوافچیان و مهوش جاسمی نام داشتند”.
در آن روزها برخی از زندانیان را به “خانه­ های امن” ساواک می­ بردند تا در آنجا بعد از شکنجه، بی ­آنکه ردپایی ار آن­ها در دفاتر زندان­ ها یافت شود، به قتل برسانند و آن­گاه داستانی واهی تحویل روزنامه­ ها بدهند.  از معصومه طوافچیان و مهوش جاسمی هیچ اثری برجای نماند و در بهار ۱۳۵۸ تلاش برای دستیابی به سندی در مورد آن­ها بی­ ثمر ماند.

 

 

 

 

1