رحمت خسروی

رحمت خسروی در سال ۱۹۵۸ برای ادامه تحصیل در رشته معماری به شهر رم / ایتالیا رفت. او قبل از رفتن به ایتالیا دو سال در دانشکده معماری تهران مشغول به تحصیل بود و بعد به همراه جهانگیر حسن لی، عزت زینالی، ابراهیم مهدویان و خسرو صفائی ترجیح دادند برای ادامه تحصیل به رم بروند.
رحمت از نوجوانی به مسائل سیاسی آشنائی داشت و تحت تاثیر برادر بزرگش که با توده ای ها نشست و برخاست داشت، قرار گرفته بود. او در ایتالیا عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و یکی از پایه گذاران فدراسیون دانشجویان در ایتالیا بود. رحمت  خسروی در کنگره پنجم در اشتوتگارت و در کنگره ششم در فرانکفورت جزء دبیران کنفدراسیون بود. او در سال ۱۳۵۸ به ایران رفت و پس از یک سال به ایتالیا برگشت و در کارهای فرهنگی و سیاسی کماکان فعالیت می کرد. او به بیماری سرطان دچار شد و در اثر همین بیماری فوت کرد.

 

 

 

4

کامبیز روستا

کامبیز روستا در سال ۱۹۳۹ میلادی در تهران و در خانواده¬ای با گرایش¬های سوسیالیستی متولد شد. پسر عموی پدری او، رضا روستا، از کمونیست¬های قدیمی ایران و هم¬چنین از بانیان حزب توده¬ی ایران بود که بر نخستین تمایلات سیاسی و اجتماعی کامبیز روستا اثر گذاشت.
کامبیز روستا در اوایل دهه¬ی ۱۹۶۰ به اتریش سفر کرد و در سال ۱۹۷۱ از دانشگاه “گراتس” این کشور دیپلم دکتری در رشته علوم سیاسی گرفت. در این سال¬ها کامبیز روستا به طور هم¬زمان از رهبران شناخته شده¬ی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و جبهه¬ی ملی ایران- بخش خاورمیانه بود.
دو ماه پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۷۵ کامبیز روستا به ایران بازگشت و نشریه¬ی نافرمان را منتشر نمود.
با یورش جمهوری اسلامی به دگراندیشان او نیز مجبور به ترک کشور شد. در خارج از کشور به سازمان اتحاد چپ پیوست و به همین عنوان چند ماهی نیز به عضویت شورای ملی مقاومت ایران که به تازگی در تبعید تشکیل شده بود درآمد.
از جمله آخرین تلاش¬های سیاسی کامبیز روستا در دومین دوره¬ی تبعیدش ایجاد شورای موقت سوسیالیست¬های ایران به همراه تنی چند از فعالان قدیمی هم¬نسلش بود.
کامبیز روستا در سحرگاه ۲۵ ژوئیه ۲۰۰۹ پس از ماه¬ها جدال طاقت-فرسا با بیماری سرطان ریه در بیمارستانی در شهر برلین چشم از جهان فروبست.

 

 

 

 

2

محمدرضا پرورش

محمدرضا پرورش در سال ١٩۴٠ در تبریز به دنیا آمد و دبیرستان را در سال ۱۹۵۸ در مدرسه البرز تهران به اتمام رساند. وى همان سال براى تحصیل به آلمان رفت و در رشته پزشکى به تحصیل پرداخت. او از بدو ورود به آلمان در ارتباط با جنبش دانشجویى کنفدراسیون قرار گرفت واز طرفداران نیروی سوم – خلیل ملکی- بود. او در شهر کیل به یکى از فعالین  جنبش دانشجوئی تبدیل شد و در سال ۱۹۶۳ در کنگره سوم در لندن جزء هیئت دبیران کنفدراسون انتخاب شد. بعد از اتمام دوره پزشکى در سال ١٩۶۶ تخصص خود را در رشته پاتولوژى آغاز نمود و در سال ١٩٧٧ به عنوان استادیار پاتولوژى دانشگاه کیل مشغول فعالیت شد. او در سال ١٩٨١ به عنوان مسئول بخش پاتولوژى و از سال ١٩٩٠ تا آخر عمر به عنوان پروفسور مسئولیت مستقیم انستیتوى هماتولوژى و غدد لنفاوى آن دانشگاه را عهده¬دار بود.
پروفسور پرورش در نوامبر ۲۰۰۵ در کیل درگذشت.

 

 

 

3

حسن پورایمانى -مشدى حسن

مشدى حسن در اسفند سال ١٣٠۴ در تبریز به دنیا آمد. در جوانى  به سال ١٣٢۴ وارد فرقه دمکرات آذربایجان که تازه تأسیس بود، شد. کارت عضویت شماره ۴٠٠ فرقه را همیشه و سال¬ها همراه داشت که یکى از افتخارات بزرگ مشدى حسن بود. مشدى حسن بعد از حمله رژیم استبدادى پهلوى به آذربایجان و سرکوب فرقه دمکرات به آلمان پناه آورد. او نه مدرسه رفته بود و نه خواندن و نوشتن را آموخته بود. در اوائل اقامت در آلمان – هامبورگ خواندن و نوشتن را خود به خود یاد داده بود. او در هامبورگ به ایرانیان برنج مى¬فروخت و از آن امرار معاش می¬کرد. در واقع به مشدی حسن برنج-فروش شهر هامبورگ شهره بود. او از همان بدو ورود به آلمان به صفوف کنفدراسیون پیوسته و در تمام جلسات هفتگى، تظاهرات¬ها، سمینارها و کنگره¬های واحد هامبورگ فعال بود. او هم¬چنین به سازمان تازه تأسیس انقلابى پیوسته و کمک¬هاى مالى فراوانی به این تشکیلات می¬کرد. مشدى¬حسن هم با نظام شاهنشاهى مخالف بود و هم از همان روز اول تأسیس جمهورى اسلامى با آن به مخالفت برخاست. به شعار “نه شرقی، نه غربی” آن دوره، “و نه عرب” را هم افزود و از این طریق مخالفت خود را با جمهوری اسلامی نشان داد. بعد از فروپاشى شوروى مشدى حسن توانست به آذربایجان سفر کند. او به مزار پیشه¬ورى، رهبر فرقه دمکرات رفت تا دسته گلى بر مزارش بگذارد. او در پشت عکسی که آنجا انداخته، نوشته است: “من نمردم تا اینکه به آرزویم رسیدم.”
او در ٨٠ سالگى در سوم مارس ۲۰۰۵ در هامبورگ درگذشت.

 

 

0

پاشا مقیمی

 پاشا مقیمی از فعالان فداییان خلق بود که تا قبل از انقلاب در کنفدراسیون دانشجویان اروپا در آلمان بسیار فعال و شناخته شده بود اوبغایت پرشور ، بی نهایت صادق و مهربان بود از خانواده مرفهی بر خاسبته بود.  پدرش شهردار وقت رشت بود اما خالصانه خود را وفق جنبش چپ کرده بود. پس از انقلاب بلافاصله به ایران آمد و در رشت به فعالیت پرداخت . در سال ١٣۵٨ با یکی از فعالان سازمان ازدواج میکند او که قبل از انشعاب زمزمه انشعاب را در شمال شروع کرده بود با انشعاب فداییان ، خود و همسرش با اقلیت رفتند . به علت تفاوت حوزه های کاری و مسئولیت ها ، که عاشقانه همسرش را دوست داشت چنان خود را وفق جنبش کرده بود که بسیار کم اورا می دید حتی از دیدار یکدگر در سال آخر باز ماندند در این سال در زمان اختفا به یکی از دوستانش گفته بود تنها آرزویش یک بار دیدار همسرش میباشد امری که به دلیل شرایط حاد آن سال و قطع ارتباطات میسر نمیشود . در سال ۱۳۶۰ ، پس از قطع ارتباطش با سازمان در بین راه تهران و کرج و در پوشش یک تعمیر کار پنهان میشود اما محل اختفایش لو میرود، دستگیر، شکنجه و سپس اعدام میگردد. هم سلولی هایش از دفاع قاطع او از فداییان خلق اقلیت تا آخرین لحظات و مقاومت شجاعانه اش در زندان بسیار نوشته اند .
تاریخ دستگیری و سال اعدام پاشا روایت های  متفاوت وجود دارد ، بعضی عزیزان سال ۱۳۶۲ تاریخ دستگیری و اعدام پاشا مقیمی عنوان میکنند.
۱

فرح ابراهیمی

فرح از سال ۱۹۶۸ عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درآمریکا بود.
ندا ابراهیمی، دختر فرح که هنگام خروج از ایران دوساله بود، درباره روحیه شاد و امیداور مادرش درآخرین لحظات زندگی می‌گوید: “مادرم حتی تا آخرین ساعات حیاتش می‌گفت و می‌خندید. اوعاشق مردم بود و قصه‌هایشان. این میراثی است که برای من گذاشته. من فکرمی‌کنم درست مثل او هستم.”
زندگی فرح ابراهیمی سراسر مبارزه بود که هفت سال آخرآن به مبارزه با بیماری سرطان گذشت.

 

 

 

 

1

زهره کاویانی

زهره در کنگره پنجم (اشتوتگارت، ۴ تا ١٠ آذر ماه ١٣۴۴ برابر با ٢۵ تا ٣١ دسامبر ١٩۶۵)، به سمت دبیر امور مالی برای یک سال برگزیده شد.
او براثر تصادم خودروی پلیس مصدوم شده بود، در ۱۹ بهمن ۱۳۹۰، رخت از جهان بربست. او زنی تحصیل کرده و مبارز بود. همه عمر، به مبارزه برای استقلال و آزادی، وفادار ماند. زهره یک دوره عضو هیأت دبیران کنفدراسیون دانشجویان شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1

منوچهر حامدی

منوچهرحامدی در سا ل ۱۳۱۴ دیده به جهان گشود. دردوران دبیرستان با مسائل سیاسی آشنا گشت .کودتای آمریکائی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اثرژرفی براوگذاشت بطوریکه به نهضت مقاومت ملی پیوست ودردوران دیکتاتوری سیاه فرماندارنظامی به تلاش های خود شدت داد.اودرسال ۱۳۳۸ خورشیدی برای ادامه تحصیل به کشورآلمان غربی رفت .ولی شدت مبارزات سیاسی سبب شد که تحصیل دانشگاهی را رها کرده وبه شیوه ای حرفه ای به سازمان دهی وگسترش مبارزه دست بزند .او در این دوران به کمک چندرفیق دیگربرای ادامه تلاش های سیاسی ؛ جبهه ملی دراروپا را بنیاد نهادند ودردوران چند سال کوشش های پیوسته خود ازافراد برجسته رهبری جبهه ملی دراروپا گشت .پا به پای این تلاش ها ،وی به تکاپو ومبارزات دمکراتیک هم پرداخت وازپایه گذاران ( کنفدراسیون جهانی دانشجویان ومحصلین ایرانی ) هم بود .سخت کوشی منوچهر در گسترش کارکنفدراسیون وجهانی شدن نام این سازمان دانشجوئی نقشی چشمگیرداشت او بنیان گذاران ( گروه ستاره ) هم بود . وی دو باربه سمت دبیری (کنفدراسیون جهانی دانشجویان و مححصلین ایرانی ) برگزیده شد. درپی همین سخت کوشهای فراوان اوچندین بارمورد پیگرد پلیس کشورآلمان غربی آنزمان بود ودستخوش اخراج ازکشورقرارگرفت .او بهمراه عده ای دیگرازکوشندگان سازمانهای جبهه ملی خارج ازکشور به دیدگاه مبارزه مسلحانه دربرابرحکومت آزاده کش محمدرضا شاه پهلوی رسیدند که بایست در ایران بمبارزه مسلحانه دست زد. درپی رسیدن به این دیدگاه منوچهر حامدی ازجمله نخستین رفقائی بود که درسال ۱۳۴۷ خورشیدی برای آموزش دوره های نظامی ازاروپا به فلسطین رفت وبا نام پنهانی ( ابوجعفر ) درنزد ( ابوعلی ایاد ) انقلابی بزرگ فلسطینی به آموز فنون نظامی پرداخت .درسال ۱۳۵۲، ازطریق محمد حرمتی پور، با بقایای سازمان چریکهای فدائی خلق برهبری حمید اشرف، دوباره ارتباط برقرار گردید و مشترکاً تصمیم گرفته شد که ضمن همکاری های عملی، مباحث تئوریک – سیاسی نیز، بطورمخفیانه، ازطریق میکروفیلم به پیش برده شوند تا وحدت تشکیلاتی بین ( گروه اتحاد کمونیستی ) و( سازمان چریکهای فدائی خلق ایران )، زیرنام « پروسه تجانس » تحقق یابد .دراین ارتباط، در سال ۱۳۵۳ منوچهر حامدی که درکادررهبری (گروه اتحاد کمونیستی) و ( جبهه ملی ایران درخاورمیانه ) قرارداشت، پنهانی وارد ایران شد تا پروسه تجانس درراستای گوناگون سرعت یابد . او نزدیک به دوسال بمبارزه مسلحانه درایران پرداخت .
در سال ۱۳۵۵، چندین خانه تیمی سازمان چریکهای فدائی خلق توسط ساواک (دستگاه امنیتی وترورواختناق رژیم شاه ) شناسائی شد و منوچهر حامدی، باتفاق چند نفرازکادرهای مبارزسازمان چریکهای فدائی خلق دردرگیری مسلحانه بقتل رسیدند .مامورین رژیم فکرمیکردند که منوچهر حامدی هنوزدرمنطقه خاورمیانه اقامت دارد.ازآنجایی که منوچهر حامدی با تغییرچهره وبا اسم مستعاردرایران فعالیت میکرد، سازمان جهنمی امنیت ( ساواک ) اورا نشناخته وجسد اورا مد تها در “سردخانه” حفظ کرده بودند. گروه اتحاد کمونیستی که پیوندش با منوچهرحامدی بریده شده بودهیچگونه اطلاعی ازاو نداشتند ازاینرواعلامیه ای را انتشار دادند که ساواک پس ازپخش آن اعلامیه به خانواده اوازجمله به برادرش مهندس حامدی رجوع کرده و درسردخانه جسد منوچهر را به ایشان نشان دادند تامطمئن شوند که آن شخص منوچهر حامدی است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

3

زواره امیری

زواره امیری در سال ۱۳۱۵ در یک خانواده دهقانی در ده کندوله از توابع کرمانشاه به دنیا آمد. او از دوران جوانی به ورزش کشتی علاقه داشت و در سال ۱۳۳۷ در وزن خون قهرمان اول کرمانشاه شد. وی در سال ۱۳۳۸ به دبیرستان نظام رفت و در سن ۲۵ سالگی برای تحصیل به آلمان رفت. او در آلمان در شهرهای برلین، هانوفر و کلن اقامت داشت و در صفوف کنفدراسیون دانشجویان ایرانی فعال بود. او همچنین  تحت تأثیر اعضای حزب توده ایران به سوسیالیسم تمایل پیدا کرد و در دوران انشعاب از حزب توده به سازمان مارکسیستی- لنینیستی توفان پیوست. زواره بعدها گروه شفق سرخ را پایه گذاری نمود و در تاریخ ۳۰ اکتبر ۱۹۷۴ اولین شماره شفق سرخ را انتشار داد. امیری هم زمان با انقلاب فعالیتش را در شهرهای مختلف ایران گسترش داد. با یورش رژیم جمهوری اسلامی به اپوزیسیون، گروه شفق سرخ  نیز از این یورش در امان نماند و عده ای از اعضای آن دستگیر و عده ای از جمله زواره امیری به خارج پناه آوردند. او در تاریخ ۲۹ ماه نوامبر ۲۰۰۹ در شهر کنستانس در آلمان غربی پس از یک دوره طولانی و سخت بیماری ناشی از بیش از ۴ بار سکته مغزی درگذشت.

۱

حجت آلیان – کیومرث

رفیق حجت در سال ۱۳۳۵ در خانواده ای زحمتکش در شهر چالوس بدنیا آمد و از همان کودکی با ستم و بهره کشی جامعه طبقاتی آشنا گردید. به خاطر علاقه شدید به آموختن، در حین کار کردن به تحصیل پرداخت و پس از اخذ دیپلم، در سال ۱۳۵۳ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. رفیق کیومرث مدت کوتاهی بعد از ورود به شهر تور در فرانسه چهره محبوب ایرانیان مقیم این شهر شد. در همان اوان با سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان آشنا گردید و از آن لحظه به بعد تمام توانایی و شور انقلابی خود را در درون سازمان توفان و سپس حزب کار ایران در خدمت به آرمان طبقه خود نهاد. تا پیش از انقلاب بهمن ماه ۵۷ یکی از فعالین کنفدراسیون در صفوف فدراسیون فرانسه بود و در آستانه انقلاب به یاران حزبی خود در ایران پیوست.
“کیو” پس از بازگشت به ایران در شهر زادگاهش چالوس به گسترش هسته های حزبی پرداخت. تا اینکه در سال ۶۲ هنگام گذشتن از خیابانی در تهران به طور تصادفی  دستگیر و سپس اعدام شد.

 

 

 

 

 

0